تشکّل دانشگاهیان و تکوین انقلاب ایران[1]در اینجا از فرهاد نعمانی، سهراب بهداد، و گیتی اعتماد که دعوت مرا برای مصاحبه دربارهٔ سازمان ملی دانشگاهیان … Continue reading
اعظم خاتم
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
زمان مطالعه: 28 دقیقه
سالهای مقارن با انقلاب ۱۳۵۷ شاهد برآمدن تشکلهای صنفی و اجتماعیِ زیادی بود که گرچه عمدهٔ آنها بعد از دو تا سه سال در امواج حذف و طردِ محافظهکاری سیاسی-فرهنگیِ برآمده در حکومت نوپا از صحنه محو شدند، بازخوانی ابتکارات آنها در سامانیابیِ جمعی و نهادسازی برای تغییرِ روابط اجتماعی در تاریخ این دوره اهمیت دارد. این تشکلها گاه با استفاده از ایدهٔ نظام شورایی، که در این دوره در میان نیروهای چپِ سکولار و مذهبی طرفدارانی داشت، به شیوهٔ خودگردانیِ مراکز کار و تولید روی آوردند که سازی ناساز با رویههای مطلوب و رایج زمانه شد و تا آغاز جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۵۹ که بازسازیِ دولت متمرکز را ممکن کرد ادامه یافت. نیروهای اسلامی معمولاً قدرت نمایندگی را در شوراها و کمیتههای محلیِ شهری در اختیار داشتند، اما در شوراهای مراکز کار که پایگاهی نظیر مساجد محلی مرکز ثقل آن نبود در سال اول و دوم انقلاب بهناگزیر قدرت نمایندگی را با رقبای سیاسی خود سهیم بودند.
دانشگاهها در زمرهٔ مراکزی بودند که از چندماه قبل از انقلاب، ایدهٔ استقلال و خودگردانی آنها از سوی سازمان ملی دانشگاهیان مطرح شده بود. دانشگاهیان در ۱۳۵۸ فرصت یافتند این ایده را در بخشهایی از تشکیلات گستردهٔ خود در کشور عملی کنند، اما با آغاز انقلاب فرهنگی در ۱۳۵۹ عمر این تجربه به پایان رسید. دانشگاهی که در ۱۳۶۱ بازگشایی شد دوباره به مسیر ادارهٔ متمرکز دولتی و حکومتی بازگردانده شده بود.
متأسفانه روایتهای چندانی از سازمان ملی دانشگاهیان دردست نیست که یکی از علل آن اخراج و تبعید اعضای بنیانگذارِ آن است که بعدتر در این نوشته به آن میپردازیم. از معدود متون موجود دربارهٔ این سازمان مصاحبهٔ قلمیِ ناصر پاکدامن (۱۴۰۲-۱۳۱۱)، از بنیانگذاران آن است که در ۱۳۷۸ با سازمان اتحاد کار انجام شده است. به همین دلیل، در آثار محققانی که در دهههای بعد به موضوع انقلاب فرهنگی ۱۳۵۹ پرداختند تجربهٔ سازمان ملی دانشگاهیان مورد توجه قرار نگرفته است (برای نمونه ن.ک. ماهنامهٔ آموزشی لوح، ۱۳۷۷-۱۳۷۹؛ فراستخواه، ۱۳۸۵؛ گلکار، ۱۳۸۷؛ مهاجر، ۱۳۸۷). از میان مجموعه آثار این دوره تنها مجاب (۱۹۹۱) اشاراتی به فعالیتهای این سازمان دارد. در بازخوانیهای اخیرِ انقلاب فرهنگی هم به فعالیتِ این سازمان در آن دوره توجه زیادی نشده است (برای نمونه، ن.ک. حشمتی، ۱۳۹۹؛ مجله چشم انداز ایران، ۱۴۰۰؛ پیوندی، ۱۴۰۱؛ جندقیان، ۱۴۰۲). پس برای مرور حاضر، علاوه بر واکاویِ مقالهٔ مهم ناصر پاکدامن و منابع دیگر، به جستجوی اعضا و فعالان این سازمان برآمدم و موفق شدم با این افراد گفتگو کنم: فرهاد نعمانی و سهراب بهداد که همراه با پاکدامن هستهٔ اولیه و بنیانگذار سازمان در دانشکدهٔ اقتصاد دانشگاه تهران بودند و گیتی اعتماد، استاد دانشکدهٔ معماری دانشگاه تهران، که کمی بعد به آنها پیوست. امیدوارم این نوشته مشوقی باشد برای اساتیدی که درسالهای ۱۳۵۸-۱۳۵۷ با سازمان دانشگاهیان در شهرها و دانشگاههای متفاوت کشور همراهی و همکاری داشتند تا به ثبت و ضبط تجربه خود و تکمیل اطلاعات موجود دربارهٔ این لحظه مهم تاریخ دانشگاه در ایران همّت کنند.[2]پاکدامن (۱۳۷۸) در مقالهٔ خود به نوشتههای برخی از اعضا و فعالان سازمان ملی دانشگاهیان اشاره میکند که … Continue reading
در این مطلب، مفاهیم استقلال دانشگاه و آزادی آکادمیک را بهعنوان مفاهیمی مکمل استفاده کردهام. منظور از آزادی آکادمیک آزادی بیان در شکل عمومی آن نیست، بلکه آزادیهای جمعی مترتب بر مدرسان و دانشجویان است. برای استقلال دانشگاه هم میتوان دو وجه قائل شد: وجه درونی که به روابط داخل دانشگاه مربوط میشود و وجه بیرونی که عمدتاً به رابطهٔ میان دولت و دانشگاه ربط پیدا میکند و در هر دو وجه استقلال عمل دانشگاهیان مشروط به رعایت آزادی آکادمیک است.
تشکّل اساتید جوان در فضای بازِ سیاسی
بهنظر، اولین گفتگوها برای تشکیل اتحادیهٔ دانشگاهی وقتی آغاز شد که فضای سیاسی ایران با انتشار عمومی نامههای منتقدانِ شاه نشانههایی از تغییر را دربرداشت.[3]دو نامهٔ علی اصغر حاجسید جوادی خطاب به شاه و رئیس دفتر او دربارهٔ مبارزه با فساد اقتصادی و نامهٔ کانون … Continue reading شاه و ساواک، بیخبر از طوفانی که در راه بود، دانشگاه را تحتفشار گذاشته بودند و از جمله در زمستان ۱۳۵۵ بحث ممانعت از ورود دانشجویان محجّبه به دانشگاه مطرح شد. این بحث در نهایت در بهار ۱۳۵۶ به ابلاغ حکمی مبنی بر جلوگیری از ورود این دانشجویان به دانشگاه در سال تحصیلی جدید منجر شد. (پاکدامن، ۱۳۷۸)
دولت سه تصمیم دیگر هم در این سال گرفت که جریان همبستگی درونی و بیندانشگاهی را تقویت کرد. تصمیم اول به انتقال دانشگاه صنعتی آریامهر (در ادامه، دانشگاه صنعتی) به اصفهان مربوط بود تا کانونِ مهم جنبش دانشجویی این دانشگاه از شهر تهران دور شود— این تصمیم بدون مشورت با اساتید و نهادهای آن دانشگاه گرفته شده بود. دومین تصمیم انتصاب سرهنگ ولیان به عضویت گروه حقوق خصوصی دانشگاه تهران بدون اطلاع اعضا بود که به شایعهٔ ریاست نظامیان بر دانشگاه دامن میزد. و تصمیم سوم تعطیلی و برچیدن کتابخانههای دانشجویی در دانشگاه تهران بود که برای مقابله با جنبش دانشجویی و نفوذ سازمانهای سیاسی در دانشگاهها اتخاذ شد.
اولین واکنش به این تصمیمات نامهٔ شورای علمی دانشکدهٔ اقتصاد دانشگاه تهران به ریاست دانشکده در پاییز ۱۳۵۶ بود که حاوی اعتراض آنها به بستن کتابخانه دانشجویی در این دانشکده بود. به گفتهٔ پاکدامن، این نامه «گامی نامنتظر و بیسابقه بود در همراهی با دانشجویان» و نشانهٔ آنکه «چیزی دستخوش دگرگونی بود. دیواری فرو میریخت». (پاکدامن، ۱۳۷۸)
سال تحصیلی ۱۳۵۶ با برگزاری شبهای شعر کانون نویسندگان (١٨ تا ۲۸ مهر ۱۳۵۶) در انجمن فرهنگی گوته آغاز شده بود که در تاریخ انقلاب نماد آغازِ فضای باز سیاسی در پایان دورهٔ پهلوی است. این مراسم جسارت زیادی در صفوف دانشجویان و روشنفکران ایجاد کرد. در ادامهٔ شبهای شعر گوته، دانشجویان دانشگاه صنعتی از اعضای کانون نویسندگان دعوت کردند تا سخنرانیهای خود را بهطور هفتگی در آن دانشگاه ادامه دهند که سخنرانی ۲۴ آبان ۱۳۵۶ آن دانشگاه به تظاهرات سیاسی کشیده شد. طی این تظاهرات ۱۶ نفر در اطراف دانشگاه کشته شدند و دو عضو کانون که یکی از آنها، هما ناطق، استاد تاریخ دانشگاه تهران بود مورد تعرض مأموران ساواک قرار گرفتند. پاکدامن به همدلیِ برآمده از این واقعه در میان دانشجویان و اساتید اشاره میکند: «در اعتراض به این وضع، دانشجویان از روز ۲۶ آبان به یک اعتصاب عمومی دست میزنند» و با برانگیخته شدن همدردیِ استادان «نامههایی اعتراضی دربارهٔ آن نوشته شد».
