کتاب ایرانیان چه میخواهند؟ به قلم آرش عزیزی درزمرهٔ اولین کتابهایی است که دربارهٔ جنبش زن، زندگی، آزادی منتشر شده و مخاطب آن شاهدان علاقهمند جنبش در بیرون از ایران است. عزیزی در مقدمه میگوید مخاطبانی را در نظر دارد که شاهد اخبار و تصاویر مخابرهشدهٔ جنبش در سراسر جهان هستند اما چیزی دربارهٔ جامعه ایران و معترضان در خیابانهای آن نمیدانند و او کوشیده از گروههای خشمگین و معترض و علت نارضایتیهایشان به آنها بگوید. او در مصاحبه با ناهید صیامدوست ( ۲۰۲۴) دربارهٔ کتابش میگوید: «تصاویری که در رسانهها از تظاهرات می دیدم عمق چیزی را که در آنجا میگذشت منعکس نمیکرد»، بنابراین «کاری که من واقعاً سعی کردم در این کتاب انجام دهم این است که صدای این جنبشهای اجتماعی متنوعی را که برهم تأثیر گذاشتند تا جنبش ۱۴۰۲- ۱۴۰۱ را بهوجود بیاورند منعکس کنم.»
عزیزی خبرنگاری حرفهای است و، همانطور که خواهیم دید، موفق شده تصویری پانورامیک از سیاستورزی در جامعهٔ ایران در فصول متفاوت کتاب ارائه دهد. او میتواند خواننده ناآشنا را به گوشه و کنار جامعهٔ ایران و به افقی ورای حوادث و تصاویر جاری از تظاهرات خیابانی در رسانههای جهانی بکشاند. کتاب او ممکن است برای محققان و ایرانشناسان مازاد چندانی نداشته باشد، اما او دیدگاه نسبتاَ منسجمی از نظام سیاسی و روند تحولات سیاسی ایران دارد که برای مخاطبان غیرایرانی مفید است و احتمالاً در کتاب قبلی او به نام فرمانده در سایه، دربارهٔ قاسم سلیمانی، هم مورد استقبال قرار گرفته است.
عزیزی ازنسل جوان ایرانیانیای است که در زمان کودکی بهواسطهٔ خانواده شاهد مبارزات روشنفکران ایران بوده و بعدها هم سیاست ایران را از نزدیک دنبال کرده است. این کتاب را هم میتوان تلاشی برای بازنمایی کلیِ سیاست تغییرخواه در جامعه ایران دانست که هر فصل آن علل نارضایتی و اعتراضات یک طبقه یا گروه اجتماعی را بیان میکند. اما خواهیم دید که این سیاستورزیِ متنوع و متکثر بهشکلی کمرنگ و در پسزمینهشان به اعتراضات جنبش ژینا پیوند میخورند. بنابراین، تحلیل عزیزی مبنی براینکه جنبش ژینا جنبشی است که ریشههای بسیار متکثر دارد که شعار «زن زندگی، آزادی» آنها را به برنامهای واحد تبدیل کرده (ص ۳۳) در این مرور با تردید بررسی خواهد شد.
نویسنده با الهام از ترانهٔ «برای» شروین حاجیپور که موسیقی نمادین این جنبش شد، کتاب را به فصولی تقسیم کرده که خواستهها و مبارزات گروههای متفاوت را بیان کند. شعر این ترانه بر اساس رشته توئیتی در روزهای اوج جنبش سروده شد. مردم در این توئیتها نوشتند که چه میخواهند و چرا به خیابان میروند. آنها نوشتند که برای آزادی بدنهای سرکوبشده، رهایی از جهل حاکمان، فقر گسترده، برای شاد زیستن، آزادی بوسیدن، برابری، و حفظ محیط زیست ایران با این جنبش همدلند . بهاین ترتیب، فصول کتاب به مبارزات مربوط به آزادی پوشش، برابری زنان، خواستههای کارگران، روشنفکران و آزادی بیان، جنبش محیط زیست، آزادی مذهب، حقوق مهاجران افغان، و مبارزه برای رهایی از جنگ اختصاص دارد. هرفصل با اشارهٔ مختصری به مبارزات یک حوزه، بخشی از تصویر کلیِ مبارزات جاری در ایران را میسازد تا پازلی که تکهها و قطعات آن تبعیضهای جاری در ایران و اعتراض علیه آنها است شکل بگیرد. عزیزی به مشارکت زنان در انواع این جنبشها میپردازد و میگوید این مشارکت برای موفقیت آنها کلیدی بوده است، اما جنبش ژینا محصول چندین دهه مقاومت روزانهٔ زنان برای کسب حقوق خویش است. اینبار خواستههای زنان از حاشیه به متن انقلاب آمده و زنان به موضوع انقلاب بدل شدهاند.
