/مرور کتاب | زمان مطالعه: 11 دقیقه
شورش علیه تئوکراسی
جنبش مهسا و قیام فمینیستی در ایران
سعید پیوندی | ۱۵ آذر ۱۴۰۳
© Background Photo by Leila Araghi
ISSN 2818-9434
شورش علیه تئوکراسی: جنبش مهسا و قیام فمینیستی در ایران جدیدترین کتاب فرهاد خسرو خاور (۲۰۲۴)، جامعهشناس و استاد دانشگاه در فرانسه، درباره یکی از مهمترین کنشهای اعتراضی جمعی در دهههای اخیر است. کتاب تحلیلی جامعهشناختی و روایتی انسانشناختی است از جنبش زن، زندگی، آزادی (مهسا) که آن را میتوان کنشی اعتراضی و جنبشی فراگیر و نیز نوعی انقلاب فرهنگی ژرف دانست. هدف نویسنده بازخوانی این رخداد سیاسی-اجتماعی و نشان دادن سویههای ذهنیتی و هستیشناسانه و نیز ویژگیهای اصلی آن بهویژه در رابطه با زنان و تکیه بر شادی زیستن و نفی فرهنگ مرگزده و همیشه سوگوار حکومتی است. در مقدمه کتاب، به ذهنیت جدید جوانان اشاره میشود که فرهنگ، گفتمان غالب، و دنیای ارزشی حکومت دینسالار را به چالش میکشند. نقش مرکزی دختران جوان و زنان در این جنبش، به بیان نویسنده، پاسخی است به سیاستهای جنسیتزده و تبعیضآمیز حکومتی که نیمی از جامعه را با خوانش دینی سنتی و قشری از نقش و جایگاه خود به حاشیه میراند. پیآمد اصلی سیاستهای حکومتی که به زنان بیشتر بهعنوان نماد باروری و تولید مثل مینگرد، ناپدیدسازی آنها، تبعیض جنسیتی ساختاری، و یا جنسیتزدایی و نفی سکسوالیته در عرصه عمومی است. از نگاه نویسنده، برای اولین در تاریخ ایران و شاید در منطقه، زنان و مطالبات آنها در کانون پویایی یک کنش اعتراضی مردمی و فراگیر قرار گرفتند.
کتاب از ۶ بخش تشکیل شده است. بخش اول و سوم کتاب به ویژگیهای اصلی جنبش مهسا و نقش و مطالبات و کنشهای زنان و نسل جوان میپردازد. بخش دوم جنبش مهسا را در متن جامعه ایران و از جمله در رابطه با دو جنبش مهم دهه ۱۳۹۰ یعنی کنشهای اعتراضی گسترده سالهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ مورد بررسی قرار میدهد. بخش چهارم بازگشتی است به برخی چهرههای مهم و ویژگیها و مسیر زندگی «روشنفکران جدید» که زنان در میان آنها سهم چشمگیری دارند. بخشهای پنجم و ششم به چرخشهای ساختاری اصلی در جامعه کنونی ایران که در دو دهه اخیر بهتدریج برجستهتر شدهاند اشاره دارند.
پدیده هستیشناختی شادی در زیست جوانان
در میان بحثهای اصلی مطرحشده در کتاب باید به برجسته شدن پدیده شادی زیستن و معنا و چرایی آن در برابر فرهنگ حزن و اندوه و مرگزده حکومتی اشاره کرد. این بحث بهویژه در بخش اول (۶۹-۵) بررسی میشود و بیشترین صفحات از متن را هم به خود اختصاص میدهد. نویسنده ویژگی اصلی جنبش مهسا را به میان کشیدن «شادی زندگی» در شعار زن، زندگی، آزادی در برابر حکومتی میداند که ستایشگر خستگیناپذیر مرگ و روزمرهگی سوگواری با تکیه بر آئینها و مناسک مذهبی است. بر این اساس، شادی زیستن که نیاز و تجربه هستیشناسانه نسل جوان است در نفی گفتمان مرگزده و فرهنگ ماتم و اندوه حکومتی قرار دارد. شعار زن، زندگی، آزادی دربرگیرنده دو پیام در رابطه با موضوع شادی زیستن است : پیام اول به آزادی وجودی (اگزیستانسیالیستی) مربوط میشود و پیام دوم دربرگیرنده آزادی جمعی (دمکراسی) است.