بهداد که از ۱۳۵۴ علاوه بر دانشکدهٔ اقتصاد دانشگاه تهران در گروه صنایع دانشگاه صنعتی هم تدریس میکرد از علاقهٔ اساتید و دانشجویان این دانشگاه به آشنایی با مباحث اقتصادی و سیاسی و نشر کتاب در این زمینهها میگوید: «علیرضا حیدری، رئیس انتشارات خوارزمی، برای راهاندازی انتشارات این دانشگاه گروهی از روشنفکران و بهترین مترجمان را به همکاری دعوت کرد تا کتابهای پایه و مهم نظریه و تاریخ تفکر اقتصادی را منتشر کنند». این گروه تحت سرپرستی او کتابهایی چون انقلاب صنعتی هابزبام، ارزش و سرمایه از جان هیکس، و کتابهایی از مکتب وابستگی امریکای لاتین را طی دوسه سال در این انتشارات منتشر میکنند.
گیتی اعتماد هم نمونهٔ دیگری از گسترش روابط بیندانشگاهی بین اساتید جوان را بهدست میدهد. او که از مهر ۱۳۵۱، و بلافاصله بعد از فارغالتحصلی، تدریس در دانشکدهٔ معماری دانشگاه ملی را شروع کرده بود، موفق شد مهدی کاظمی بیدهندی را برای تدریس در این رشته دعوت کند و آن دو با هم تیمی از اساتید جوان و اهل تحقیق را برای بنیانگذاری دورهٔ فوقلیسانس شهرسازی در دانشگاه ملی دور هم جمع کنند. کاظمی درسخواندهٔ برزیل و علاقهمند به رویکرد اقتصاد سیاسی شهری بود. به این ترتیب، آنها با دعوت از اساتید اقتصاد و علوم اجتماعی، از جمله نعمانی، این رشته را در پاییز ۱۳۵۶ راهاندازی کردند. (اعتماد، ۱۴۰۲)
روحیهٔ اعتراضی در میان اساتید جوان رشتههای فنی حتی بیشتر از اقتصاد و علوم اجتماعی بود. نمونهٔ آن نامهٔ مخالفت اعضای هیئت علمی دانشگاه صنعتی با انتقال دانشگاه به اصفهان با ۱۳۸ امضا بود که مهمترین واکنش استادان به سیاستهای حکومتیِ آن زمان محسوب میشد و در پی بیتوجهیِ دولت به نامه، به اعتصاب آنها منجر شد. شاید یکی از علل تفاوت روحیهٔ سیاسی دانشجویان و اساتید فنی با علوم اجتماعی را بتوان در نکتهای یافت که نعمانی دربارهٔ سابقهٔ ایذا و سرکوب اساتیدِ قدیمیتر علوم اجتماعی میگوید که آنها را در قیاس با نسل جوان نسبت به تغییر اوضاع ناامید کرده بود:
اساتیدی که به نیروی سوم گرایش داشتند از تشکیل حزب رستاخیز [۱۳۵۳] و اجبار ثبتنام در آن خیلی ناامید شده بودند و حتی از پیداشدن فاشیسم در کشور حرف میزدند. پاکدامن هم افسرده شده بود. برای من حزب رستاخیز چنین معنایی نداشت. وقتی تغییر فضای سیاسی شروع شد پاکدامن هم انرژی فوقالعادهای بهدست آورد. این تغییرات او را شکفته کرد. (نعمانی، ۱۴۰۲)
همبستگیهایی که بهتدریج در وقایع ۱۳۵۶ بین دانشگاهیان ایجاد شد زمینهٔ اولین نشست آنها را برای تشکیل سازمان فراهم کرد. پاکدامن مینویسد:
در ماههای بهار ۵۷ است که آهستهآهسته گروه اندکی، نه بیشتر از شمار انگشتان دست، از دانشگاهیان گرد هم میآیند تا تأسیس یک سازمان صنفی را اندیشه کنند: سه تن از دانشکدهٔ اقتصاد دانشگاه تهران، دو تن از دانشکدهٔ فنی دانشگاه تهران، دو سه تن از دانشگاه صنعتی، و یک تن از دانشگاه ملی هستهٔ اصلی را تشکیل میدهند، اما دیگرانی هم هستند که در یکی دو جلسه شرکت میکنند یا همکاران دانشگاههای شهرستان (همدان، شیراز، و…) که به تهران که میآیند به بحثها میپیوندند. (پاکدامن، ۱۳۷۸)
اساتید حاضر از دانشکدهٔ اقتصاد دانشگاه تهران شامل ناصر پاکدامن، فرهاد نعمانی، و سهراب بهداد میشد، دانشگاه صنعتی شامل فرزاد بیگلری و حسن عباسپور بود، و از دانشکدهٔ فنی ایرج فرهومند، استادحسینی، و صادق زیباکلام شرکت داشتند. سیما کوبان استاد، دانشکدهٔ هنرهای زیبا، و گیتی اعتماد از دانشگاه ملی هم بودند.
آنها با طولانی شدن اعتصاب دانشگاه صنعتی و قطع حقوق اساتید از جانب دولت کمیتهای برای کمک به آنها تشکیل میدهند. در بهار ۱۳۵۷، اساتید صنعتی تصمیم گرفتند دانشجویان ترم بعد ر ا به روال عادی ثبتنام کنند. پاکدامن نادیده گرفتن تصمیمات دولت مبنی بر انتقال دانشگاه صنعتی را به اصفهان «اولین نشانهٔ پیدایش قدرت دوگانه در انقلاب ایران» میخواند. حکومت که با سیاست دوگانهٔ سرکوب و عقبنشینی میکوشید سیاست فضای باز سیاسی را ادامه دهد، در این دوره گروهی از زندانیان سیاسی را آزاد کرد که حضور آنها در میان روشنفکران و دانشجویان بر تحرک فضای سیاسی افزود.
نعمانی میگوید با بعضی از این زندانیان دربارهٔ اهمیت کار جبههای که به آن اعتقاد داشته حرف میزند و به اولین گامهایی که برای تشکیل سازمان ملی دانشگاهیان برداشتهاند اشاره میکند. تلاش او برای جلب حمایت فعالان سیاسی بعدتر در گرد آمدن هواداران آنها در حلقهٔ دانشگاهیان مؤثر افتاد.
ساماندهی تدوین و امضای منشور
بنا به نوشتهٔ پاکدامن، از همان بهار ۱۳۵۷ که دانشگاهیان دور هم جمع میشوند، موضوع تدوین منشور مورد توجه قرار میگیرد: «باید منشوری نوشت و آنچه را برای دانشگاه و دانشگاهیان میخواهیم تدوین کرد و از همکاران موافق خواست که با امضای منشور در راه ایجاد سازمانی برای دانشگاهیان گام نخست را بردارند». تدوین منشور بعد از چند هفته کار در تیرماه آن سال پایان مییابد. جلسات تدوین منشور و جمعآوری امضا عمدتاً در خانهها برگزار میشود و هنوز جلسات عمومی سازمان در باشگاه دانشگاه تهران امکانپذیر نشده است.
