مواد مخدر در سیاست ایرانِ مدرن چه جایگاهی دارد و بر شکلگیری دولت و پویاییِ قدرت آن چه اثراتی گذاشته است؟ تلاشهای دولت در جهت کنترل و تعدیل مصرف مواد مخدر تا چه میزان بر مصرفکنندگان اثر گذاشته است؟ سیاستهای اجراییِ مرتبط با مواد مخدر چه چیزی را دربارهٔ دولت و قدرت آن در ایران آشکار میکنند؟
مازیار غیابی در کتاب مهمِ جامعهشناختی و انسانشناختیِ خود، سیاست مواد مخدر: مدیریت ناهنجاری در جمهوری اسلامی ایران، بر آن است تا با رویکردی تاریخی و مردمنگارانه به این دست پرسشها پاسخ دهد. موضوع مواد مخدر در این کتاب، نه جدا از جامعه و به صورت تکبعدی، که چون بخشی از روابط وسیعترِ دولت و جامعه در طول قرن بیستم و بیستویکم تحلیل شده است. غیابی مواد مخدر را از دریچهٔ سیاست، شکلگیری دولت، و نحوهٔ مداخله در بحران مورد بحث قرار داده و مبارزه با مواد مخدر را هدفی ایدئولوژیک دانسته که در نهایت با فرمولبندیهای سیاسی گره خورده است. در نظر او، مواد مخدر به طرق متفاوت زندگی اجتماعی و سیاسی را تعریف میکند. از سویی، مردمْ مصرفکنندهٔ مواد مخدرند و دولتها درصدد مجازات خریداران، فروشندگان، و مصرفکنندگان مواد مخدر. درسوی دیگر در حالی که مردم به دنبال برخورداری از حمایتهای بهداشتی و رفاهی برای معتادان به مواد مخدرند، دولتها گاه با برقراریِ امکانات و گاه با ایجاد محرومیت از طریق دستورالعملهای بهداشت عمومی در حوزهٔ مواد مخدر مداخله میکنند. بنابراین، در سراسر جهان، مواد مخدر به بخشی از بازیهای سیاسی، فراتر از هنجارها و مقررات بدل شده است.
از آنجا که تعریف مرجع و مشخصی از موادمخدر وجود ندارد، غیابی با اشاره به تقسیمبندیِ رایج مواد قانونی و غیرقانونی معتقد است این نوع تعاریف از مواد مخدر تأیید میکند که ماهیت مواد مخدر در جوامع مدرن ذاتاً سیاسی است چرا که ممنوعیت و یا مشروعیت نوعی از ماده مخدر را فقط قانون است که مشخص میکند(ص ۲۱). همچنین، «اعتیاد» که امروزه عمیقاً با مواد مخدر گره خورده مفهومی است برساختهٔ سیاست و حکومت که ریشههای تاریخیِ آن به حدود ۲۰۰ سال پیش بازمیگردد؛ یعنی همزمان با آغاز زندگیِ سیاسی مدرن در ایران. غیابی به تحلیل فرایندی میپردازد که طی آن اعتیاد، بهمثابهٔ مفهومی برساختهٔ حکومت، در تعیینِ باید و نبایدهای اخلاقی در رفتارهای عمومی و خصوصی افراد نقش مؤثری ایفا کرده است. (ص ۲۲)
کتاب سیاست مواد مخدر شامل پیشگفتار، سه بخش (اول، میانپرده، دوم)، و مؤخره است که در مجموع هشت فصل را دربرمیگیرد. نویسنده، در پیشگفتار، سیاستهای ایران را در خصوص مواد مخدر با ابهامات و نقیضهگوییهای بسیاری همراه دانسته و، ضمن اینکه در طول کتاب خواننده را با بخش بزرگی از آنها همراه کرده، نشان داده چطور این تضادهای اخلاقی و بیانات ناسازگارِ سیاسی به حفظ و بازتولید امتیازات سیاسی و منافع گروههای متفاوتِ حکومتی کمک کردهاند. مسیر کلیِ کتاب در تشریح سیاستهای متفاوت و متضاد در رابطه با کنترل مواد مخدر نشان میدهد که «عملکرد دولت ایران را صرفاً نمیتوان با استعارهٔ ناسازواری یا حاکمیت دینی توضیح داد و در واقع ناسازواری به شیوهٔ عملکرد قدرت (و دولت) تبدیل شده است و سازوکاری است