نویسنده بازگشتی دارد به ریشههای این تنش فرهنگی در جامعه ایران از سال ۱۳۵۷ و چندوچون شکلگیری فرهنگ اندوه و ماتم و مرگزده حکومتی. حکومت برآمده از انقلاب ۱۳۵۷ سوگواری، شهادت، و مرگ را به نماد نظم سیاسی جدید تبدیل کرد. برای تبارشناسی فرهنگی که حکومت دینی پس از ۱۳۵۷ بازیگر اصلی آن بود نویسنده به تفاوت میان فرهنگ سوگواری در سنت شیعه، بهویژه از دوران صفویان و ارتقاء شیعه به عنوان مذهب رسمی کشور با فرهنگ حزنواندوه پسا انقلابی اشاره میکند که قهرمان اصلی آن شهیدی است که در راه حکومت اسلامی و اسلام سیاسی جان میبازد. مرگ و شهادت انقلابی در نگاه اسلامگرایان در قدرت موضوع مرکزی دو کتاب پیشین خسروخاور، اسلامگرایی و مرگ و آنترپولوژی انقلاب ایران، به زبان فرانسه است.
در فرهنگ سنتی شیعه سوگواری در عزاداریهای عمومی، بهویژه در رابطه با امام سوم، بیشتر نوعی ابراز همدردی و بیان احساس گناه جمعی بود در برابر رخدادی مثل کشتار کربلا در سال ۵۹ خورشیدی (۶۸۰ میلادی). کارکرد اصلی سوگواری و گریهوزاری برای امام سوم و یا دیگر شخصیتهای صدر اسلام در طول سدهها تسکین و پالایش روحی به شمار میرفت و نوعی کاتارسیس شیعی در متن تجربه تاریخی جامعه ایران.
با چرخش مهمی که با انقلاب ۱۳۵۷ در ایران بهوجود آمد، سوگواری و فرهنگ اندوه، حزن، و یا شهیدپرستی به عناصر اصلی فرهنگی حکومت نوپدید دینی تبدیل شد. کسانی مثل علی شریعتی در سالهای ۱۳۵۰ در شکل دادن به این فرهنگ نقش اساسی داشتند. شریعتی نظریهپرداز شهیدپرستی، ستایش و قدسیسازی شهادت در روایت انقلابی و در خدمت مبارزه سیاسی علیه حکومت طبقاتی سکولار بود که در آن زمان مورد استقبال فراوان جوانان هم قرار گرفت. شیعه و انقلابی اصیل از نظر او کسی است که برای رنج کشیدن، فدا کردن زندگی خویش، و شهادت در راه آرمانهای انقلابی و قدسی آماده است. دینداری اصیل برای شریعتی در نفی زندگی در جامعه غیردینی و طبقاتی و پذیرش مرگ برای ایدئولوژی انقلابی متأثر از عملکرد امام حسین تبلور مییافت. حکومت دینی هم با ترویج همان فرهنگ اندوه و غم و یا شهادت که شریعتی ترویج کرده بود خوانش جدیدی از سوگواری و شهادت در سنتهای شیعه را به میان کشید که بنمایه گفتمان پساانقلابی حکومت خداسالار را تشکیل میداد.
جنبش انقلابی در سال ۱۳۵۷ و نظام اسلامی برآمده از آن تلاش کرد با تحقیر شیوه زیست قبل از خود و اشاعه احساس گناه از لذت بردن از زندگی، ایده قربانی کردن خویش را در راه انقلاب، دین، و ایدئولوژی به آنتیتز سبک زندگی سکولار رایج در زمان محمدرضا شاه پهلوی تبدیل کند. گفتمان تبلیغاتی حکومت خداسالار در این دوران با استفاده از شرایط جنگی و سرکوب سیاسی در پی تحمیل احساس گناه از شادی و لذت بردن از زندگی و یا بدن به عنوان امر غیراخلاقی به جامعه بود. بدینگونه، شخصیت شهید و آئینها و مناسک عزاداری سنتی به پرچم و نماد هویت فرهنگیِ حکومت اسلامی تبدیل شد. این امر میان جمهوری اسلامی و بخش بزرگی از مردان قرارداد نانوشته و نوعی بدهبستان سیاسی بهوجود آورد. حکومت خداسالار تداوم سلطه مردان، پشتیبانی از “غیرت مردانه” و کنترل بدن زن را با سلطه سیاسی معامله کرد.