فصل اول کتاب به موضوع اجباری شدن حجاب بعد از انقلاب و علل در حاشیه بودن آن در کمپینهای برابریخواهانهٔ زنان در دهههای ۷۰ و۸۰ ایران میپردازد. عزیزی می نویسد کمپینهایی مثل یک میلیون امضا به برابریِ حقوقی و قانونی نظر داشتند و رفع حجاب اجباری در آنها مورد تأکید نبود، چون به نظر میرسید برای نیمی از جامعه این پوشش اختیاری است نه اجباری. اما در دههٔ ۹۰ کمپین آزادیهای یواشکیِ مسیح علینژاد تمرکزش را برمبارزه علیه حجاب اجباری گذاشت. بهعقیدهٔ او، مسیح علینژاد در جلبتوجه فعالان به این کمپین موفق بود اما تصویری که از مبارزه علیه حجاب اجباری بهوجود آورد فانتزی بود و این درک غلط را اشاعه داد که گویی با انداختن عکس و انتشار آن در فضای مجازی میشود حکومتی را ساقط کرد. به نظر او، مسیح علینژاد ممکن بود از نظر گرایش سیاسی انتخابهای دیگری بکند اما سرانجام خط سیاسی نظامیگری علیه ایران را انتخاب کرد.
فصل دوم کتاب تصویر جامعتری از جنبش حقوق زنان در ایران بهدست میدهد. عزیزی در مصاحبه با صیامدوست دربارهٔ این فصل میگوید زیبایی مبارزهٔ مدنی در ایران پراگماتیسم آن است و مبارزهٔ زنان هم از این پراگماتیسم دور نبوده است: «مردم در هر دوره از هر ابزاری برای بهبود زندگیشان استفاده کردهاند، گاهی این ابزار انتخابات و رأی دادن بوده گاهی در تظاهرات گسترده به خیابانها آمدهاند. گاهی راهانداختن یک کتابفروشی در جایی یا برپایی یک سازمان غیردولتی مؤثر بوده است». او دربارهٔ جنبش فمینیستی دههّ هفتاد و هشتاد میافزاید که این جنبش، بهویژه جنبشی که وکلا در رأس آن قرار داشتند، به این نتیجه رسیده بود که موضوع حجاب اولویت نیست. آنها کوشیدند کنوانسیونهای بینالمللی مثل سیدا (CEDAW) را در دورهٔ خاتمی به تصویب برسانند اما سرانجام بخشهای غیرانتخابی حکومت آن را منتفی کردند:
به این ترتیب شاید آنها زیادی بر جنبهٔ استراتژیک این مبارزه تأکید کردند…. چون در تاریخ از تحمیل حجاب بهعنوان اقدامی بیرحمانه و غیرمعمول یاد خواهد شد. هیچ کشور دیگری در جهان، به استثنای رژیم طالبان در افغانستان، به این اقدام دست نزده است، حتی عربستان سعودی، در اوج آزار و اذیت مذهبی، حجاب اجباری را همهجا اعمال نکرده است. در حالی که اگر میخواست آن را اجرا کند مشکل بسیار کمتری داشت.
فصل سوم کتاب اشاره کوتاهی است به جنبش کارگری، اعم از جنبش سندیکای رانندگان اتوبوس، کارگران هفتتپه، و دیگران و رهبران و نمایندگان آنها که در این سالها دستگیر و زندانی شدند و حمایت فردی آنها از جنبش ژینا. مؤلف مینویسد بهرغم تلاش برخی سندیکاها برای اعتصاب سهروزه در میانهٔ جنبش، جنبش ژینا نتوانست به حمایت کارگران دست یابد و خواستههای کارگران را هم مطرح نکرد. او این ضعف را به فقدان سازماندهی و برنامهٔ سیاسی در جنبش مربوط میداند که توان آنرا برای ارتباطگیری با بخشهای دیگر ضعیف کرد. او «افقیگرایی» را نه امتیاز جنبش که علت ناکامی آن میداند.