که دولت از طریق آن حکومت میکند» (ص ۸-۹). نکته اینکه غیابی میان نقیضهگویی[1]oxymora و ناسازواری[2]paradox تفاوت قائل شده و معتقد است نقیضهگویی درصدد است تناقضات اساسی و اجتناب ناپذیر در حوزهٔ سیاست را بازسازی کند و در نهایت سیاست را سازهای مبتنی بر نقیضهگویی میداند. درعوض، ناسازواری صرفاً به موقعیتهایی اشاره دارد که به لحاظ منطقی ایراد دارند و بنابراین نمیتوان به آنها معانی سیاسی بخشید. در مجموع، بهتعبیر نویسنده، نقیضهها حامل معنایی غیرمعمولاند و امکان تدوین مفاهیم جدید و گشودن راههای فکری جدید را فراهم میکنند. (ص ۹)
بخش اول کتاب که به تاریخ سیاست مواد مخدر میپردازد در سه فصل نوشته شده است. این بخش فرهنگ مصرف مواد مخدر (بهویژه مواد افیونی مانند تریاک) و سیاست مقابله با آنها را در بازههای زمانیِ مشخص از پس از انقلاب مشروطه، دوران پهلوی، انقلاب اسلامی، و سرانجام دوران اصلاحطلبی بررسی میکند. فصل اولِ این بخش، «تبارشناسی سیاست مواد مخدر: مواد افیونی در حکومت پهلوی»، با این پرسش آغاز میشود که تاریخچهٔ مصرف مواد مخدر چه وجوهی از زندگی ایرانیان را در دوران مدرن بر ما آشکار میکند. غیابی اشاره میکند که، پیش از قرن بیستم، فرمانروایانِ ایران در زمانهای متفاوت در دفاع از استفاده از تریاک و سایر مواد مخدر (از جمله شراب) یا در مخالفت با آنها حکم صادر میکردند، اما در هیچ دورهای از ابزارهای کنترل در جهت نظارت بر رفتارهای مردم و مصرفکنندگان استفاده نکردهاند. او به شرح دورهای از مبارزات میپردازد که مشروطهخواهانِ مخالف تریاک ایران را به اولین کشوری در میان تولیدکنندگان تریاک بدل کردند که نهفقط کشت تریاک در آن محدود شد که مصرف آن هم در مکانهای عمومی منع شد. در اسفند ۱۲۸۹، درست یکسال پیش از کنوانسیون بینالمللی افیون در لاهه درباره کنترل تریاک، مجلس ایران قانون تحدید تریاک را تصویب کرد و برای مصرفکنندگان بازهٔ زمانیِ هفتسالهای را در نظر گرفت تا ترکاعتیاد کنند. این قانون همچنین با ایجاد نوعی نظام سهمیهبندی، که مستلزم ثبتنام مصرفکنندگان مواد مخدر از طریق ادارات دولتی و پرداخت مالیات برای تهیهٔ تریاک بود، مسئولیت توزیعِ تریاک را در کشور به دولت واگذار کرد (ص ۴۰). با سقوط سلسلهٔ قاجار و قدرتگیریِ رضاخان، تریاک از ۱۳۰۳ به منبع مهم درآمد دولتِ تازهتأسیسِ پهلوی بدل شد (ص ۴۱-۴۴). این فصل ریشههای سیاست مواد مخدر و کنترل آن را در ایران مدرن میکاود و مختصات اولین قوانین مواد مخدر را در کشور در اوایل قرن بیستم و تغییرات آنها را در دوران نوسازیِ دولت پهلوی تا قبل از انقلاب اسلامی تشریح میکند. به این ترتیب دیدگاه جامعی از سیاستهای مرتبط با مواد مخدر در ایران، از اولین دستورالعملهای ممنوعیت این مواد تا تغییر قوانین بهویژه بین سالهای ۱۳۱۹ تا ۱۳۵۷، به خواننده ارائه میدهد؛ سالهایی که طیف وسیعی از سیاستها از جمله آزادسازی، قانونی کردن، و ممنوعیت کامل اعمال شدند. در این فصل میبینیم چطور ظهور گفتمانِ پیشگیری و ممنوعیت در دورهای از مدرن شدنِ زندگی سیاسی در اوایل قرن بیستم ایران با برخی عادات روزمرهٔ گروههایی از ایرانیان مغایرت داشت و موجب کشمکشهای سیاسی شد.