این دگردیسی فرهنگ سنتی و سیاسی و ابزاری کردن آن در جامعه از طریق سیاسی کردن مقوله شهادت هرچند از نوعی مقبولیت در میان گروهی از بنیادگرایان و اسلامگراهای افراطی هوادار حکومت برخوردار بود اما بهتدریج شکافی ژرف میان بخشهای بزرگی از جامعه و بهویژه جوانان از جمله بر سر موضوعِ شاد زیستن و اهمیت دادن به عناصر اصلی فرهنگ سکولار مانند موسیقی، رقص، و دیگر شاخههای هنری، تفریحات شاد، و ورزش بهوجود آمد. برای حکومت نمایش بدن بهویژه برای زنان در عرصه عمومی به معنای به چالش کشیدن اقتدار نظم دینی است. هدف حکومت راندن شادی به فضای خصوصی، شکل دادن به عرصه عمومیِ تهی از شادی و فردیت، و سلطه کامل بر بدن بهویژه در مورد زنان برای تحمیل فرهنگ سوگواری و مرگزده بود که به خداسالاری نظام مشروعیت میبخشید. بدینگونه، سلطه بر بدن و کنترل سکسوالیته به هدف سیاسی مهمی تبدیل شد.
جنبش مهسا این شکاف فرهنگی ژرف را برجسته کرد. شادی جمعی در عرصه عمومی نشانه آزادی و ابراز وجود بود، چیزی فراتر از لذت و شادمانی عادی روزمره و یا تمسخر حکومت و دهانکجی به نظام ارزشی. شادیای که در جنبش مهسا پدید آمد برای آزادی و اعتراض جمعی و یا اعتراض به فرهنگ سوگواری، اندوه، و حزن حکومت خداسالار بود و سرشتی سکولار داشت. زنان با ولع بیشتری شادی زندگی را در خیابانها به نمایش گذاشتند، دستدردست مردان به رقص پرداختند، روسری خود را در آتش افکندند، و هویت جدید شهروندی را به نمایش گذاشتند که در آن بدن آزاد بخشی جداییناپذیر از آزادی بود که در آن مردان نیز شرکت فعال داشتند. جنبش مهسا نوعی اعلام جنگ آشکار بود به حکومت دینی که ناکام در تأمین نیازهای مادی و اداره اقتصاد، جامعه، و محیط زیست به قلمروی نمادین برای نمای اقتدار دینی خود روی آورده بود.
در بحث مربوط به شادی زیستن و نفی فرهنگ سوگوار حکومتی، خسروخاور جای ویژهای را به موضوع بدن و بدنیّت در جنبش مهسا اختصاص میدهد. شادی زیستن در جنبش مهسا از جمله به معنای رهایی از قیدوبندهایی بود که حکومت در رابطه با بدن به جامعه تحمیل میکرد. گویی برداشتن حجاب و به آتش افکندن روسریهای اجباری در جشن جمعی رهایی یافتن از بار سنگینی است که حکومت با زور بر دوش زنان جامعه گذاشته بود. بدن سیاسیشده زن به موضوع رهایی و ابراز وجود بدل شد و مطالبه آزادی آن با خواست آزادی سیاسی همراه شد. از نظر کتاب برای نخستینبار در یک جامعه مسلمان بدن زنان نه حائلی برای دفاع از ناموس مردان و لذت جنسی انحصاریشان، که به همین دلیل میبایست از چشم عرصه عمومی پنهان بماند، که به میدان نبردی برای آزادی سیاسی زنان و همینطور مردان تبدیل شد. خسروخاور از نوعی دگردیسی ژرف در معنای شهروندی بهواسطه شهروندان زنی میگوید که اراده آزاد بودن را در آزادسازی بدنشان به نمایش گذاشتند. از درون این روابط جدید جنسیتی است که دگرگونی در شهروندی سیاسی شکل گرفت. زنان و مردان به این گونه در پیکار برای آزادی سیاسی در کنار یکدیگر قرار گرفتند.