بنیانگذارها به همکاریِ گروههای متفاوت و فراگیری سیاسیِ سازمان توجه زیادی دارند که در آن نوعی بصیرت کمیاب هست و همین به دوام و تأثیرگذاری آن در تبو تاب انقلاب کمک کرد. اما کار با این طیف متفاوتِ فکری آسان نبود. نعمانی به تردیدی که برای یکی از اعضا دربارهٔ پاکدامن در اواخر دولت ازهاری که زمزمهٔ نخستوزیری بختیار بود اشاره میکند. در تحصن اساتید در دبیرخانهٔ دانشگاه، یکی از اساتید از او که برای حفظ ارتباطات به محل تحصن رفت و آمد میکرده میپرسد دربارهٔ پاکدامن و امکان همدلی او با سیاست بختیار چه فکر میکند. به تعبیر نعمانی: «او پاکدامن را اصلاَ نمیشناخت و دلبستگیاش را به این کار جمعی درک نمیکرد….آنها قدر ناصر پاکدامن را بعدها فهمیدند». (نعمانی، ۱۴۰۲). او ادامه میدهد:
ما در یک گروه ۲۰-۳۰ نفری جلسه میگذاشتیم برای منشور… کسانی که ناصر دعوت کرد نیروی سومی بودند، از دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی که عضو جبههٔ ملی دوم و نیروی سوم بودند. [حمید] عنایت را او دعوت کرد، اما عنایت بیانیهها را امضاء نمیکرد. با اینکه عضو جبههٔ ملی بود و فعال بود. برخی از اساتید فعال از جریانِ سربداران بودند، البته از میان جوانترهای آنان.[4]سربداران نام دیگر اتحادیهٔ کمونیستهای ایران بود، سازمانی مائوئیستی که ابتدا علیه شاه فعالیت میکرد و در … Continue reading بیگلری [از دانشگاه صنعتی] گاهی میآمد و البته ایرج فرهومند که از متخصصان جهانی رشتهٔ خودش در دانشکدهٔ فنی تهران و از اعضای فکورِ رنجبران بود.[5]حزب رنجبران در ۱۳۵۸ با اتحاد ۹ سازمان و محفل مارکسیستی تشکیل شد و از دولت بازرگان حمایت کرد و به رفراندم … Continue reading از مذهبیهایی که بعداً معروف شدند، حسن عباسپور بود که استاد دانشگاه صنعتی بود و وزیر نیرو شد. او به بهشتی نزدیک بود، ولی آدم گشودهای بود و در خانههایی که بحث و گفتگو میکردیم میآمد.[6]صفحهٔ ویکیپدیای حسن عباسپور هم به نقش او در تأسیس سازمان ملی دانشگاهیان و عضویت وی در هیئت دبیران موقت آن … Continue reading استادان مؤتلفهای بستهتر از بقیه بودند. (نعمانی، ۱۴۰۲)
متن منشور، همانطور که پاکدامن مینویسد، کوتاه بود و «در مقدمهٔ کوتاهی ادعانامهای قاطع علیه نظام دانشگاهی کشور ارائه شده»، بعد طی چهار ماده به ترتیب خواهان استقلال، دموکراسی، آزادیهای دانشگاهی، و سرانجام تأمین اجتماعی جامعهٔ دانشگاهی است. به تعبیر پاکدامن، «در آن زبان بستهای که زبان روزگاران خفقان است، بیانی جلوه میکرد که دیگر از اشاره و ایما آکنده نبود… نه خود را در پسِ زبان مقدسات مردمان پنهان میکرد و نه به گندهگوییها و زیادتطلبیهای توخالی پناه میبرد» (پاکدامن، ۱۳۷۸). نعمانی دربارهٔ یکی از جلسات مهمی که گروه بنیانگذار برای تدوین منشور در خانهٔ او دور هم جمع شدند میگوید:
این جلسه در خرداد یا تیر ۱۳۵۷ است. بحث بر سر اسم سازمان بود. اساتیدی که گرایش مائویستی داشتند گفتند سازمان دموکراتیک دانشگاهیان باشد. جبهه ملی و مذهبیها میدانستند این کلمه دموکراتیک نمادِ چپیهاست. الأن هم ظاهراً همینطور است. حمید عنایت که با اصرار پاکدامن و من به این جلسه آمده بود گفت استفاده از کلمهٔ ملی در نام سازمان مهم است، بهتر است [اسم آن] دموکراتیک نشود… استادان دانشکدهٔ فنی و صنعتی بر کلمهٔ دموکراتیک تأکید داشتند و اینکه کلمهٔ ملی در اسم نباشد. عنایت وسط جلسه بلند شد و گفت باید برود. من و ناصر با هم رفتیم بیرون که با او حرف بزنیم. به او گفتیم رفتن شما برای دیگران مسئله میشود، درحالیکه میتوانیم با آنها بحث کنیم. او هم برگشت و نشست. دربارهٔ سازمان ملی دانشگاهیان دوباره بحث کردیم. گفتند باید رأی گرفت… من گفتم این مهم است که همهٔ دیدگاهها در این سازمان باشند، ضمن اینکه محتوا مهمتر از شکل است؛ آنها هم قبول کردند. «سازمان ملی دانشگاهیان ایران» تصویب شد… کسی هم پیشنهادی نکرد که در نام سازمان کلمهٔ اسلامی اضافه شود. در واقع اساتید ملیگرا از بقیه سختتر بودند. آن روزها ملکی هم خیلی فعال شده بود. (نعمانی، ۱۴۰۲)
این متن در سوم مرداد ۱۳۵۷ در کنفرانسی با موضوع بحرانهای نظام آموزش عالی ایران در دانشگاه صنعتی تهران، در حضور بیش از صدوپنجاه نفر از اعضای هیئتهای علمی مورد بحث قرار میگیرد و مفاد چهارگانهٔ آن و خواست آن مبنی بر تشکیل سازمان صنفی دانشگاهیان در قطعنامهٔ کنفرانس تأیید و بر آن تأکید میشود. متن منشور یک هفته پس از کنفرانس منتشر شد و در اختیار همهٔ دانشگاهیان قرار گرفت. اسامی و تعداد امضاکنندگان منشور دردسترس نیست و در خاطرها نمانده است، اما بهداد که تا مدتها فهرست اسامی و امضاها را نگه داشته بود میگوید:
تعداد امضاها برای ما مهم نبود، بُرد منشور زیاد بود. چون همه بودند. اساتید سمپات مجاهدین زیاد بودند، اساتیدی بودند که بعد از انقلاب به حکومت پیوستند. گاهی هستهٔ فعالِ سازمان دانشگاهیان از اساتید هوادارِ فدایی بود، گاهی مجاهد یا وحدت کمونیستی… ولی اهمیتی نداشت، ما سعی میکردیم به جز موضوعات عام که مورد توافق بود در موارد دیگر موضع سیاسیِ رسمی نگیریم. برای تسخیر سفارت هم بیانیه جداگانه ندادیم. (بهداد، ۱۴۰۳)
نعمانی اما لازم میداند که از نظر تاریخی بر نقش سرمایهٔ سیاسیِ سازمان چریکهای فدایی در تقویتِ این سازمان صنفی تأکید کند، گرچه سرمایهٔ اجتماعی بنیانگذاران را در راهاندازی و بسیج اولیهٔ آن کلیدی میداند:
من همیشه فکر میکردم مهم نیست که نام سازمانهای سیاسی در این ماجرا مطرح شود. ناصر هم [در مقالهاش] مینویسد گروههای مختلف بودند، از جمله ما استادان اقتصاد. ولی اگر کسی بخواهد [به این تاریخ] برگردد و بپرسد چطور شد که گروه بزرگی از اساتید طی این مدت کوتاه دور هم جمع شدند، باید گفت آنها به دلیل حمایت اساتید طرفدارِ سازمان چریکهای فدایی از این تشکل به آن پیوستند. هژمونی با آنها بود. در آن زمان، من با دهها استاد در دانشگاههای ایران در ارتباط بودم و ما همدیگر را خارج از سازمان ملی دانشگاهیان میدیدیم. من از ابتدا این را مطرح کردم که این سازمان باز است و هرکس خواست باید بتواند به آن بپیوندد. دید ما این نبود که اساتید مذهبی که مخالف رژیم بودند در جمع ما نباشند. آنها از طریق دانشجوهای خودشان تصمیم گرفتند که بیایند، مثل ملکی و دیگران. (نعمانی، ۱۴۰۲)
تشکیل سازمان ملی دانشگاهیان به اعتراضات دانشگاهی در این ماهها ابعاد گستردهتری داد. حتی دولت شریف امامی هم در مواجهه با این اعتراضات مجبور شد هوشنگ نهاوندی را به وزارت علوم دعوت کند و به او وعده دهد اگر طرحی برای استقلال دانشگاهها ارائه کند دولت میپذیرد. نهاوندی در شهریورماه ۵۷ لایحهٔ استقلال دانشگاهها را به مجلس فرستاد که البته تصویب نشد.[7]برای عاقبت این لایحه ن.ک. tinyurl.com/23oxres4
گروه تدوین منشور در این دوره به دنبال برگزاریِ کنگرهای از اعضای امضاکننده برای تشکیل سازمان بود، اما در حکومت نظامی امکان آن فراهم نمیشد. سرانجام در ۱۲ مهر ۱۳۵۷ از هر دانشگاهی که اعضای آن منشور را امضا کرده بودند یک یا دو نماینده به نشستی در دانشگاه پلیتکنیک تهران دعوت شدند: «بیش از چهل تن از دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی تهران و شهرستانها به این نشست آمدند. دانشگاههای شیراز، تبریز، اصفهان، مشهد، جندیشاپور، همدان، مدارس عالی گیلان و بابلسر و قم از جملهٔ حاضرانند». (پاکدامن، ۱۳۷۸) گیتی اعتماد هم دربارهٔ نحوهٔ مشارکت دانشکدههای دانشگاه ملی میگوید از هر دانشکده یک نماینده بود و از دانشکدهٔ معماری کاظمی بیدهندی داوطلب شد: «فرحبخش بعداً پیوست، از دانشکدهٔ علوم هم رفیعی نماینده شد». (اعتماد، ۱۴۰۲)
در این مجمع، ۹ نفر بهعنوان اعضای هیئت دبیران موقت سازمان برگزیده شدند که پنج نفر از دانشگاههای تهران و چهار نفر از شیراز، اهواز، مشهد، و تبریز بودند. برگزاری کنگره در وضعیت انقلابی باز هم ناممکن میماند و هیئت دبیران موقت ناگزیر به هدایت فعالیتهای سازمان ادامه میدهد. نعمانی توضیح میدهد که فعالان سازمان از دعوت به سخنرانی در دانشگاههای متفاوت برای آشنایی با اساتید دیگر و دعوت آنها به امضای منشور استفاده میکردند:
از طریق دانشجویان از شهرستانها خبر میگرفتیم. میپرسیدیم اساتید محبوب در دانشگاه شما چه کسانی هستند. بعد با این اساتید تماس میگرفتیم. با این فعالیتها، وقتی جلساتِ دور دوم تشکیل شد، نمایندهای از دانشگاه بابلسر و از همدان، استادی به نام نویدی از دانشگاه بوعلی که کُرد بود به جلسات آمدند. از دانشگاه شیراز هم یکی دو نفر آمدند… اساتیدی بودند که سابقهٔ فعالیت در کنفدراسیون داشتند و تازه استخدام شده بودند… نمایندگانی از اهواز، دانشگاه چمران، و از آبادان، دانشگاه نفت، شرکت کردند. از تبریز هم بودند اما خیلی فعال نبودند، شاید به این دلیل که اساتید آن قدیمیتر بودند. (نعمانی، ۱۴۰۲)
بهداد دربارهٔ نقش این شبکهٔ ارتباطی در امضای منشور میگوید: «وقتی موضوع امضای منشور پیش آمد، من اول از دوستان دانشگاه صنعتی خواستم که امضا کنند. البته چون با نیمی از اساتید دانشکدهٔ فیزیک هم دوست بودم و با اساتید کامپیوتر، برق، مهندسی سازه، و ریاضیات آشنایی داشتم، بعدتر از آنها هم خواستم امضا کنند. اساتید دانشکدهٔ فنی تهران هم به اساتید دانشگاه صنعتی خیلی نزدیک بودند.» (بهداد، ۱۴۰۳)
نعمانی دربارهٔ مشارکت زنان در این فعالیتها میگوید: «آن موقع زنان دانشگاهیای که در جریان تأسیس سازمان باشند کم بودند. گیتی اعتماد و سیما کوبان در آن جمع ۳۰-۲۰ نفره شرکت داشتند. هما ناطق خودش را سیاسیتر میدانست و دعوت سازمان را نادیده گرفت. اساتید زن بعداً بیشتر شدند». اعتماد میگوید شش استاد زن در جمع ۶۶ نفری اساتیدی که در ساختمان وزارت علوم در دیماه ۱۳۵۷ تحصن کردند حضور داشتند. اساتید زن در آن زمان ۱۵ درصد مدرسان دانشگاهها بودند.