سقوط دولت پهلوی و تغییر سیاست مواد مخدر موضوع فصل دوم این بخش، «مواد مخدر، انقلاب، جنگ»، است. این فصل فراخوان پوپولیستیِ انقلابیون را علیه قاچاق مواد مخدر و اعتیاد و درهمآمیختگیِ آن را با جنگ در دههٔ ۱۳۶۰ تحلیل میکند. نویسنده نقطهٔ آغازین تحلیل خود را هشتم تیرماه ۱۳۵۸ قرار میدهد؛ زمانی که آیتالله خمینی ممنوعیت مواد مخدر را اعلام کرد و مصرف، مبادله، و ترویج آن را خلاف شرع اسلام دانست (ص ۷۲). این فصل با نگاهی تفصیلی رویکرد مقامات و مسئولان ازجمله آیتالله خمینی، مهدی بازرگان، سیداحمد زرگر، آیتالله خامنهای، آیتالله هاشمی رفسنجانی، و بهویژه صادق خلخالی را بررسی میکند و کاشت، تجارت، و مصرف مواد مخدر را در مناطق متفاوت جغرافیایی ایران، از جمله زاهدان و مشهد، و در میان اقوام کرد و بلوچ تشریح میکند. از ویژگیهای برجستهٔ این فصل تشریح نقش سازمانهای متفاوت در کنترل و مبارزه با مواد مخدر و سیاستهای آنها است؛ سازمانهایی از جمله ناجا، بسیج، سپاه پاسداران، جهاد سازندگی، و انجمنهای اسلامی که بهطور رسمی و غیررسمی در این حوزه فعال بودهاند. روایت تاریخیِ این فصل نشان میدهد که چطور مسئلهٔ مبارزه با مواد مخدر رفتهرفته با اهداف سیاسیای که وجه ایدئولوژیک نیز دارند همسو شده است.
فصل سوم از بخش اولِ کتاب به جریان اصلاحطلبی و مواد مخدر با تأکید بر سیاست «کاهش آسیب» پرداخته است. این فصل، بهجای بررسیِ نحوهٔ مداخلهٔ دولت اصلاحطلبِ محمد خاتمی (۱۱۳۸۴-۱۳۷۶) در مبارزه با مواد مخدر به تأثیر بحران مواد مخدر، هم در سطح مادی هم در سطح گفتمانی، در اتخاذ سیاستهای اصلاحطلبانهٔ دولت پرداخته است. نویسنده در این فصل عوامل اجتماعی و سیاسیِ پیش از اِعمال سیاست «کاهش آسیب» را در ایران و همچنین نقش این عوامل را در تصویب قانونی با همین عنوان تحلیل کرده و توضیح میدهد که این سیاست در نهایت منجر به مداخله در امور رفاهی و بهداشت عمومی برای مصرفکنندگان مواد مخدر شد. غیابی همچنین با توصیف وقایع تاریخی در دولت اصلاحات و نقش جامعهٔ مدنی فرایندی را نشان میدهد که طی آن سیاستِ «کاهش آسیب» به نوعی سیاست عمومیِ مشروع در ایران بدل شد.