جنبش مهسا بهمثابه اولین جنبش فراگیر زنان
یکی دیگر از بحثٰهای اصلی کتاب توصیف و تحلیل جنبش مهسا بهمثابه نخستین جنبش فراگیر زنان است. منظور نویسنده از طرح چنین گزاره مهمی نفی جنبشهای فمینیستی پیشین در ایران نیست. از نظر کتاب، جنبش مهسا را باید آنتیتز سویه اسلامی انقلاب سال ۱۳۵۷ به شمار آورد. مشارکت زنان اینبار نه به عنوان همسر، مادر، خواهر، و یا دختر این یا آن مرد که در قالب شهروند خودمختار معترض و مطالبهگر صورت گرفت. دختران جوانی که آغازگر کنشهای اعتراضی بودند نقش واقعی و نمادین شهروندان زنی را ایفا کردند که در مخالفت آشکار با تبعیضهای جنسیتی، وضعیت موجود، و نظام سیاسی به میدان آمدند. در بیان نویسنده، جنبش مهسا در فرایند پویایی درونزای خود و در رویارویی مستقیم با حکومتی با فرهنگ و سیاست جنسیتزده و مردسالار به پروژه فمینیستی فراگیری در سطح جامعه ایران تبدیل شد. به همین دلیل هم کتاب پیش از پرداختن به سنجهها و نشانههایی که به این گزاره مهم اعتبار میبخشند، به جنبشها و کنشهای اعتراضی پیش از ۱۴۰۱ میپردازد (بخش دوم، ص ۸۴-۶۰).
نویسنده نشان میدهد که حرکتهای فمینیستی علیه شکلهای گوناگون تبعیض و یا اعتراضات فردی علیه حجاب اجباری از نوعی تداوم تاریخی برخوردار است. بحث بر سر این است که چگونه کنشهایی مثل کمپین یک میلیون امضاء که برای کاهش تبعیضها و قوانین نابرابر علیه زنان شکل گرفتند بهتدریج به مبارزه با حجاب اجباری روی آوردند. خسروخاور بر این باور است که کمپین یک میلیون امضاء برای برابری حقوقی در سال ۲۰۰۶، اولین کنش با هدفهای روشن فمینیستی، نه یک جنبش اجتماعی به معنای دقیق کلمه که یک حرکت فرهنگی بود. نویسنده با اشاره به زنان پیشرو در تاریخ ایران و پیشینه حرکتهای زنان جنبش مهسا را به خاطر قرار داشتن مطالبات زنان در مرکز آن اولین جنبش فراگیر زنان مینامد که در آن مردان نیز در پیروی از زنان نقشی غیرقابل چشمپوشی بازی کردند.
زمینههای ساختاری جنبش مهسا
برای توضیح زمینههای ساختاری گسترش نارضایتی عمومی و یا جنبشها و کنشهای اعتراضی، کتاب به دگرگونیهای کلان سیاسی در درون جامعه ایران و از جمله رابطه میان حکومت و جامعه اشاره میکند. دو چرخش اساسی در جامعه ایران پس از جنبش سبز ۱۳۸۸ مورد بحث قرار گرفته است. چرخش نخست به دگردیسی تدریجی دولت تئوکراتیک به دولت توتالیتر مربوط میشود (۲۰۲-۱۷۲). از نظر نویسنده، این دگردیسی هم به نقش روزافزون نهاد رهبری در اداره آمرانه نهادهای اصلی قدرت در درون دستگاههای حکومتی مربوط میشود هم به مجموعه سیاستهایی که از زمان سرکوب جنبش سبز در ۱۳۸۸ تاکنون در رابطه با سرکوب حرکتهای گوناگون اعتراضی و کنشگران حقوق بشر، محیط زیست، فمینیست، و دیگر نیروهای جامعه مدنی و یا شخصیتهای هنری، فرهنگی، و ورزشی اجرا شده است.