هفتهٔ همبستگی با انقلاب و بازگشایی دانشگاهها
یکی از فعالیتهای سازمان دانشگاهیان برگزاری «هفتهٔ همبستگی» از ۶ تا ۱۱ آبان ۱۳۵۷ بود که طی آن در زمین چمن دانشگاه تهران که محل اصلی برگزاری مراسم در تهران بود، نویسندگان و شاعران و روزنامهنگاران و زندانیان سیاسی و نمایندهٔ کانونها و جمعیتهای مختلف حضور داشتند. «لفظ همبستگی به یکی از الفاظ انقلاب تبدیل شد». دهها روشنفکر و فعالِ سیاسی هم در دانشگاههای دیگر سخنرانی کردند. در قطعنامهٔ پایانیِ این مراسم خواستههایی چون لغو حکومت نظامی، آزادی زندانیان، آزادی مطبوعات، انحلال دستگاههای سرکوب در دانشگاه از قبیل دفاتر حفاظت و گارد دانشگاهی، استقلال دانشگاهها، و بازگشت استادان و دانشجویان اخراجی مطرح شد (پاکدامن، ۱۳۷۸).
البته در این مراسم هم همان معضلِ نحوهٔ همکاریِ افراد و گروههای سیاسی بروز میکند. نعمانی که کارهای پشتیبانی این مراسم را بهعهده گرفته و از طیف متنوعی از روشنفکران و فعالان و زندانیان سیاسیِ آزادشده برای سخنرانی دعوت کرده میگوید:
من خودم نخواستم صحبت کنم. هما ناطق هم حاضر نشد سخنرانی کند. اعظم طالقانی و ویدا حاجبی هم قرار بود در یک روز صحبت کنند. بعد از صحبت خانم طالقانی به ویدا حاجبی گفتم نوبت شماست. گفت چطور من بیام بعد از اون… حرف بزنم. من دیدم سخنرانی اعلام شده و بهتر است انجام شود. از ناصر خواستم با ایشان صحبت کند. بههر حال او زبانش را بهتر میدانست و او را به پشت تریبون آورد. (نعمانی، ۱۴۰۲)
معدود استادان قدیمی و معروف هوادار حزب توده در مراسم هفتهٔ همبستگی شرکت نکردند. نعمانی علت کنارهگیریِ آنها را از سازمان ملی دانشگاهیان روحیه تکروی در برخی و عدم اعتقاد عمومیشان به فعالیتهای صنفی-سیاسیِ علنی و همچنین، در آن زمان، بهویژه همکاری با نیروهای ملی و لیبرال در مقابل اسلامگراها میداند. سعید پیوندی هم که آن زمان دانشجوی علوم اجتماعی بود تأیید میکند که آنها پاکدامن را لیبرال میدانستند و همکاری با او را نمیپسندیدند (پیوندی، ۱۴۰۳). سازمان از این زمان خبرنامهای به نام همبستگی منتشر کرد که گیتی اعتماد در آن فعال بود و جلسات تحریریهاش در خانهٔ او برگزار میشد: «تقریباً همگی افراد حاضر در این جلسات مرد بودند. موضوع برای ما عادی بود، اما گاهی برخی از اقوام و فامیل با تعجب از همکاری من با این جمع مردانه حرف میزدند». (اعتماد، ۱۴۰۲)
سازمان دانشگاهیان بعد از هفتهٔ همبستگی به جمع گروههایی میپیوندد که «شورای مرکزی هماهنگی سازمانهای دولتی و ملی ایران» را در آذرماه ۱۳۵۷ تشکیل میدهند تا «نمایندگان کمیتههای اعتصاب در سازمانهای مختلف را گرد هم آورد و نوعی هماهنگی و یگانگی در تصمیمگیری و در فعالیتها به وجود آورد». این شورا و کمیتههای عضو نقش خود را در از کار انداختنِ تشکیلات دولت بازی کردند و در نهایت با پایان اعتصابها خود را منحل کردند. میتوان حدس زد شاید برخی از کمیتههای عضو همانهایی بودند که هستههای نخستینِ شوراهای کارمندی را در ادارات و سازمانها تشکیل دادند. (پاکدامن، ۱۳۷۸)
اعتصاب کارگران نفت آبادان در مهرماه ۵۷ آغاز شده بود و سازمان ملی دانشگاهیان از طریق دانشجویان در ارتباط با آنها قرار گرفت:
اواخر آذر ۱۳۵۷ یکی از فعالان کارگری جوان مقیم آبادان همراه با یکی از دانشجویان فعال من به دفتر کارم در دانشکدۀ اقتصاد آمدند. آن دو پیام گروهی از کارگران پروژهایِ صنعت نفت در آبادان را دربارهٔ درخواست کمک مالی برای کارگران بیکار و در اعتصاب برایم گفتند. من پیام را اول با پاکدامن و بعد با هیئت دبیران سازمان دانشگاهیان در میان گذاشتم که مورد استقبال آنها قرار گرفت. ظرف کمتر از یک هفته پول قابلتوجهی جمع شد و من برای تحویل آن همراه با آن جوان و چمدان کوچکی پر از اسکناس با قطار به خرمشهر و بعد به خانۀ یکی از کارگران صنعت نفت در منطقۀ کارگرنشین آبادان رفتم. (نعمانی، ۱۴۰۲)
دانشگاهیان خواهان بازگشایی دانشگاهها بودند که با شروع سال تحصیلی جدید کلاسی در آنها تشکیل نشده بود. به این منظور، در ٢٩ آذر حدود صدنفر در دبیرخانهٔ دانشگاه تهران تحصن میکنند. در دوم دیماه، بیش از شصت استاد هم از چند دانشگاه دیگر به پشتیبانی و همراهی با متحصنان دانشگاه تهران در ساختمان وزارت علوم در خیابان ویلا تحصن کردند. گیتی اعتماد که همراه با کاظمی بیدهندی در تحصن دوم شرکت داشت دربارهٔ کسانی که در آن شرکت داشتند میگوید:
توی سالن بحثها داغ بود. کاظمی با غفوریفرد [استاد پلیتکنیک و عضو مؤتلفه] مداوم در بحث بود.[8]حسن غفوریفرد (۱۴۰۱-۱۳۲۲) استاد مهندسی برق دانشگاه صنعتی پلیتکنیک وعضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی بود … Continue reading محمود کاشانی، پسر آیتالله کاشانی، هم در تحصن بود و در بحثها از پدرش دفاع میکرد… عیسی کلانتری، برادر موسی کلانتری هم در تحصن بود. کامران نجاتاللهی فقط ۲۴ سال داشت و دستیار دکتر عسگری در دانشگاه پلیتکنیک بود. فکر میکنم ما در طبقهٔ هفتم تحصن کرده بودیم. او در بالکن بود و از ساختمان روبهرو که حزب رستاخیز بود به او تیراندازی کردند. تا پتو پیدا کنند و آسانسور بسته را باز کنند و او را به بیمارستان برسانند دیر شده بود… من فکر میکنم آنها میخواستند تحصن را بشکنند چون ساعت ده و یازده شب به تحصن حمله کردند. گارد شاهنشاهی حمله کرد و کورکورانه تیراندازی کرد. هر گروه به گوشهای از سالن خزیده بودیم که یکی از اساتید گفت شعار جاوید شاه بدهیم؛ همه صدایش را خفه کردند… وقتی به سالن ما رسیدند با باتوم و قنداق تفنگ همه را زدند و از طبقهٔ هفتم پایین آوردند. به کف خیابان که رسیدیم دیدم کاظمی سرش شکسته… ما را سوار ماشینهایی کردند که با آنها زندانی میبردند… بردند پادگان جمشیدیه در انتهای خیابان فاطمی و شب نگه داشتند. (اعتماد، ۱۴۰۲)
آنها غروب روز بعد، ششم دیماه، و بعد از تشییع جنازه نجاتالهی آزاد شدند. سازمان ملی دانشگاهیان بالاخره تصمیم میگیرد که رأسا برای بازگشاییِ دانشگاهها اقدام کند و هفتهٔ ٢۷-٢۰ دی بهعنوان هفتهٔ این بازگشایی مطرح میشود. آیتالله طالقانی همراه با کانونها و تشکلهای مستقل طی بیانیهای از این تصمیمِ سازمان حمایت میکنند و دانشگاه تهران در ٢٣ دیماه بازگشایی میشود. خبرگزاری فرانسه شرکتکنندگان در این مراسم را چندصدهزار نفر گزارش میکند. بیشتر رؤسای دانشگاهها در این زمان استعفا داده یا برکنار شدهاند و سازمان طرحی برای «ادارهٔ دانشگاه در دوران انتقالی» تدوین میکند که ادارهٔ دانشگاه را به شورای مشترک دانشجویان، دانشگاهیان، و کارمندان اداری میسپارد (پاکدامن، ۱۳۷۸). اما فعالیتهای سازمان در ماههای انقلاب بسیار فراتر از موضوع راهاندازی دانشگاه میرود و ستاد آن به یکی از مراکز ساماندهی انقلاب تبدیل میشود. بهداد میگوید:
ستاد سازمان در آن ماههای انقلاب در باشگاه دانشگاه تهران مستقر شد و به یک مرکز جدی تبدیل شده بود… آن روزها اعتصاب زیاد بود و معلوم نبود اعتصاب را چطور باید تمام کرد؛ نمیشد تا ابد ادامه یابد. ناصر در ساماندهی این أمور فوقالعاده بود. تا موضوع با او مطرح میشد از ما میخواست برای نوشتن قطعنامه به کمک اعتصابیها برویم و کمک کنیم که خواستههای خود را مشخص کنند و پایان اعتصاب را اعلام کنند. در واقع آنها را آزاد میکردیم که دنبالِ کارهای لازمِ دیگر بروند. بعدها ستاد شلوغتر شد. یک روز یک وانت پر از اسناد فلان سفارتخانه را تحویل ما میدادند، روز دیگر رئیس یک اداره یا یک ساواکی را میآوردند و از ما میپرسیدند با آنها چهکار کنند. ما هم بالاخره راهحلی پیدا میکردیم. این حجم توجه و اعتماد حیرتانگیز بود. (بهداد، ۱۴۰۳)
برآمدن و افول نظام شورایی در دانشگاه انقلابی
با تبدیلِ دانشگاه تهران به یکی از مراکز ثقل فعالیتهای انقلابی، رابطهٔ سازمان دانشگاهیان با روحانیان که در رهبری انقلاب قرار میگیرند نزدیکتر میشود. سازمان از تحصن چهل تن از روحانیان در مسجد دانشگاه حمایت میکند و «پیوند روحانیت و دانشگاهیان برای مبارزه با ظلم و خودکامگی و جهاد در راه عدل و آزادی» را میستاید. مهدی بازرگان، اولین نخستوزیر انقلاب هم دانشگاه تهران را برای اعلام برنامهٔ دولت موقت برمیگزیند و «کمیتهٔ استقبال» که بعدتر پایه کمیتههای انقلاب را گذاشت (امی، ۱۴۰۲) با سازمان دانشگاهیان برای برگزاری مراسمِ حضور بازرگان هماهنگیهای لازم را انجام میدهد.
دولت موقت در همان بهمنماه با اعضای سازمان ملی دانشگاهیان دیدار میکند و با اینکه طرح آنها را مبنی بر مدیریت شورایی برای ادارهٔ دانشگاه دریافت میکند، بیاعتنا به آن در اوائل اسفند ۱۳۵۷ محمد ملکی، که در طیف هواداران علی شریعتی است، و سه تن دیگر را به عنوان هیئت مدیرهٔ موقت دانشگاه تهران معرفی میکند.[9]این سه تن حسین صباغیان، ترابعلی براتعلی، و کاظم ابهری بودند. پاکدامن مینویسد «موجی از خشموغیظِ سرد همه را گرفته بود، خاصه که این چهار تن همه از مسئولان درجهٔ اول سازمان ملی دانشگاهیان ایران بودند که حتی زحمت آگاه کردن دیگر اعضا را هم به خود نداده بودند» (پاکدامن، ۱۳۷۸).
وزیر علوم هم به محض شروع کار خود، به شیوهٔ گذشته، رؤسای دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی را نصب میکند. سازمان ملی دانشگاهیان در اعلامیهٔ ۱۵ اسفند مخالفت خود را با سیاستهای انتصابی در دانشگاه اعلام میکند. مدیران انتصابی دولت موقت که با محیطی پر آشوب در دانشگاهها مواجهاند از یک سو باید به «غریو پاکسازیطلبی» که به گفته محمد قائد (۱۳۵۹) از همه سو شنیده میشود پاسخ دهند و از سوی دیگر تشنج ناشی از زیادهطلبی و حملهٔ انجمنهای اسلامی را به دانشجویان هوادارِ سایر گروهها مدیریت کنند، ضمن آنکه درباره نظام شورایی و بازسازی دانشگاه با بازرگان و وزیر علوم و آموزش عالی که خواهان بازسازی سریع دولت و نظامات حکمرانی آن درقالب گذشته هستند اختلافاتی دارند. وزیر به رویّهٔ آنها در اخراجِ اساتید منصوب یا نزدیک به رژیم پهلوی اعتراض میکند اما در تنشِ فزاینده انجمنهای اسلامی حامی آنهاست. این تنشها حتی به جلسهٔ مجمع عمومی اساتید سازمان ملی در دانشگاه تهران که در خرداد برای تدوین اساسنامه جمع شدهاند کشیده میشود. (بیانیهٔ سازمان، خرداد ۱۳۵۸، ن.ق هوشمند، ۱۴۰۰: ۴۵).
سازمان در روزهای ۲۳ و ۲۴ خرداد سمینارِ دو روزهٔ «جامعه و استقلال نظام دانشگاهی» را در دانشگاه صنعتی برگزار میکند که طی آن به بازبینیِ منشور میپردازد. وزیران آموزشوپرورش و علوم دولت موقت هم در روز نخست به تالار سیمنار آمدند. حدود سیصدنفر در این سمینار شرکت کرده بودند. شعارهایی با این مضامین به دیوارهای سالن آویخته بود: «دانشگاه را به جامعهٔ دانشگاهی بسپارید» و «استقلال نظام دانشگاهی بدون تحقق روابط دموکراتیک در دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی امکانناپذیر است».
سمینار با سخنرانی پاکدامن و وزیر آموزشوپرورش وقت آغاز میشود و نمایندگانِ دانشگاههای تبریز، آزاد، پلیتکنیک، ملی، و علموصنعت در میزگردی طرحهایشان را برای نظام آیندهٔ دانشگاهی ارائه میدهند. وجه مشترک این طرحها، بنا به گزارش روزنامهٔ اطلاعات، حذف وزارت علوم و جایگزینی آن با شورای مرکزی هماهنگی دانشگاهها بود. آنها از کُند بودن روند ایجاد شوراها در دانشگاه مربوطهشان شکایت داشتند و علت آن را همکاری نکردن رؤسای انتصابی میدانستند. جلسهٔ پایانی، هنگام بحث دربارهٔ مواد قطعنامه، چندبار متشنج میشود (روزنامهٔ اطلاعات، ۲۶ خرداد ۱۳۵۸: ۱۱).
این قطعنامه در واقع منشور جدید سازمان است که با توجه به چالشهای ایدئولوژیک بعد از انقلاب تهیه شده و بند اول آن دانشگاه را «سنگر آزادی« میخواند که دانشگاهیان باید در آن به دور از «فضای تفتیش عقاید و افکار» برای دگرگونی نظام دانشگاهی کوشش کنند (پاکدامن، ۱۳۷۸). روزنامهٔ اطلاعات خبر برگزاری سمینار را، همزمان با انتشار متن پیشنویس قانون اساسی ایران، با این تیتر در صفحهٔ اول منعکس میکند: «قطعنامهٔ سازمان ملی دانشگاهیان ایران: استقلال دانشگاهها باید در قانون اساسی منظور شود».
ادارهٔ شورایی که آن روزها در مراکز بزرگ دولتی و صنعتی رایج شده بود در دولت موقت طرفدار نداشت و شورای انقلاب و حزب جمهوری اسلامی هم به شوراهای دانشگاهی بدبین بودند. در جلسه ۲۴ تیر ۱۳۵۸ شورای انقلاب، که بحث ترمیم دولت موقت از طریق تزریق اعضای انقلابی به کابینه مطرح است، بهشتی بر آموزش عالی انگشت میگذارد و میگوید «وزارت آموزش عالی پیشرفت ندارد». احمد جلالی معتقد است: «آموزش عالی عملاَ هیچکاره است. جوّ دانشگاههاست که کار میکند». و عزتالله سحابی اضافه میکند: «دکتر شریعتمداری را سازمان دانشگاهیان میشورد».