نویسنده در بخش میانپردهٔ کتاب، «بحران بهمثابهٔ نهاد: مجمع تشخیص مصلحت نظام»، به تحلیل نهادینه شدن بحران مواد مخدر در جمهوری اسلامی میپردازد و نشان میدهد که چطور تشدید این بحران به تدابیر و صفبندیهای سیاسی در ایران شکل داده است. غیابی مشخصاً به مجمع تشخیص مصلحت نظام میپردازد و معتقد است با بررسیِ عملکرد این نهاد میتوانیم خُردسیاستهای مدیریت بحران را در سیاست آشفتهٔ ایران بهتر درک کنیم. علت این است که گرچه مجلس شورای اسلامی قادر است برای اکثر مسائل جامعه به توافق برسد و قوانین لازم را تصویب کند، مجمع تشخیص مصلحت نظام تنها نهادی است که قدرتِ تدوین و اصلاح قوانین مرتبط با مواد مخدر را دارد. بهزعم نویسنده، پس از پایان جنگ با عراق در ۱۳۶۷ و مشخصاً از دوران اصلاحات، «مسئلهٔ مواد مخدر» به بحرانی دائمی برای جمهوری اسلامی بدل شد؛ بحرانی که حکومت آن را از طریق سازمانی سیاسی به نام مجمع تشخیص مصلحت نظام اداره و مدیریت میکرد. این فصل حاوی توصیف و تحلیلی تفصیلی از نقش این نهاد در سیاستهای مرتبط با مواد مخدر است.
در بخش دوم، نویسنده سیاستهای معاصر ایران را در خصوص مواد مخدر با روش مردمنگاری بررسی میکند. این بخش شامل سه فصل «جهش انسانشناختی متآمفتامینها»، «هنر مدیریت ناهنجاری»، و «مواد مخدر و پوپولیسم: احمدینژاد و اقتدارگرایی تودهها» است. فصل اول با پیروزی محمود احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری و شروع دورهٔ «پسااصلاحات» آغاز میشود. در این فصل، غیابی بر مجموعهای از گرایشهای فرهنگی و اجتماعی تمرکز میکند که در این دوره بروز یافت و ایران را بهتدریج به کشوری جهانیشده از نظر الگوهای مصرف مواد مخدر بدل کرد. برای مثال، او تغییرات چشمگیر و اغلب نادیده را از دههٔ ۱۳۸۰ دنبال کرده که منجر به افزایش مصرف «شیشه» بهجای دیگر مواد مخدر در بخش بزرگی از جامعه شد. هدف نویسنده در این بخش بررسی همان بازیهای خُرد و کلان سیاسی، البته از منظر تغییر در الگوی مصرف، است که سیاست مواد مخدر را در این دوره شکل دادند. به اعتقاد او مواد مخدر، و بهویژه شیشه، در این دوره حکم منشوری را برای مشاهدهٔ تغییرات کلانتر انسانی و اجتماعی و سیاسی دارد. (ص ۱۶۸)
نویسنده تأثیرات سیاسیِ این تغییرات را با جزئیات بیشتر در فصل دومِ این بخش مطرح کرده و منطقی را نشان میدهد که در پسِ مداخلهٔ دولت در حوزهٔ سایر مواد مخدر وجود دارد. این فصل حاکی از آن است که تغییر الگوی عمومیِ مصرف مواد مخدر به مواد محرّک دولت را برای دنبال کردن برنامههای کنترل مصرفکنندگان ناتوان کرده است. غیابی در این فصل، با تکیه بر مشاهدات گستردهٔ مردمنگارانهاش، استراتژیِ جدید برپاییِ «کمپهای ترک اعتیاد» را توصیف و نقد میکند. از ویژگیهای برجستهٔ کار غیابی مصاحبههای او با مقامات رسمی و غیررسمی، فعالان این حوزه، و مصرفکنندگان مواد مخدر است که روایتی دستاول را در این خصوص به مخاطب ارائه میکند. روایت او از «هشتمین کنفرانس بینالمللی دانش اعتیاد» در ۱۳۹۳ نشان میدهد که جدال میان دیدگاههای متفاوت فراتر از بحث بودجه و بهاجرا درنیامدنِ برنامههای «کاهش آسیب» رفته و دعوای اصلی بر سر اجرای سیاستهای «درمان اجباری» و «کمپهای ترک اعتیاد» است. (ص ۱۹۱-۱۸۹)