در این مسیر، نیروهای امنیتی، سپاه، و بسیج در قالب بازوهای سرکوب در جامعه درصدد ایجاد ترسی جمعی برآمدند و یا با کسانی که به دلایل گوناگون دست به اعتراض میزنند و یا کنشهای جمعی سراسری مثل آن چه در سالهای ۱۳۹۶، ۱۳۹۸، و ۱۴۰۱ شاهد آن بودیم برخورد خشن مستقیم داشتند. این سرکوبها ویژگی حکومتهای توناتوکراتیک یا نظامهای سیاسی مبتنی بر کشتار مردم است که با کشتار به حکمرانی خود تداوم میبخشند. با اینکه شماری از مسئولین بهطور ضمنی و آشکار وجود نارضایتی گسترده در جامعه را بهرسمیت میشناسند، گفتمان رسمی ریشه جنبشهای اعتراضی را به توطئه دشمنان همیشگی یعنی غرب و بهویژه امریکا نسبت میدهد نه ناکارایی و عملکرد پرآسیب نهادهای رسمی، نادیدهگرفتن خواستهای مردم، و حقوق دمکراتیک و کرامت انسانی شهروندان.
چرخش دوم به شکافی روزافزونی باز میگردد که میان جامعه و حکومت شکل گرفته است (۲۲۰-۲۰۳). نویسنده به رویارویی جامعه سکولار و حکومت تئوکراتیک به عنوان یکی از اصلیترین سویههای تنش و بحران سیاسی ایران کنونی اشاره میکند. تلاشهای حکومت برای تغییر جامعه و همساز کردن آمرانه شهروندان با هنجارهای دینی، دنیای ارزشی حکومت و مشروعیتبخشی به اصل ولایت فقیه نتیجه چندانی نداده و بخشهای مهمی از جامعه ایران از فرهنگ و گفتمان حکومتی رویگردان شده است. به سخن دیگر، ارزشها و رفتارهای جدید و رو به گسترش در جامعه که نشانه فردیت، ذهنیت شهروند جدید، و ابراز وجود به شمار میروند بیش از هر زمان جای اتوپیای انقلابی، حزن و اندوه و مرگپرستی حکومتی، و قربانیکردن خویش برای مکتب و دین را میگیرند. گسترش اینترنت و شبکههای مجازی سبب شد نسل جدید ایران بهصورت شبکهای با دنیای امروز در ارتباط قرار گیرد.
نویسنده از مشروعیتزدایی تدریجی از حکومت و فرهنگ آن سخن به میان میآورد و معتقد است جنبشهای اعتراضی فراگیر از جمله جنبش مهسا را میتوان نمود بیرونی این شکاف فزاینده میان جامعه سکولار و حکومت خداسالار به شمار آورد. خسروخاور تغییرات عینی، فرهنگی، و ذهنیتی جامعه ایران از جمله حضور طبقه متوسط، سبک زندگی شهری، استفاده از اینترنت، وجود دیاسپورای ایرانی که با کشور خود پیوند دارد، تودهای شدن آموزش عالی، و حضور گسترده زنان در دانشگاه و یا توسعه تفریحات و فرهنگ سکولار شادی را از عواملی میشمارد که در عمل سبب کم رنگ شدن فرهنگ دینی مرگزده حکومتی شده است.
نکته قابل توجه در تحلیل شرایط عینی جامعه ایران توسط خسروخاور ترکیب رهیافت طبقاتی با سویههای ذهنیتی و فرهنگی و سیاسی شهروندان است. مفهوم میل به طبقه متوسط بودن را که نویسنده در نوشتههای پیشین خود از جمله در رابطه با بهار عربی نیز به میان کشیده بود برای توصیف وضعیت ذهنیتی گروههای تهیدست جامعه ایران و همگانی شدنی برخی مطالبات انسانی، سیاسی، و فرهنگی به کار میبرد که بر مبنای آن فرهنگ طبقه متوسط در ارتباط با تحصیلات دانشگاهی و سطح زندگی طبقه پایین است که باعث بهوجود آمدن سرخوردگی شدید میشود. کتاب بر این باور است که بررسی طبقاتی جنبش نباید به سویه اقتصادی و قدرت خرید فرو کاسته شود و سویههای ذهنیتی و فرهنگی گروههای اجتماعی هم باید مورد توجه قرار گیرد. مسئله بر سر رابطه میان ذهنیت افراد و احساس تعلق فرهنگی است در رابطه با موقعیت اقتصادی، جایگاه طبقاتی، و معنایی که هر گروه به شرایط زیستی و مطالبات خود میدهد.