در گفتگوی کوتاه شورا دربارهٔ ایجاد تغییرات انقلابی در دولت موقت تنها پنج ماه بعد از انقلاب، لازمهٔ تغییر در دانشگاه بیش از سایر نهادها احساس میشود. جلسهٔ دیگری در خردادماه نشان میدهد که اعضای شورای انقلاب از احتمال درگیریِ دانشجویان با حکومت در سال تحصیلی جدید نگرانند. در این جلسه بازرگان و وزرایش و حتی کسانی چون یدالله سحابی پیشنهاد کردند دانشگاه کارش را در مهر شروع نکند تا زمینهٔ بروزِ تنش فراهم نشود و بهشتی دربارهٔ راههای مهار «گروههای مخالفِ مسیر انقلاب» بحث کرد و هاشمی رفسنجانی وعده داد که «جلوی شلوغی دانشگاهها را خوب میشود گرفت… عدهٔ زیادی بچهمسلمان اگر در تهران باشند، در مزاحمت برای انقلاب از آن دفاع کنند…» (علیبابایی، ۱۳۸۲: ۴۶۸-۴۶۷). از نگاه آنها وزنهٔ قدرتِ چپیها در دانشگاه بالاتر از ترازِ قدرت آنها در جامعه است و نظام شورایی به تثبیت این وضع کمک کرده است. برخی اطلاعات موجود هم نشان میدهد که اکثریت نمایندگان دانشجویی در شوراهای دانشگاههای مهم به دو تشکل هوادار سازمان فدایی و مجاهدین تعلق داشتند که هنوز در امور دانشگاهی مواضعی نزدیک به هم اتخاذ میکردند.[10]یکی از دانشجویان پیشگام (هوادار سازمان فدایی) آرای تشکّل خود را ۳۰ تا ۳۵ درصد و دانشجویان مسلمان (هوادار … Continue reading
در مرداد ۱۳۵۸، گروهی از اساتید دانشکدهٔ حقوق طرحی را دربارهٔ استقلال دانشگاهها برای وزارت فرهنگ و آموزش عالی تهیه کردند که در آن حرفی از شورای هماهنگی برای ادارهٔ دانشگاهها نبود، اما این طرح هم بهدلیل اختلافنظر بین تصمیمگیران بایگانی شد. با آغاز سال تحصیلی ۱۳۵۹-۱۳۵۸ شوراهای هماهنگی دانشجویان و اساتید و کارمندان در دانشگاه تهران و برخی دیگر از دانشگاههای کشور تشکیل شدند. این شوراها که در هر دانشکده متشکل از سه نفر از اساتید، سه نفر از دانشجویان، و سه کارمند بود قرار بود رئیس دانشكده را انتخاب کنند. ملکی، در دفاع از عملکرد هیئتمدیرهٔ دانشگاه تهران میگوید به انتخاب رؤسای دانشکدهها توسط این شوراها، از جمله به انتخاب محمدرضا لطفی از سوی شورای دانشکدهٔ هنرهای زیبای تهران، گردن گذاشته و احکام همهٔ آنها را تائید کردهاند.
نعمانی دربارهٔ عملکرد این شوراها میگوید:
در دانشکدهٔ اقتصاد، من، منوچهر کیانی، و بهداد عضو شورا بودیم. من در شورا مسئولیت آموزشی داشتم و محققان و فعالان سیاسی ایرانیِ مقیم خارج را که به ایران برگشته بودند برای تدریس یا سخنرانی دعوت میکردم. بسیاری از افراد ازجمله خسرو شاکری و محمود راسخ را دعوت کردم… دانشجویان موضوع تصفیهٔ اساتید و کارکنان را مطرح کردند. اما من گفتم استاد متخصص است و عقیدهٔ سیاسی او نباید ملاک کار کردنش در دانشگاه باشد. دکتر مشکات را ملکی و هیئتمدیرهٔ دانشگاه تهران از دانشکدهٔ اقتصاد اخراج کردند. ملکی کارهای خوبی کرد اما تصمیماتِ غلطی هم گرفت. آنها لیست اخراجیها را به دانشکدهها ابلاغ میکردند، البته تعداد اخراجیها در دانشگاه تهران از بعضی دانشگاهها کمتر بود. (نعمانی، ۱۴۰۲)
اشغال سفارت امریکا در آبان ۱۳۵۸ به حذف دولت موقت که نماینده اسلام لیبرال در حکومت بود منجر شد و ملکی، نمایندهٔ آن، را در دانشگاه تضعیف کرد. دانشجویان اسلامی که مبتکر اشغال سفارت بودند پایهگذار «اقدامات خودجوش» جناحهای سیاسی علیه هم شدند و نقش تعیینکنندهای در نزاعهای درونیِ حکومت و طرد نیروهای منتقد آن به عهده گرفتند.
انقلاب فرهنگی ۱۳۵۹ و کنشگران متنوع آن
در سال ۱۳۵۸، روشنفکران و دانشگاهیان گاه به طنز و گاه به حیرت دربارهٔ تغییر جایگاه دانشگاه از «سنگر انقلاب» به «سنگر ضدانقلاب» در چشم حکومت نوپا نوشتند (براهنی، ۱۳۵۹: ۴۹). آنها از اجماع محافظهکاران و چپ اسلامی دربارهٔ دانشگاه، در حالیکه در اقتصاد و سیاست رقیب هم بودند، متعجب بودند. اشغال سفارت امریکا در آبانماه توجه همه را به قدرتگیری جریان چپ اسلامی در حکومت جلب کرد که با «بالا گرفتن تب شعارهای ضدامپریالیستی» موجب همزیستی مسالمتآمیز بین گروههای چپ سکولار و اسلامی شد و برخورد با دانشگاهیان را به تأخیر انداخت (قائد ۱۳۵۹). امروز بدیهی به نظر میرسد که اشغال سفارت و فروپاشیِ دولت موقت دانشگاه و فضای نیمهباز سیاسی بعد از انقلاب را تهدید کرد اما در آن روز تصور نمیشد این اقدام تا این حد در خدمت یکدست کردن طیف وسیعی از روحانیت و جناحهای اسلامی حول گفتمان فرهنگی محافظهکارانه قرار گیرد.
در اسفند ۱۳۵۸، وقتی خمینی روحانیان را از نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری منع کرد و ابوالحسن بنیصدر، میانهرویی اسلامی، پیروز میدان شد روحانیون ارشد حزب جمهوری اسلامی نارضایتی خود را از این انتخابات در قالب گفتمان فرهنگی و تکرار تاریخ مشروطه به خمینی اعلام کردند: «متجددین علیرغم اختلافاتشان در بیرون راندن اسلام همدست شدهاند».[11]بهشتی، موسوی اردبیلی، خامنه ای، باهنر، و هاشمی رفسنجانی، پنج روحانیای که حزب جمهوری اسلامی را تآسیس کردند … Continue reading حسن آیت، دبیر سیاسی این حزب، هم ایدهٔ انقلاب فرهنگی را بر مبنای همین گفتمان یعنی تضاد تجّدد و اسلام سامان داد و آن را به محور وحدت دو جریان چپ و محافظهکار اسلامی بدل کرد. آیت در جلسهای خطاب به دانشجویان میگفت اساتید چپ و منتقد حقّ ندارند در دانشگاه تدریس کنند:
استادهای غیراسلامی باید تصفیه بشوند، این زمزمهای است که باید از پایین سروصدایش بلند بشود. بگویند ما غیراسلامی نمیخواهیم، برود یک کار دیگر بکند… کمونیستها که مطلقاً جلویشان گرفته خواهد شد. میماند مجاهدین که عنوان اسلامی دارند. آنها را هم عملاً جلویشان را میگیرند… دانشگاهها به این صورت فعلی باید تعطیل بشود.[12] علیمحمد حاضری، دانشجوی سابق و استاد کنونی دانشگاه، در سال ۱۳۷۹ نوشت که لو رفتن این نوار باعث شد وقایعی که … Continue reading (آیت، ۱۳۵۹)
چپهای اسلامی میگفتند آرایش نیروهای سیاسی در دانشگاه با جامعه طراز نیست: «چپیها سی تا چهل درصد نیروهای دانشجویی را داشتند» ولی باید «سهم چپیها به اندازه قدرت آنها در جامعه که ۵ درصد جمعیت را داشتند تقلیل پیدا میکرد» (حاضری، ۱۳۷۹: ۸۸ و ۹۲). برخی هم میخواستند از شرّ رقبای فکری و سیاسی در دانشگاه خلاص شوند تا بهزعم خود به کارهای مردمی و اختراع و اکتشاف برای انقلاب اسلامی بپردازنند. مقالات مجلهٔ دانشگاه انقلاب از سال ۱۳۶۰ مشحون شد از گزارش طرحهای علمیِ همین دانشجویان که مدعی حل مشکلات صنایع و خدمات بودند.
حزب جمهوری اسلامی در ۲۵ فروردین سمینار دو روزهای با عنوان «نقد فعالیتهای سیاسی و پلورالیسم در دانشگاه» در دانشکدهٔ الهیات دانشگاه تهران برگزار کرد (فراستخواه، ۱۳۸۵: ۴۵) و طی آن کوشید اجماعی دربارهٔ گفتمان تازهٔ خود دربارهٔ دانشگاه ایجاد کند. روشنفکرانی که این تغییر گفتمان را رصد میکردند نوشتند بحث کتابهای درسی اصل قضیه نیست که به بهانهٔ آن به علوم سیاسی و انسانی حمله میکنند، زیرا: «دانشکدههای فنی به اندازۀ بخشهای علوم انسانی، و گاهی بیشتر از آنها، صحنۀ درگیری بودهاند». (قائد، ۱۳۵۹: ۴)
سرانجام دانشگاهها در اردیبهشت ۱۳۵۹ رسماً تعطیل شدند و ستاد انقلاب فرهنگی در ۲۳ خرداد با حضور چند «شخصیت علمی و فرهنگی» تشکیل شد.[13]در ابتدا علی شریعتمداری، محمدجواد باهنر، مهدی ربانی املشی، حسن حبیبی، عبدالکریم سروش، شمس آلاحمد، و … Continue reading این ستاد رویهٔ گزینش ایدئولوژیک اساتید را در دانشگاهها در پیش گرفت که همچنان تا امروز استخدام دانشگاهی ایران بر آن استوار است! معیارهای چهارگانهٔ اخراج و گزینش این ستاد شامل سنجش «وابستگی فکری به اندیشههای ملحدانه»، وابستگی به ضدانقلاب و محارب، وابستگی به رژیم گذشته، و فساد اخلاقی بود (حاضری، ۱۳۷۹: ۱۰۵). معین (۱۳۹۱) که خود عضو کمیته گزینش اساتید بود همین معیارهای چهارگانه را برمیشمارد و به جای اندیشههای ملحدانه «عناد با نظام» را ذکر میکند.
