اشباح انقلاب  (©پس‌زمینه)

[print_link]

اشباح انقلاب

یکی از نخستین خاطره‌هایم[1]این مرور اول‌بار در اینجا منتشر شده است: Sohrabi, Naghmeh. 2014. “Ghosts of Revolution: Rekindled Memories of Imprisonment in Iran by Shahla Talebi (Review).” … Continue reading از ایران بعد از انقلاب تماشای اعترافات اجباری یک زن جوانِ چپ‌گرا در تلویزیون است. اوایل دههٔ ۱۳۶۰ بود، وقتی انقلابیون اسلام‌گرا در منازعه‌ای خونین قدرت خود را با سرکوب بیرحمانه‌ٔ چپ‌گرایانی که متحدشان بودند تثبیت کردند. چیزی که توجهم را به این اعترافِ به‌خصوص جلب کرد سرپیچیِ منحصر‌به‌فردِ زن از همکاری با بازجویانش بود. رویهٔ معمول این بود که زندانیان وقتی به تلویزیون بیایند که نادم باشند و به سؤالاتِ بازجوی پشتِ دوربین با اشتیاقی ساختگی یا پذیرشی آرام پاسخ دهند. اما این زن با ظاهر شدن در تلویزیون درحالی که از اعتراف یا توبه امتناع می‌کرد، نگاه‌ها را به خود جلب کرد. ناگهان مصاحبه تمام شد و برنامه‌هایی روی آنتن رفت تا زمان پُر شود. بعد دوباره بر صفحه تلویزیون ظاهر شد؛ آشکارا کتک‌خورده و مطیع و با صدایی که خالی از درخششی بود که ساعاتی پیش شاهدش بودیم و از مبارزه‌ٔ چپ‌گرایانه‌اش توبه‌ کرد.

این خاطره با خواندن اشباح انقلاب: احیای خاطرات زندان در ایران اثر شهلا طالبی به‌یکباره به من هجوم آورد. کتاب طالبی خاطرات دو بار زندان او از ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۷ در دوران پهلوی و از ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۱  در جمهوری اسلامی است. در نگاه اول، اشباح انقلاب طالبی در زمرهٔ خاطره‌نویسی‌های روزافزون ایرانیان به زبان انگلیسی است؛ جریانی که هم در روند تولید نوشتاریِ ایرانیانِ مقیم خارج هم در جریان بزرگ‌ترِ خاطره‌نویسی در ایران بارز و نمایان است. بخش زیادی از این خاطرات را زنان نوشته‌اند و مشهورترین‌هایشان هم درباره‌ٔ دهه‌ٔ اول جمهوری اسلامی است، مثل لولیتاخوانی در تهران از آذر نفیسی و پرسپولیس از مرجان ساتراپی. خاطرات زندان زیرمجموعه‌ٔ کوچک‌تری از خاطره‌نویسی است که ایرانیانی که سابقهٔ زندان دارند به انگلیسی نوشته‌اند.

اما اشباح انقلاب، اگر نگوییم پروژه، دست‌کم کتابی متفاوت از این دست خاطرات است. این کتاب نه گاه‌شمارِ زمانِ سپری‌شده بر زندانی است نه تلاشی برای توضیح رخدادهای سیاسیِ پیرامون زندانی‌شدنِ نویسنده و آزادیِ متعاقبش. زمان در روایت طالبی، مثل خاطره، عقب و جلو می‌رود- از آزادی‌اش در ۱۳۷۱  حرکت می‌کند به نخستین دستگیریش در ۱۳۵۶، تا خاطرات کودکیش، تا دومین دستگیریش در ۱۳۶۲، تا وقتی اولین‌بار در ۱۳۷۶ شروع به نوشتن خاطراتش کرد، تا اعدام‌های دسته‌جمعی زندانیان سیاسی در ۱۳۶۷، و تا وقتی دوباره در اوایل دهه‌ٔ هشتاد به ایران برگشت. همهٔ فصل‌های کتاب، جز یکی، به یاد کسانی نام‌گذاری شده‌اند، چهار زن و یک مرد، که همه دچار نوعی جنون‌اند به‌خاطر شکنجه برای اعتراف و توبه، فشار برای همکاری، از دست رفتن عزیزان، عذاب‌وجدان بابت زنده‌ماندن، یا در مورد یوسف، در مواجهه با بی‌رحمیِ اجتماع و همین جنون است که روایت‌های غیرخطیِ کتاب طالبی را به هم وصل می‌کند. او در اواخر کتاب یادآور می‌شود که «نمی‌نویسد تا فراموش کند، بلکه می‌نویسد تا به یاد بیاورد و بفهمد» (ص۲۱۳). برای خواننده روشن است که این فهم نه درباره‌ٔ تاریخ ایران پساانقلابی است نه درباره‌ٔ عواملی که منجر به حبس طولانی او شدند، و نه حتی درباره‌ٔ معنای از دست دادن شوهرش حمید در پاک‌سازیِ زندان در ۱۳۶۷، که درباره‌ٔ مسائل بزرگ‌تر و عمده‌ترِ سوژگی و قدرت است.