جنبش محیط زیست که در فصل چهارم بررسی میشود با جنبش رابطهای عاطفی و نمادین دارد. عزیزی مینویسد چطور تخریب محیط زیست به یکی از نارضایتیهای ایرانیان در سالهای اخیر تبدیل شده و اعتراضات منطقهای نسبت به خشک شدن دریاچه اورمیه، رودخانه زایندهرود، از میان رفتن گونههای جانوری، و غیره را در مناطق متفاوت کشور دامن زده است. به نظر او موضوع محیط زیست به کمک این جنبش به موضوع وطنخواهی و آگاهی به پیوستگی سرنوشت انسان و حیوان و طبیعت در ایران تبدیل شد: «پیروز»، توله پلنگ ایرانیای که در ترانه «برای» به قهرمان تنازع درمحیط زیست ایران بدل شد، از نسلی رو به انقراض است و سرانجام میمیرد. پیوند فصل پنجم با بقیه فصلها و با جنبش ژینا چندجانبه است. این فصل به مبارزهٔ روشنفکران برای آزادی بیان مربوط میشود. عزیزی که از کودکی و از طریق خانواده و روابط دوستانهٔ خانوادگی با روشنفکران در تماس بوده داستان دردناک مبارزه برای آزادی بیان را در ایران و قتلهای زنجیرهایِ روشنفکران در دههٔ ۷۰ به حمایت آنها از این جنبش پیوند میزند و نقش آنها را این بار از خلال حمایت فعال هنرمندان سینما و تئاتر، دانشگاهیان، نویسندگان، و دیگر گروهها بازخوانی میکند.
فصل ششم که مبارزه برای آزادی مذهبی در ایران را بررسی میکند از چند جهت به جنبش ژینا پیوند میخورد. از یکسو تبعیضات قومی و مذهبی در ایران نیروی محرک مهمی در جنبش ژینا بود و کشته شدن دختری کُرد در بازداشت گشت ارشاد در تهران شهرهای کردستان را به اعتراض حین عزاداری کشاند و بلوچستان که زخمهای این تبعیض را بهنحوی دیگر بر تن داشت نقشی کلیدی در تداوم اعتراضات خیابانی داشت. رهبران قومی و مذهبی هم نقش زیادی در هدایت جنبش ایفا کردند. نویسنده بر نقش مولوی عبدالحمید، رهبر مذهبی بلوچستان در این جنبش که به عقیده او حالا به یک نماد ملی برای بلوچها و مدافعان حقوق سنیها بدل شده، تأکید میکند.
فصل هفتم که به حقوق پناهندگان افغانستانی در ایران میپردازد از جمله بخشهایی است که به سختی در پازل کتاب جاافتاده است. پیش از این، بسیاری از نویسندگان فمینیست از همسرنوشتی زنان ایران و افغانستان در منطقهٔ خاورمیانه و حتی بر حضور زنان مهاجر افغان در جنبش ژینا تأکید کردهاند. عزیزی اما به شباهت و در عین حال تشبیه جمهوری اسلامی به حکومت طالبان توجه دارد. او به سابقهٔ ضدیت با طالبانیسم و شعارهای فعالان دانشجویی و جنبش زنان علیه گرایشهای طالبانی حکومت اشاره میکند که در شعارهای جنبش ژینا هم تکرار شد. عزیزی اضافه میکند که ضدیت با طالبانیسم به معنای همدردی با افغانستانیها نیست. در واقع امید مهاجران افغانستانی، که در دهههای اخیر در ایران زندگی سختی داشته و تحت تعیقب خشونتبار برای بازگشت به افغانستان هستند، به اینکه زنان ایرانی معترض در جنبش ژینا شرایط آنها و علل فرارشان را از دست طالبان بهتر درک کنند به ناامیدی پیوست. به تعبیر عزیزی، آنها زودتر از زنان سایر کشورها با جنبش ابراز همبستگی کردند، اما با این وجه تاریکِ جامعه ایرانی روبرو شدند که ایرانیها عموماً این خواهرانگی را بهرسمیت نمیشناسند. (ص ۱۱۶)
فصل هشتم کتاب که به مبارزه برای صلح اختصاص یافته هم از قطعات جانیفتاده پازل کتاب است که نمیتواند مبارزه برای صلح در ایران را بهخوبی رصد کند و پیوند آن را با این جنبش نشان دهد. عزیزی به شعارهایی که در طول جنبش و پساز آن علیه مداخلهٔ پرهزینه درکشورهایی چون سوریه و لبنان و فلسطین داده شد اشاره میکند، ازجمله شعار «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن» در اعتراضات بازنشستهها در بسیاری از شهرها. او پیشینه مخالفت مردم با سیاست ژئوپلیتیکیِ حکومت را به جنبش سبز در ۱۳۸۸ میبرد، زمانی که فعالان جنبش سبز به نماز روز قدس در شهرهای متفاوت پیوستند و بهویژه در نماز دانشگاه تهران کوشیدند محتوای مناسک مربوط به روز قدس را تغییر دهند و به اهداف داخلی معطوف کنند.