شکاف و تفاوتهای ژرف نسلی و بیگانگی نسلهای جدید با فرهنگ رسمی در شرایطی گسترش می یابد که حکومت همه دستگاههای فرهنگی و نهادهایی را که در جامعهپذیری جوانان نقش مؤثری دارند بهطوری انحصاری در خدمت ترویچ فرهنگ دینی خود قرار داده است. رفتارهای جمعیتی و تحولی را که در جایگاه خانواده و یا رابطه با نهاد ازدواج و رفتار جنسی بهوجود آمده میتوان نشانههای دگرگونی فرهنگی و هویتی در حوزه خانواده و نقشهای سنتی آن و سبک زندگی به شمار آورد. خسروخاور گسترش همباشی (ازدواج سفید) و روابط جنسی خارج از ازدواج را که از نظر حکومت نوعی هنجارشکنی آشکار از نظر اصول دینی به شمار میرود از مصادیق مهم سکولار شدن درونزای جامعه میداند.
نویسنده در نتیجهگیری به ویژگیها و سرنوشت جنبش مهسا برمیگردد. از نظر فرهاد خسروخاور این جنبش از نظر سیاسی و در تغییر نظام ناکام ماند اما توانست در مشروعیت زدایی از حکومت و گسترش نافرمانی مدنی در برابر حکومت از نگاه فرهنگی موفق شود. جنبش مهسا همچنین توانست فرهنگ حکومتی و نمادهای اصلی آن مانند پوشش بدن و یا سبک زندگی مؤمنانه و همراه با اندوه مرگزده را با پیام اصلی خود یعنی شادی زندگی به چالش بکشد.
فرهاد خسروخاور در کتاب خود با نگاهی جامع و موشکافانه و از زاویههای گوناگون به سراغ جنبش مهسا در کشوری میرود که به خاطر تعدد کنشهای اعتراضی به آن «جامعه جنبشی» (سعید مدنی) نام دادهاند. توصیف و تحلیل شکلهای کنشهای اعتراضی و رویدادها، بازیگران گمنام و سرشناس از نوجوانانی که جانشان را در این جنبش از دست دادند، تا چهرههای صاحبنام یا جوان دنیای هنر، فرهنگ، و ورزش و فمینیستهای سرشناس در کنار بحثهای نظری کتاب را به اثر خواندنی و جذاب تبدیل میکنند. چیزی که کتاب فرهاد خسروخاور را شاید از شماری نوشتههای دیگر متمایز میکند تلاش او برای برجسته کردن پدیدهها و معناهای نوپدید و نیز نوآوریها و خلاقیت چشمگیر این جنبش و سویه وجودشناسانه (اگزیستانسیال) رفتارها و کنشهای اعتراضی از سال ۱۴۰۱ به این سو است.
فرهاد خسرو خاور همچون کارهای پیشین خود از جمله درباره انقلاب ۱۳۵۷ و یا بهار عربی، در کنار ساختارها و گرایشهای عینی کلان، توجه ویژهای به سویه ذهنیتی و تخیل بازیگران و یا جنبههای وجودگرایانه در کنشهای اجتماعی دارد. نویسنده با مقایسه ذهنیت غالب در آستانه سال ۱۳۵۷ با ذهنیت در حال گسترش دهه ۱۳۹۰ تلاش میکند به تحولات فرهنگی ژرفی اشاره کند که جنبشهای اجتماعی هم نتیجه آن بودند هم در گسترش آن مشارکت کردند. پرداختن به موضوع ذهنیت کنشگران جنبش های اجتماعی و یا نقش تخیل جمعی در روندهای شکلگیری و تحول جنبشهای اجتماعی چشمانداز نظری جدیدی برای درک و تحلیل جنبش های اجتماعی میگشاید. بحث بر سر نفی اهمیت ساختارهای کلان و سویههای عینی جنبشهای اجتماعی و اعتراضی نیست. مسئله پرداختن به جنبههایی ناپیدایی در درون پدیدههای اجتماعی است که گاه کمتر مورد توجه قرار میگیرند. کتاب شورش علیه تئوکراسی: جنبش مهسا و قیام فمینیستی در ایران مشارکت مهمی در بحثهای نظری پیرامون پویایی درونزای جنبشهای اجتماعی بهعنوان پدیده جمعی زنده و نقش ذهنیت و فعالیتهای میانذهنیتی کنشگران در معنا بخشی و تأثیرگذاری بر روندهای آن است.
نظرات بسته شده است.