وسوسه‌های مهاجرت از ایران  (©پس‌زمینه)

[print_link]

/مرور کتاب | زمان مطالعه: 7 دقیقه

وسوسه‌های مهاجرت از ایران
لیلا عراقی | خرداد ۱۴۰۴

Background Photo by Bing Hui Yau on Unsplash ©

ISSN 2818-9434

null

تمنای رفتن: مهاجرت به خارج در میان‌ذهنیت ایرانی
مهرداد عربستانی
انتشارات پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
۱۳۹۷، تهران

flippingbook

لیلا عراقی

لیلا عراقی دانشجوی دکترای دانشگاه تهارن است.

null

دربارهٔ مهرداد عربستانی

مهرداد عربستانی عضو هیئت علمی گروه مردم‌شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است.

مهرداد عربستانی در کتاب تمنای رفتن: مهاجرت به خارج در میان‌ذهنیت ایرانی به بررسی مهاجرت در تجربهٔ ذهنی و فرهنگی جامعه ایران پرداخته و تلاش کرده «موضوع مهاجرت» را در ادراک مشترک و بین‌ذهنی ایرانیان مسئله‌مند کند. بنابراین، کتاب با پرسش از خواست مهاجرت آغاز می‌شود و عربستانی برای نشان‌ دادن گستردگی آن به آمارهای گوناگونی اشاره می‌کند، ازجمله به حضور نام ایران در کنار افغانستان، عراق، سوریه، و پاکستان در ردیف کشورهای مهاجرفرست که گویی شهروندانشان به دلیل جنگ و عوامل مشابه در بحران پناهندگی در سال ۲۰۱۶ در ردهٔ بالای اقدام برای پناه‌جویی بودند. او میزان شرکت ایرانیان در مسابقهٔ لاتاری امریکا را یادآوری می‌کند و به گزارش سنجش سرمایه اجتماعی کشور (۱۳۹۳) ارجاع می‌دهد که اطلاعات آن مؤید اهمیت موضوع مهاجرت برای ایرانیان است. با این مقدمه درباره خواست مهاجرت، نویسنده توجه مخاطب را به نحوهٔ شکل‌گیریِ ادراک مشترک و بین‌ذهنی از مهاجرت، مقصد، و علل آن در جامعهٔ ایران معطوف می‌کند. عربستانی ذهنیت و امر بین‌ذهنی را صرفاً نتیجه تلقین و تبلیغ نمی‌داند، بلکه حاصل تفسیر نهاییِ تمام شرایط ساختاریِ (اقتصادی، سیاسی، و فرهنگی) جامعه می‌شمارد (ص. ۱۹). او دو پرسش محوری را در کتاب به میان می‌کشد:

۱) چه مقوله‌ها و مضامینی میان‌ذهنیت یا ادراک بین‌ذهنیِ ایرانی را حول محور علل مهاجرت شکل داده‌اند؟

۲) این مقوله‌ها و مضامین چگونه در زمینهٔ وسیع‌تر اجتماعی و فضای گفتمانی و هویتی زمینه‌مند شده و معنا می‌یابند؟ (ص. ۲۱)

کتاب از هشت فصل، بخش نتیجه‌گیری، و بخش پیوست‌ها تشکیل شده است. فصل‌ اول آن با تعریف مفاهیم نظری مربوطه آغاز می‌‌شود و فصول دوم و سوم به‌تدریج به تحلیل مهاجرت در قالب میلی ساخت‌یافته در فرهنگ و شکل‌دهنده به تمایل مهاجرت در ذهن افراد می‌پردازد. نحوهٔ پاسخ به این آرزو در فصول چهارم به بعد با عناوین «گریختن»، «دغدغه‌های اخلاقی»،«ماندن»، و «برگشتن» بررسی می‌شود.

درفصل اول می‌خوانیم که روش مؤلف رویکردی مبتنی بر مردم‌نگاری و روش‌شناسی کیفی است که با معاشرت/مشارکت با افراد، گفت‌وگوهای غیررسمی، و نزدیک‌شدن به تجربهٔ زیستهٔ آنها صورت گرفته است. او با شیوهٔ نمونه‌گیری هدفمند پاسخگویان را از داخل و خارج ایران انتخاب کرده و در داخل عمده تمرکز بر شهر تهران بوده است. مباحثهٔ متمرکز گروهی شامل دانشجویان دانشگاه تهران بوده و تعداد ۶۰ مصاحبه عمیق هم با افرادی از گروه‌هایی که جنسیت، وضعیت تأهل، موقعیت اجتماعی، و تجربه یا تمایل آنها به مهاجرت متفاوت بوده صورت گرفته است. این مصاحبه‌ها به همراه مباحثه‌های متمرکز گروهی و مشاهدات نویسنده به عنوان مدرس دانشگاه تهران منابع تحقیقی نویسنده را شکل داده است. چارچوب مفهومیِ کتاب مبتنی بر نگرش انسان‌شناختی متأثر از مطالعات ذهنیت و روانشناسی اجتماعی است. عربستانی می‌نویسد درحالی که ذهنیت امری فردی و متأثر از تاریخچهٔ هر فرد است، میان‌ذهنیت امری است جمعی، نوعی مخرج مشترک بین‌الاذهانی که حاصل تفسیر نهاییِ همه شرایط ساختاریِ جامعه است، فضایی برای هویت مشترک که فرد در تعامل خود با دیگران و محیط اجتماعی از آن تغذیه می‌کند.