روند پاکسازی اساتید در دانشکدههای متفاوت تفاوتهایی داشت. بهداد میگوید در دانشکدهٔ اقتصاد تهران این روند «محترمانهتر» از دانشگاه ملی بود: «به ما گفتند تحقیق کنید و هر ماه گزارشی بفرستید. ولی وضع در دانشگاه ملی فرق داشت، آنجا اتاق اساتید را هم گرفته بودند… من تا یکی دو سال میرفتم و برای خودم تحقیق میکردم اما ادامهاش معنا نداشت. شاید سال ۱۳۶۲ بود که حکم اخراج ما به بهانهٔ عدمحضور در محل کار داده شد» (بهداد، ۱۴۰۳). گیتی اعتماد هم میگوید:
اول به من گفتند فقط تدریس کنید. اما نمیتوانید مدیر گروه باشید. بعد که دانشگاه تعطیل شد حکمی برای من فرستادند که توی آن نوشته بودند به علت کمونیست بودن و صهیونیست بودن شما اخراج میشوید. تعجب کردم چطور این دو تا را با هم ترکیب کردهاند. یک دانشجو داشتیم که اسمش شعیبی بود و شده بود معاون دانشگاه. بعد از یکسال از طرف او تماس گرفتند و گفتند برگردید، چرا ترک خدمت کردهاید. اما من گفتم غیرممکن است به دانشگاه برگردم. به کاظمی هم به بهانه دیگری حکم اخراج دادند. ستادی در دبیرخانهٔ دانشگاه ملی تشکیل شده بود که اسامی و اتهامات اساتید را از دانشکدهها جمع میکرد و حکم میداد. گروه شهرسازی ما اصلاً از هم پاشید چون بقیهٔ اساتیدِ گروه قراردادی بودند و کار آنها هم منتفی شده بود. (اعتماد، ۱۴۰۲)
نعمانی و پاکدامن مانند بهداد ابتدا از تدریس منع میشوند و بعد حکم ترکخدمت میگیرند. بستن دانشگاهها پایان کار سازمان ملی هم بود. پاکدامن مینویسد: «سازمان ملی هم آهستهآهسته کند شد و کند شد تا از کار ماند. بسیاری از فعالان سازمان در اینجا و آنجا پاکسازی شدند و گروهی دیگر راه تبعید و مهاجرت پیش گرفتند و برخی هم به خاموشی زندان و انزوا دچار شدند، چند تنی هم به جوخهٔ اعدام سپرده شدند.» از تعداد کسانی که در هجوم به دانشگاه جان باختند تصویر درستی در دست نیست. ناصر مهاجر در بررسی خود نام ۳۷ دانشجو را ثبت کرده است (مهاجر، ۱۳۹۷: ۱۲). در ضمن، مقایسهٔ آمار کل استادان دائمی و حقالتدریسی در سال ۱۳۵۸ و سال اول بازگشایی دانشگاه (۱۳۶۱-۱۳۶۰) نشان میدهد که از تعداد اساتید در مقایسه با سال ۵۸ حدود ۷۸۰۰ نفر یعنی ۴۶ درصد کاسته شده است. سعید پیوندی (۱۴۰۱) این تعداد را حدود ۶ هزار نفر ذکر میکند. همچنین، تعداد دانشجویان در این فاصله ۵۷ هزار نفر کاهش مییابد. البته بهنظر میان کاهش اساتید و دانشجویان مرد و زن در این دو مقطع تفاوت قابلتوجهی وجود ندارد. (هوشمند، ۱۴۰۱: ۱۹۶)
سازمان ملی دانشگاهیان در بیانیهٔ مشترکی که با گروههای دیگر تحت عنوان بیانیهٔ مشترک کانونهای دموکراتیک در اردیبهشت ۱۳۵۹ منتشر کرد، حکومت را مسئول هجوم به دانشگاهها دانست. این بیانیه میگوید:
ما هیئت حاکمه و مصادر امور کشور را مسئول این فجایع میدانیم و اعلام میکنیم که اینان در پیشگاه مردم باید پاسخگوی خواستهای زیر باشند: ۱) آمرین و عاملین فجایع روزهای اخیر معرفی و محاکمه شوند. ۲) دانشجویان، استادان، و کارکنان دستگیرشدهٔ دانشگاهها هرچه زودتر آزاد شوند. ۳) استقرار نظام شورایی و آزادی در دانشگاهها تضمین شود. (اندیشهٔ آزاد، ۱۳۵۹)
جمعبندی
سازمان ملی دانشگاهیان ازجمله تشکلهای خودجوش و فراگیر برآمده از انقلاب ۱۳۵۷ بود که فکرِ خودگردانی و آزادی دانشگاهی را در دستور کار انقلاب قرار داد و هرقدر هم که روح پساانقلابی مشوق شکاف و گسست و چندپارهگی بود خود به رویههای دموکراتیک در ساماندهی به اعضا وفادار ماند. فرجام نهایی این سازمان از سویی شبیه همهٔ سازمانهای صنفی و مدنیِ دگراندیش آن روزگار بود که در روند بازسازی قدرت دولتی که با اشغال سفارت و شروع جنگ ایران و عراق در شهریور ۱۳۵۹ ممکن شد همگی به انحلال کشیده شدند. در عین حال، میتوان بر تمایزات آن با دیگران انگشت گذارد و گفت این سازمان توانست افرادی از جریانهای فکری متفاوت را حول منافع صنفی مشترک گرد آورد و آنها را به اندیشه و گفتگو دربارهٔ موازین حیات دانشگاهی ترغیب کند. اما لحظهٔ تاریخی تولد این سازمان و بازسازی نظام دانشگاهی با انقلاب اسلامی و بازسازی قدرت دولتی درآن مقارن بود. انقلاب دانشگاه را به عرصهٔ نبرد سنگینی بین حکومت تازه و رقبای سیاسی و دگراندیش آن بدل کرد؛ درلحظهای که ایدهٔ دانشگاهی نو زاده شد ثبات لازم و نهادی که برای قوام و پایداری این تغییرات بکوشد از میانه برخاست.
آنچه دراین فرصت کوتاه ممکن شد تنها تجربهٔ ساختن تشکّلی صنفی بود که از نظر فراگیری و حفظ استقلال هنوز هم میتواند الهامبخش دانشگاهیان باشد. توفیقِ سازمان دانشگاهیان در این امر مدیون تلاقیِ سه ویژگیِ مهم در این سازمان بود: جلب اساتید جوان و انقلابی از بدنهٔ دانشگاهی ایران، توجه و پافشاری گروه بنیانگذار آن بر فراگیر بودن آن از منظر سیاسی و عقیدتی، و سرانجام قدرت سازمان در چانهزنی با نیروها و احزاب سیاسی برای حفظ استقلال خود. بررسی تأثیرات اندیشه و عمل سازمان دانشگاهیان بر دانشجویان جوانی که بعدها در قالب اصلاحطلبی به صف مدافعان آزادی و استقلال دانشگاهها پیوستند مجال دیگری میطلبد.
منابع
آیت، حسن، ۱۳۵۹. صفحه وکیپدیا
امّی، فتحالله. ۱۴۰۰. «چپ و راست تحت تأثیر انقلاب فرهنگی چین بودند». چشمانداز ایران، ویژهنامهٔ بررسی زمینههای انقلاب فرهنگی: دانشگاه در تعلیق، ۳۳۱-۳۲۴
براهنی، رضا. ۱۳۵۹. «دربارهٔ انقلاب فرهنگی». اندیشهٔ آزاد، ۲: ۴۸- ۴۲.
بهداد، سهراب. ۱۳۷۶. «انقلاب فرهنگی جمهوری اسلامی، اسلامی کردن اقتصاد در دانشگاههای ايران». مجلهٔ آنكاش، شمارهٔ ۱۳.
پاکدامن، ناصر. ۱۳۷۸. «سازمان ملی دانشگاهیان ایران در انقلاب ایران». نشریهٔ اتحاد کار، ارگان مرکزی سازمان اتحاد فداییان خلق ایران، ۵۸ و ۶۰: بهمن ١٣٧٧ و فروردین ١٣٧۸.
پیوندی، سعید. ۱۴۰۱. «استقلال دانشگاه، آزادی آکادمیک، و حکومت». آزادی اندیشه، ۱۲: ۲۳-۴۹.
پیوندی، سعید. ۱۴۰۳.«انقلاب فرهنگی، موعد ارائهٔ بیلان کار!» گفتگو با مجلهٔ مرور ایرانشناسی در جهان
جندقی، فرنوش. ۱۴۰۲. «دانشگاهی که ‘دانشگاه’ نشد: دربارهٔ وقایع منتهی به ‘انقلاب فرهنگی’ در اردیبهشت ۱۳۵۹». وبسایت مجلهٔ حرفه هنرمند
حاضری، علیمحمد. ۱۳۷۹. «تأملی در علل و پیامدهای انقلاب فرهنگی». پژوهشنامه متین، ۸: ۱۰۶-۸۱.