به نظر عزیزی، بهار عربی برای میرحسین موسوی الهامبخش بود و این امر نقطهٔ آغاز تردید دربارهٔ سیاست منطقهای ایران بهبهانهٔ آرمان فلسطین و اسرائیلستیزی از دورهٔ جنبش سبز شد و سیاست خارجی را به مایهٔ خشم مردم بدل کرد. بحث از مبارزه برای صلح در منطقه احتمالاً به علائق عزیزی به سیاست منطقهای و کتاب قبلی او دربارهٔ سلیمانی گره خورده است تا شواهد مربوط به جنبش ژینا. به نظر میرسد با توجه به گرایش برخی ایرانیان به تشدید مداخلات خارجی علیه حکومت، نمیتوان به سهولت از مبارزه برای صلح بهمثابهٔ گوشهای از مبارزات مردم در ایران بحث کرد. این گرایش جنگطلبانه، گرچه طی جنبش در حاشیه ماند، آهنگ تبلیغاتیِ آن در روزهای سخت سرکوب و افول جنبش زنگ خطری را برای فعالان جنبش به صدا درآورد. سرانجام بیتفاوتیِ بخشی از جامعه نسبت به جنگهای جاری در منطقه هم تردیدهایی را در بارهٔ گسترهٔ آرمان صلحطلبی در کشور بهوجود آورد.
سرانجام، فصل نهم کتاب را میتوان جذابترین فصل آن محسوب کرد. عزیزی در این فصل به کمک ویدیوهای موجود از سارینا اسماعیلزاده ، دختر شانزدهسالهٔ وبلاگری که در یکی از اعتراضات خیابانی جنبش در نتیجهٔ ضربوشتم پلیس کشته شد، به بررسی افکار و زندگی او میپردازد. او با استفاده از پستهای سارينا در رسانههای اجتماعی، او را از نمادهای نسل Z ايران معرفی میکند: او نوجوانی است مسلط به تکنولوژی روز، هنرمند، و آشنا با فرهنگ غرب و در ضمن «مسلماً ايرانی» است (ص 198). سارینا در این پستها «بیش از هر چیز، نگران آینده خود در کشوری است که 24 درصد جوانان آن بیکارند و تورم کنترل نشده است». او در اولین روزهای تظاهرات پس از مرگ مهسا نوشته بود: «اگر بههم نپیوندیم، ما را یکییکی از بین میبرند» (ص 205). عزیزی خواست سارینا برای «برخورداری از زندگی عادی» را که معادل زندگی در «یک کشور واقعاً دموکراتیک با عدالت اجتماعی، اقتصادی و جنسیتی» است خواستی رادیکال و انقلابی میداند. (ص 206)
نویسنده در پایان کتاب به طرح چشماندازی از آینده میپردازد که متکی بر پازل بزرگی است که از اعتراضات و مبارزات متفاوت جاری در ایران و جاگذاری آنها در جنبش ژینا ساخته است. خواننده ممکن است دربارهٔ وجود برخی از این مبارزات و قوت برخی از آنها تردید کند، یا بین آنها و جنبش ارتباط لازم را نبیند، اما تلاش عزیزی برای ارائهٔ این تصویرِ یکجا جذاب است و مخاطب غیرایرانی را با پویایی و جوشش درونیِ جامعهٔ ایران آشنا میکند. او در پایان مینویسد این جنبش بهشدت سرکوب شده و تغییر دموکراتیک عمدهای در زمان حیات رهبر کنونی رخ نخواهد داد. با مرگ او، نبرد سنگینی بر سرِ جانشینی یا تغییر نظام روی میدهد که طی آن نیروهای نظامیِ پروردهٔ این نظام در مقابل مردمی قرار میگیرند که اراده و شجاعتشان برای برقراری دموکراسی در فصول این کتاب توصیف شده است.
منابع
Siamdoost, Nahid, 2024.Discussing “What Iranians Want: Women, Life, Freedom” with Arash Azizi
نظرات بسته شده است.