روایتهای مردمنگارانهٔ غیابی در فصل سومِ این بخش ادامه مییابد و با بررسی نقش انجمنهای غیردولتی در مهار بحران مواد مخدر و رابطهشان با دولت پوپولیستیِ احمدینژاد پایان مییابد. در این دوره سیاست مواد مخدر مسیری ناپیوسته و ناآرام در پیش گرفت. سرچشمهٔ این آشفتگی را باید در سال ۱۳۸۵ یافت؛ زمانیکه آیتالله خامنهای اعلام کرد ۸۰ درصد بخش دولتی باید به بخش خصوصی واگذار شود. در دوران احمدینژاد حدود ۹۰ درصد ارزشِ شرکتهای دولتی به بخش خصوصی واگذار شد و سیاستهای مرتبط با مواد مخدر هم از این واگذاریها بیتأثیر نماند و از جمله به بخش خصوصی اجازهٔ تأسیس کلینیکهای ترک اعتیادِ متادون داده شد. این کلینیکها در نهایت به پدیدهای پرجنبوجوش در بازار خدمات پزشکی و منبع پردرآمدی برای پزشکانی بدل شد که چهبسا تخصصی هم در زمینهٔ ترک اعتیاد نداشتند. در نتیجهٔ اجرای این سیاست، متقاضیانِ ترک اعتیاد خود میبایست تمامیِ هزینههای گزاف کلینیکهای درمانی را، که تحتپوشش بیمههای دولتی نبودند، پرداخت میکردند. این سیاست که همسو با سیاستهای نولیبرالی است، با سلب مسئولیت از دولت، پرداخت این هزینههای گزاف را بر دوش مصرفکنندگان و خانوادهشان گذاشت.
نویسنده باور دارد آنچه اغلب اقتدارگرایی خوانده میشود لزوماً متأثر از ایدئولوژی هدایتکنندهٔ دولت نیست و شکلهایی از اقتدارگراییِ تودهای وجود دارد که از کار و ایدههای کنشگران اجتماعی و شهروندانِ عادی نشئت میگیرند. از نظر او، کنشگران اجتماعی، فارغ از ایدئولوژی حکومتی، بهشکلی خودمختار در حوزهٔ اجتماعی عمل میکنند. وی با اشاره به چندین سازمان مردمنهاد، از جمله تولد دوباره و انجمن معتادان گمنام، نشان میدهد که چطور این سازمانها در گسترش اقتدارگرایی در سطح عمومی مؤثر بودهاند. بهزعم نویسنده، عناصر فرهنگ تودهای گاهی مانع اصلی در اتخاذ دستورالعملهای رفتاریِ مترقی و بشردوستانه در سیاست مواد مخدرند. غیابی در این خصوص، گرچه بهخوبی خصلت ریزومیِ کنترل اجتماعی را در سطح جامعهٔ مدنی نشان میدهد، به این نکته نمیپردازد که چگونه کنشگران اجتماعی و شهروندان عادی قادرند «بهشکلی خودمختار» بر سیاستهای مواد مخدر اثر بگذارند. لازم به ذکر است که نویسنده در این کتاب دولت ایران را درحکم ماشین سیاسیِ مدرنی در نظر گرفته که فرایندهای شکلگیری و دگرگونیِ آن لزوماً با سایر دولتهای لیبرال و نولیبرال تفاوتی ندارند. این نگاه در کتاب در خصوص سیاستهای کلیِ مرتبط با مواد مخدر پررنگتر به نظر میرسد.
یکی از سیاستهای بهکار گرفتهشده، که در فصل چهارم در خصوص دورهٔ اصلاحات هم ذکر شده است، استفاده از راهبرد «کاهش آسیب» است. این سیاست طیف وسیعی از سیاستهای بهداشت عمومی را شامل میشود که برای کاهش پیامدهای منفیِ اجتماعی یا فیزیکیِ مرتبط با رفتارهای متفاوت قانونی و غیرقانونی طراحی شده است. سیاست کاهش آسیب برای مدیریت رفتارهایی مانند مصرف مواد مخدر و فعالیتهای جنسی در بسیاری محیطها بهکار برده میشود و از نمونههای اخیرترش ساخت مراکز قانونی برای تزریق مواد مخدر تحت نظارت مسئولان بهداشت است. ذیل این سیاست، مراکزی هم برای تعویض سرنگ و سوزن برپا شده که افراد میتوانند در آنها سرنگهای آلودهشان را با سرنگهای بهداشتی تعویض کنند. گرچه اجرای این سیاست در وهلهٔ اول باعث میشود خطر شیوع بیماریهای خونی مانند هپاتیت و اچآیوی کاهش یابد، در نهایت دستگاهی دولتی برای مدیریت بحرانِ مواد مخدر پدید میآورد که با شکلهای ظاهراً ناسازگار کنترل مواد مخدر مانند حبس، کنترل پلیس، و درمان اجباری همراه است. غیابی معتقد است جمهوری اسلامی ایران از کشورهایی است که جامعترین برنامهٔ «کاهش آسیب» را در سطح جهانی اجرا میکند.