حشمتی، عطا. ۱۳۹۹. «چه کسی طراح انقلاب فرهنگی بود؟». وبسایت ویرگول
خسروپناه، محمدحسین. اصلاح یا انقلاب: دعوت از خودکامه برای پذیرش حقوق سیاسی مردم ایران ۱۳۵۷-۱۳۵۳. تهران: پیام امروز
ذاکر، منوچهر. ۱۴۰۰. «اهمیت سازمان ملی دانشگاهیان برای نهاد فعلی دانشگاه». وبسایت زیتون، ۱۸ اسفند ۱۴۰۰
فراستخواه، مقصود. ۱۳۸۵. «بنام فرهنگ به کام سياست». نشریهٔ نامه، شمارهٔ ۴۹
قائد، محمد. ۱۳۹۰. «’چادر وحدت’ و فتح دانشگاه». وبسایت محمد قائد
قائد، محمد [م. مراد]. ۱۳۵۹. «آخرین صفحۀ تقویم». کتاب جمعه،۳۲: ۱۰-۳.
فاروقی، حسن. ۱۴۰۰. «کمیتهٔ تزکیه: تصفیه پیش از انقلاب فرهنگی». چشمانداز ایران، ویژهنامهٔ بررسی زمینههای انقلاب فرهنگی: دانشگاه در تعلیق، ۲۴۱-۲۲۷.
قریب، یوسف. ۱۳۵۹. «همسانی پیشین». اندیشهٔ آزاد، ۲: ۴۹.
علیبابایی، داوود. ۱۳۸۲. در بیست و پنج سال در ایران چه گذشت؟ تهران: نشر امید فردا.
کانونهای دموکراتیک. ۱۳۵۹. «بیانیهٔ مشترک کانونهای دموکراتیک دربارهٔ دانشگاههای کشور». اندیشهٔ آزاد. اردیبهشت ۱۳۵۹، ۲: ۶-۳.
صورت مذاکرات شورای انقلاب جمهوری اسلامی، تیر ۱۳۵۸.
گلکار، سعید. ۱۳۸۷. «رابطهٔ دولت و دانشگاه در ایران پس از انقلاب: ۱۳۵۷ تا ۱۳۸۴». رسالهٔ دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران.
ملكی، محمد. ۱۳۷۸. «كسی از ما نظر نخواست». ماهنامهٔ آموزشی لوح، شمارهٔ ۷.
مهاجر، ناصر. ۱۳۸۷. «انقلاب فرهنگى سال ۱۳۵۹». در گريز ناگزير، سى روايت گريز از جمهورى اسلامى ايران. بهكوشش ميهن روستا، مهناز متين، سيروس جاويدى، و ناصر مهاجر. نشر نقطه.
معین، مصطفی، ۱۳۹۱. «ناگفتههای مصطفی معین از انقلاب فرهنگی». وبسایت تاریخ ایرانی.
نبوی، نگین. ۱۳۹۹. روشنفکران و دولت در ایران: سیاست گفتار و تنگنای اصالت. تهران: شیرازه.
هوشمند، احسان. ۱۴۰۰. «بررسی فرایند و چگونگی وقوع انقلاب فرهنگی». چشمانداز ایران، ویژهنامهٔ بررسی زمینههای انقلاب فرهنگی: دانشگاه در تعلیق.
مجلهٔ دانشگاه انقلاب. ۱۳۶۰. «دانشگاه از انقلاب تا کنون دانشگاه صنعتی شریف». ۴: ۳۹-۲۴.
پانوشتها
↑1 | در اینجا از فرهاد نعمانی، سهراب بهداد، و گیتی اعتماد که دعوت مرا برای مصاحبه دربارهٔ سازمان ملی دانشگاهیان پذیرفتند و هر کدام دو تا سه بار در طول زمستان و بهار ۲۰۲۴ ساعتها وقت خود را برای مصاحبه و پاسخ به پرسشهای من اختصاص دادند تشکر میکنم. بهویژه از فرهاد نعمانی برای یادآوری زمینههای تاریخیِ شکلگیری سازمان و نگاهی نافذ به مشکلاتی که آن را احاطه کرده بود ممنونم. |
---|---|
↑2 | پاکدامن (۱۳۷۸) در مقالهٔ خود به نوشتههای برخی از اعضا و فعالان سازمان ملی دانشگاهیان اشاره میکند که حاوی ارزیابی انتقادی از فعالیتهای سازمان بوده، از جمله چند شمارهٔ فصلنامهٔ آموزش و فرهنگ که در ۱۳۵۹-۱۳۵۸ در شهر شیراز منتشر شده و نشریهٔ کاوشگر که گروهی از دانشگاهیان سابق ایران که در سالهای ١٣٦٦ و ١٣٦٨ در شهر نیویورك منتشر کردهاند که متأسفانه ما در جستجوها به این نشریات دسترسی پیدا نکردم. |
↑3 | دو نامهٔ علی اصغر حاجسید جوادی خطاب به شاه و رئیس دفتر او دربارهٔ مبارزه با فساد اقتصادی و نامهٔ کانون نویسندگان به نخستوزیر برای صدور مجوّز برگزاری جلسه از معروفترین نامههای سالهای ۱۳۵۵و ۱۳۵۶ هستند. (بهترتیب ن.ک. خسروپناه، ۱۳۹۷ و نبوی، ۱۳۹۹: ۲۴۸) |
↑4 | سربداران نام دیگر اتحادیهٔ کمونیستهای ایران بود، سازمانی مائوئیستی که ابتدا علیه شاه فعالیت میکرد و در ابتدای انقلاب از خط امام در برابر لیبرالها حمایت کرد اما در خرداد ۱۳۶۰ و همزمان با عزل بنیصدر به این نتیجه رسید که کودتایی برای یکدست کردن حکومت و سرکوب چپها در راه است. قیام صدنفر از آنها در شهر آمل در بهمن ۱۳۶۰ فروپاشی این سازمان را بهدنبال داشت. |
↑5 | حزب رنجبران در ۱۳۵۸ با اتحاد ۹ سازمان و محفل مارکسیستی تشکیل شد و از دولت بازرگان حمایت کرد و به رفراندم جمهوری اسلامی پاسخ مثبت داد. به مرور زمان از جناح خط امام فاصله گرفت و از بنیصدر حمایت کرد. این حزب فعالانه در جنگ علیه عراق شرکت کرد و تعدادی از اعضایش در جنگ کشته شدند. با فرار بنیصدر، به مخالفت با حکومت پرداخت اما در مبارزهٔ مسلحانه در فارس و شمال کشور تعداد زیادی از اعضای خود را از دست داد. |
↑6 | صفحهٔ ویکیپدیای حسن عباسپور هم به نقش او در تأسیس سازمان ملی دانشگاهیان و عضویت وی در هیئت دبیران موقت آن اشاره میکند. |
↑7 | برای عاقبت این لایحه ن.ک. tinyurl.com/23oxres4 |
↑8 | حسن غفوریفرد (۱۴۰۱-۱۳۲۲) استاد مهندسی برق دانشگاه صنعتی پلیتکنیک وعضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی بود که بعدها رئیس هیئت بازرسی و نظارت شورای عالی انقلاب فرهنگی شد. |
↑9 | این سه تن حسین صباغیان، ترابعلی براتعلی، و کاظم ابهری بودند. |
↑10 | یکی از دانشجویان پیشگام (هوادار سازمان فدایی) آرای تشکّل خود را ۳۰ تا ۳۵ درصد و دانشجویان مسلمان (هوادار مجاهدین) را ۲۰ تا ۲۵ درصد آرای شوراها ذکر میکند (علی صمد ۱۳۸۰، به نقل از گلکار، ۱۳۸۹: ۹۴). محمدعلی حاضری هم که از اعضای انجمن اسلامی دانشگاه ملی بود این نسبت را تأیید میکند و مینویسد: «چپیها سی تا چهل درصد نیروهای دانشجویی را داشتند.» (۱۳۷۹: ۸۸) گزارشِ دیگری که در سال ۱۳۶۰، بعد از انقلاب فرهنگی، تهیه شده ترکیب اعضای شورای اول دانشگاه صنعتی را ۱۰ نفر دانشجویان مسلمان و ۵ نفر چپ ذکر میکند که در شورای دوم (پاییز ۱۳۵۸) به نفع چپیها تغییر کرده است. (دانشگاه انقلاب، ۱۳۶۰: ۳۱-۳۰) |
↑11 | بهشتی، موسوی اردبیلی، خامنه ای، باهنر، و هاشمی رفسنجانی، پنج روحانیای که حزب جمهوری اسلامی را تآسیس کردند نامه ۲۸ بهمن ۱۳۵۸ را امضا کردهاند. |
↑12 | علیمحمد حاضری، دانشجوی سابق و استاد کنونی دانشگاه، در سال ۱۳۷۹ نوشت که لو رفتن این نوار باعث شد وقایعی که به آن فکر شده بود سریعتر از انتظار رخ دهد: «با لو رفتن مباحث و تصمیماتی که اتخاذ شده بود تقابلها تصریح و تشدید شد و انجمنهای اسلامی ندای تحریم کلاسها را سر دادند». (حاضری، ۱۳۷۹: ۹۲). |
↑13 | در ابتدا علی شریعتمداری، محمدجواد باهنر، مهدی ربانی املشی، حسن حبیبی، عبدالکریم سروش، شمس آلاحمد، و جلالالدین فارسی عضو این ستاد و علی خامنهای رئیس آن بود. |
نظرات بسته شده است.