طالبی برای رسیدن به این هدف دست به کار نوشتنِ «متنی ترکیبی» شده، متنی که ژانرِ به‌غایت شخصی و احساسیِ خاطرات زندان را با نوشتار دانشگاهی درهم می‌آمیزد. اشباح انقلاب از راه‌های گوناگون متکی است به آموزش دانشگاهیِ طالبی: توصیفاتش از زندان، از زنان متفاوتی که با آنها زندگی کرده، رنج برده، و مبارزه کرده، در کنار نقاشی‌های خیره‌کننده‌ای که در ابتدای هر فصل آمده همگی به‌واقع وجهی قوم‌نگارانه دارند. برای مثال، توصیفش از نقش آثار هنری و به‌ویژه نامه‌نگاری در زندگیِ زندانیان (ص ۱۹۸-۱۹۷) نیم‌نگاهی است به وجوهی از زندگی‌ که بسیاری از خوانندگانِ کتاب تجربه‌ای از آن ندارند و از این نظر بسیار ارزشمند است. همین‌طور، توجه و تمرکزش بر معنایی که همکاری با مأموران برای زنانِ درگیر در این همکاری داشته و رابطه‌ٔ چرخه‌ایِ شکنجه‌ٔ فیزیکی با ‌گسست‌های روانی که به‌نوبه‌ٔ‌خود در کنش‌های فیزیکیِ پرخاش‌به‌خود آشکار می‌شود (در پارس‌کردن‌های «رؤیا» انگار که سگ است و در ویژگی‌های «حیوانی» در «فوزی»)، به بهترین وجه از تأثیری می‌گویند که کتاب طالبی از آثار فوکو گرفته است.

چیزی شبیه اندوه زیاد و یا کنجکاویِ مفرط موجب نوشتن و خواندن درباره‌ٔ بدن‌ها و ذهن‌های درهم‌شکسته‌ و «تحقیر و خودویرانگری» در نتیجهٔ سال‌ها زندان و شکنجه می‌شود (ص ۹۱). اما نوشتار دانشگاهی، در تدارک ابزار‌هایی برای ساده‌سازی یا به ابهام کشیدن فهم ما از جهان، که تنها راه مفصل‌بندیِ دوبارهٔ درک ما از موضوعات است، بنا به ماهیت خود احساسات را از اندیشه جدا می‌کند. جداییِ حاصله در این مورد خاص موجب تصعید تحقیر عمیقی می‌شود که سوژه‌ها و نویسنده‌ٔ کتاب تجربه کرده‌اند طوری‌که حواس خواننده به‌جای گیر افتادن در این احساسات، پیوسته معطوف به توضیحی عقلانی‌تر برای آنها شود. شاید تلاشِ طالبی در این خصوص آگاهانه باشد، اما اینکه نتیجهٔ کار هم به‌واقع با هدف کتاب خوانایی دارد یا نه محل تأمل است. برای مثال، او خواننده را با داستان کبرا همراه می‌کند (عنوان فصل ۴)، زنی که آشکارا دچار توهم است و باور دارد ایده‌های چپ‌گرایانه‌ٔ اوایل دهه‌ٔ ۱۳۶۰ در ۱۳۶۸ از همان قدرت قبلی برخوردارند. کارِ کبرا نهایتاً به جنون می‌کشد، «مرتباً کتک می‌خورد و زنجیر می‌شود… روزها و شب‌ها بدون غذا و دارو در تاریکی رها می‌شود» (ص ۱۴۱) و سرانجام او را تحویل خانواده‌اش می‌دهند تا در بیمارستانی روانی بستری شود. طالبی خبر خودکشیِ کبرا در ۱۳۶۸  را در پاراگرافی دنبال می‌کند و برای جنون او توضیحی از این دست می‌دهد: «دانش او دربارهٔ خود و ذهنیتی که بار جنسیتی داشت هم محصول ذهن خودش بود هم برساخته‌ٔ ایده‌ها و کنش‌هایی که در آگاهی جمعیِ ایرانیان پدیدار و تقویت شده‌اند». (ص ۱۴۱)

با این وصف، اشباح انقلاب کتابی چندلایه و پیچیده (به‌معنای مثبت کلمه) است که از دیگر کتاب‌های منتشرشده با موضوع خاطرات زندان ایران متفاوت است. نویسنده‌ٔ کتاب با توصیف موشکافانه‌ای که نه‌فقط از تجربه‌ٔ خودش که از تجربه‌ٔ دیگر زنان زندانی می‌کند، و با تمرکز بر مسئله‌ٔ شکنجه و اعتراف و همکاری، ما را به آنچه در اوایل دهه‌ٔ ۱۳۶۰ بر سرِ آن زن جوان، در عبور دردناکش از سرپیچی تا اطاعت در مقابل دوربین تلویزیون رفت واقف می‌سازد.

Ghoast-of-Revolution

Ghosts of Revolution: Rekindled Memories of Imprisonment in Iran
Shahla Talebi
Stanford: Stanford University Press, 2011

شهلا طالبی استادیار مطالعات دینی در دانشکدۀ مطالعات تاریخی، فلسفی، و دینی در دانشگاه ایالتی آریزونا است.
پانوشت‌ها
پانوشت‌ها
1این مرور اول‌بار در اینجا منتشر شده است: Sohrabi, Naghmeh. 2014. “Ghosts of Revolution: Rekindled Memories of Imprisonment in Iran by Shahla Talebi (Review).” Journal of Middle East Women’s Studies 10(2): 155–58
[print_link]

نظرات بسته شده است.

This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish. پذیرفتن ادامه

Privacy & Cookies Policy