این فصل همچنین تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم تحریمهای وارد بر ایران را از ۱۳۸۵به بعد از نظر میگذراند. سیاستهای گوناگون دولتهای باراک اوباما و دونالد ترامپ و برنامهٔ جامع اقدام مشترک از جمله عواملیاند که بر سیاستهای مرتبط با مواد مخدر در ایران اثر گذاشتهاند. در نهایت، نویسنده معتقد است در دوران دولت احمدینژاد الگوی مصرف مواد مخدر در ایران بیش از گذشته تغییر کرد و، برای نمونه، میانگین سنیِ مصرفکنندگان بهشدت کاهش یافت و مصرف مواد مخدرِ سنگین ازسوی زنان بسیار بیشتر از گذشته رواج یافت. از نظر نویسنده، درحالیکه دولت منابع مالی قابلتوجهی را صرف برنامههای کنترل مواد مخدر کرده، مخدرها و داروهای ترکیبیِ بیکیفیتِ تولید داخل جایگزین مواد سنتی شدهاند. غیابی در پایان به مسئله افکار عمومی در خصوص اعتیاد میپردازد و نتایج نظرسنجیهای عمومی مربوط به این موضوع را تحلیل میکند؛ نتایجی که نشان میدهند اکثریت مردم برخورد دولت و پلیس را با مسئلهٔ مواد مخدر موفق نمیدانند و اعتیاد را اصلیترین مشکل اجتماعی کشور میشمارند. (ص ۲۳۴)
گرچه این کتاب ممکن است در وهله اول توجه محققان بهداشت عمومی و آسیبهای اجتماعی و مواد مخدر را در ایران جلب کند، گروههای متنوعی از دانشگاهیان و پژوهشگران علوم اجتماعی میتوانند از رویکرد کلاننگر نویسنده به مسئلهٔ مواد مخدر و نگاه به جامعه و دولت در ایران از منظر سیاست مواد مخدر بهره ببرند. کتاب مازیار غیابی، نظیر سایر پژوهشهایی که در این مورد در کشورهای دیگر شده، ازجمله دربارهٔ قانونی شدن مصرف ماریجوانا در کانادا و اوروگوئه و برخی ایالات آمریکا، نشان میدهد مفاهیمی مثل سلامت، توسعه، حق، و آزادی همچنان محلاختلافاند و زیرِ سایهٔ مفاهیم پررنگتری چون بازار و سود اقتصادی قرار گرفتهاند. اهمیت کتاب غیابی بهویژه به دلیل بررسی حکومتمندیِ مصرف مواد مخدر و سازوکارهای سیاسیِ زیربناییای است که بحران مصرف این مواد را ذیل مقولات «اصلاح» و «مدیریت» به امری سیاسی تبدیل میکند. به زعم نویسنده، سیاست مواد مخدر در ایران عرصهای یکتاست که با بررسی آن میتوان نحوهٔ شکلگیریِ دولت و فرایند ایجاد نقیضهگوییها و تناقضات درونیِ دولت را درک کرد. همچنین دگرگونیهای تدریجی، دائمی، و چندجانبهٔ دولت را نیز میتوان از مسیر بررسی سیاست مواد مخدر ردیابی کرد.
©کپیرایت تصویر پسزمینه در صفحه اصلی: Photo by Jens Vogel on Unsplash
Drugs Politics: Managing Disorder in the Islamic Republic of Iran
Maziyar Ghiabi
Cambridge University Press, 2019
مازیار غیابی پژوهشگر و مدرس مؤسسه مطالعات عرب و اسلامی دانشگاه اِکستر و تاریخِ ایران مدرن در دانشگاه آکسفورد است.
نظرات بسته شده است.