خیزشهای عربیِ سالهای ۹۰-۱۳۸۹ همچنان بسیار بحثبرانگیزند.[1]این مرور اولبار در اینجا منتشر شده است: Del Panta, Gianni. 2018. “Revolution without Revolutionaries: Making Sense of the Arab Spring.” British Journal of Middle … Continue reading در عین حال، بهشکلی متناقض، این تمایل هم دیده میشود که این انقلابهای بهشدت آتشین را از دریچهٔ تئوریهای دموکراتیزاسیون تحلیل کنند و بنابراین «حاصل بهنسبت اندکِ» آنها را از لحاظ فراهم آوردن آزادیهای سیاسی و مدنی به پرسش گیرند. انقلاب بدون انقلابیونِ آصف بیات درخشانترین و قانعکنندهترین تلاشی است که تاکنون برای وارونه کردن چنین روندی صورت گرفته و در عوض به این پرسش میپردازد که چرا در اثر این خیزشها «تغییری عمده در ساختار قدرت و نهادهای دولتی» حاصل نشد. (ص ۱۵)
بهتبعیت از چارلز تیلی که تمایزی کلاسیک بین موقعیتهای انقلابی و بروندادهای انقلابی ترسیم کرده، بیات ابتدا دو بُعد کلیدیِ انقلاب را تفکیک میکند: جنبش و تغییر. این به نویسنده امکان میدهد از دو تلهٔ تکراری پرهیز کند. برخی پژوهشگرانْ جنبشهای انقلابی را بهدلیل ناکامی در به بار نشاندنِ تغییرات قابلتوجه بهکل نادیده میگیرند و، در مقابل، برخی با دیدگاهی بهغایت فرایندگرا وضعیت انقلابی را همچنان برقرار میدانند. هیچیک از این دو رویکرد نتوانستهاند آنچه را که از نظر بیات واقعاً در این انقلابها نامتعارف است دریابند، اینکه «بهلحاظ جنبش و بسیجِ تودهای انقلابی بودند اما در استراتژی و چشماندازِ تغییرْ اصلاحطلب». (ص۱۵۹)
به تعبیر نویسنده، عامل مهمی که به توضیح چنین تناقضی کمک میکند فقدان هرگونه چشمانداز رادیکال در طبقهٔ سیاسی است. در سالهای پیش از آغاز خیزشهای عربی، کنشگریِ جوانان در واقع حول سمنها میگشت که هدفشان اصلاح نظم موجود بود نه تربیت سیاسی. این وضع در مقایسه با دورههای انقلابیِ قبلی، بهتعبیر بیات، نشاندهندهٔ «تغییری چشمگیر از کنشگری اجتماعیِ معطوف به منافع جمعی به تأکید بر خودیاریِ فردی در جهانی رقابتآمیز» است (ص ۱۷۲). در این مورد در انقلاب ۱۳۵۷ ایران، که بیات ناظرش بود و در آن شرکت هم داشت، توازیِ شگفتانگیزی دیده میشود و میتوان با ارجاع به آن چنین دگردیسیای را در رویکرد انقلابیون روشن کرد. در آن زمان، افکار رادیکال را دربارهٔ برابریخواهی، سرمایهداریستیزی، و کنترل عمومی بر اقتصاد نهفقط چپ سوسیالیستی که مارکسیسم اسلامیِ علی شریعتی هم با انگارهٔ «جامعهٔ بیطبقهٔ توحیدی» بهروشنی بیان میکرد (ص ۴۳). اما، از پس از جنگ سرد، هم جریانهای اسلامی هم همتایان سکولارشان به استقبال سیاستهای اصلاحطلبانه رفتند و پذیرای اقتصاد بازار آزاد شدند.
در نگاه اول شاید بهنظر برسد مدعای بیات این است که مسیر اصلاحطلبانهٔ انقلابهای عربی محصول صرفِ نئولیبرالیسم قَدَرقدرتی است که «نهفقط مخالفت را بلکه رضایت را هم ساختار میدهد» (ص ۲۳). اما ادعای نویسنده از این پیچیدهتر است. اولاً، به زعم او نئولیبرالیسم همزمان دو اثر متفاوت دارد: سیاستهای نئولیبرال، در عین مخالفت گستردهای که در طبقات پایینتر برمیانگیزند، نوعی هنجارگذاری را به همراه میآورند که رادیکالیسمِ فعالان سیاسی را خنثی میکند. ثانیاً، و مهمتر، اینکه رویکرد اصلاحطلبانهٔ نیروهای اسلامگرا و چپگرا ظرفیت جنبشهای مردمی را برای اینکه بهکل پیوندشان را از چارچوب اعتراضات لیبرالی و قانونپرستانه جدا کنند کم کرده است.
باز هم مقایسه با انقلاب ایران مفید است. بلافاصله پس از سقوط شاه، کمیتههای مردمی برای در اختیار گرفتن کارخانهها، محلههای شهری، اجتماعات روستایی، و دانشگاهها تشکیل شدند. قدرت دوگانهای که به این ترتیب پدید آمد، فروپاشیِ دستگاههای حکومتی را تسریع کرد، جلوی کودتاهای ضدانقلابی را گرفت، و برای مدتی مانع از تحکیم رژیم اسلامی شد. در مقابل و با تفاوتی بسیار، در مصر فقط «دوازده کارخانه را کارکنان تصرف کردند» (ص 176) و البته همهشان، جز یکی، با استناد به قانون به صاحبانشان بازگردانده شدند. کارگران در طول خیزشهای عربی بهطور تودهای بسیج شدند، اما ساختارهایی سیاسی برای اعمال اقتدارشان ایجاد نکردند. بیات، در تفسیری ظریف، چنین برونداد ضعیفی را بنا بر ضعف نیروی برانگیزندهٔ فکری و عملی در گروههای اپوزیسیونِ سازمانیافته توضیح داده است. نتیجهای هم که میگیرد روشن است: وجود نیروی انقلابیِ سازمانیافتهای که هدفش به دست گرفتنِ قدرت باشد تفاوت قابلملاحظهای در محصول انقلاب ایجاد خواهد کرد. با بازنویسیِ عنوان کتاب میتوان گفت هیچ انقلابی- یعنی تغییری معنادار- بدون انقلابیون پیروز نمیشود.
البته منظور این نیست که بهکل مسئلهٔ رابطهٔ نئولیبرالیسم را با خنثیسازیِ رادیکالیسم انقلابیونِ بالقوّه نادیده بگیریم. از یک سو، وسعت و کلیّت بیش از حدی که مفهوم نئولیبرالیسم دارد مانع از آن است که اثرات مفروضِ آن را رد کنیم. از سوی دیگر، اگر میانهرویِ سیاسی را محصول نئولیبرالیسم بدانیم، تا وقتی بر سیاستهای نئولیبرالی غلبه نکنیم انقلاب بهمعنی تغییرْ محکوم به شکست است. اما در ضمن غلبه بر نئولیبرالیسم هم بدون نیروهای انقلابی دشوار است. این استدلالِ دوری دستکم به این نتیجه میرسد: از دست رفتن قابلتوجه قدرت فعالان و جنبشهای انقلابی. بهزعم بیات، شاید حقیقت داشته باشد که قدرت واقعیِ نئولیبرالیسم «در تواناییاش در ساختاردهی به اندیشهٔ مردم است تا شیوههای جامعهٔ بازاری را درونی کنند» (ص 23). در عین حال، عناصر دیگری هم هستند که چهبسا همینقدر مهم باشند، ازجمله میراث پایدار و منفیِ استالینیسم، مرگ «سوسیالیسم موجود»، و دگرگونیهای ترکیب طبقاتی. بیات به برخی از این عوامل بهاختصار پرداخته، اما بهجدّ تحلیلشان نکرده است.
با این همه، این کتاب بر قابلیت ما برای توضیح شکست انقلابهای عربی بهمیزانی قابلتوجه میافزاید. گذشته از هر شک موجّهی، این کتاب یکی از مرجعهای کلیدی برای پژوهشگران مطالعات خاورمیانه در سالهای آتی خواهد بود. خوانندگانِ این کتاب از دانش دایرةالمعارفیِ بیات بهره خواهند برد و مضمونهای متعددی در آن خواهند یافت که او در آثار قبلیاش هم طرح کرده است: پسااسلامگرایی، شهر نئولیبرال، و سیاستهای خیابانی.
©
کپیرایت تصویر پسزمینه در صفحه اصلی: Photo by Abdelrahman Ismail on Unsplash

Revolution without Revolutionaries: Making Sense of the Arab Spring
Asef Bayat
Stanford University Press, 2017
آصف بیات استاد مطالعات جهانی و فراملی، جامعهشناسی، و مطالعات خاورمیانه در دانشگاه ایلینوی در اوربانا-شامپین است.
پانوشتها
↑1 | این مرور اولبار در اینجا منتشر شده است: Del Panta, Gianni. 2018. “Revolution without Revolutionaries: Making Sense of the Arab Spring.” British Journal of Middle Eastern Studies, 46(2): 330–32 |
---|
نظرات بسته شده است.