عربستانی در بررسیِ مهاجرت و آرزومندیِ سوژه‌هایش به این نتیجه می‌رسد که آرزوی رفتن بخشی از هویت اجتماعی طبقهٔ متوسط تهران شده است. او با اشاره به اقتصاد لیبیدویی فروید که ملالت و ناخشنودیِ انسان را در تمدن و فرهنگ مطرح می‌کند، مفهوم جامعهٔ محروم‌ساز را از فروید به عاریه می‌گیرد که مبتنی بر این فرض است که چنین جامعه‌ای بناست در مقابل محرومیت‌هایی که بر آحادش اعمال می‌کند، مواهبی (برای مثال نظم و امنیت) به آن‌ها بدهد و در صورت عدم‌توازن بین محرومیت‌ها و مواهب، نوعی بیماری فرهنگی در جامعه شکل می‌گیرد. علاوه بر مفهوم ملالت و ناخشنودی فروید، عربستانی به سوژهٔ لکانی ارجاع می‌دهد و اینکه این سوژه با حضور و در کنار «دیگری» به خود معنا می‌دهد و شکل‌گیریِ آن ماهیتی کاملاً اجتماعی‌دارد. او اضافه ‌می‌کند که منظور از «دیگری» در اینجا الزاماً سوژه انسانی نیست، دیگری می‌تواند نوعی نظام نمادین یا حتی نوعی فانتزی باشد. در ادامه، نویسنده چهار گفتمان اربابی، دانشگاهی، هیستریک، و روانکاوانه لکان را معرفی می‌کند که هریک جایگاه متفاوتی را برای سوژه قائل می‌شوند. عربستانی با اشاره به آرای هگل مجدداً بر حضور «دیگری» در شکل‌گیریِ خودآگاهی تأکید می‌کند. گرچه این دیگری ممکن است از نظر استقلال و قدرت با خود هم‌طراز نباشد، «خود» همیشه تمنایی برای به رسمیت‌شناخته‌شدن از طرف دیگری دارد (ص. ۴۱) و «اینکه سوژه انسانی با کدام خوشه از دال‌ها و با چه تصویری خویش را این همانی می‌کند، تابعی است از آرزومندی سوژه‌های انسانی و فقدانی که آن را هدف گرفته‌اند». (ص. ۴۷)

عربستانی با این صورت‌بندیِ نظری/مفهومی به سراغ مفهوم ‌ذهنیت می‌رود و ذهنیت مهاجرت در ایران را واکاوی می‌کند. به نظر او گفتمان مهاجرت در ایران از نوعی «ذهنیت سیاسی» برآمده که متکی بر پس‌زمینهٔ اجتماعی، فرهنگی، و البته روابط قدرت مشخصی است (ص. ۵۶). او می‌نویسد رواج سؤال «چرا برگشتی؟» از آنها‌ که مدتی را در خارج از ایران زندگی کرده‌اند نشانهٔ پیش فرضی آشکار در میان ایرانیان است، مبنی بر این که ماندن در خارج از کشور موفقیتی است که نیازی به استدلال ندارد درحالی که برگشتن عملی است نیازمند توجیه و استدلال. به تعبیر او، در میدان تعاملات اجتماعی ایرانیان، خارج جایی‌ است که انسان‌ها آزادند و عقل و منطق بر تمام شئون زندگی حاکم است. این مفهوم بر چیزی دلالت دارد که ما نیستیم یا از آن بی بهره‌ایم: «خارج» به جای مشخصی اشاره نمی‌کند، بلکه دالی شناور یا تهی‌ است که افراد چیزهایی را که تمنا می‌کنند در آن جای می‌دهند. «فقدانی» که افراد با رفتن یا ماندن با آن مواجه می‌شوند، خود متأثر است از شرایط تاریخی و اجتماعی کشور. (همان: ۶۸)

عربستانی با تحلیل میان‌ذهنیت مهاجرت در ایران و طیف مضامینی که معرف کشمکش بین دو تمنای «ماندن» و «رفتن» است در نهایت پنج مضمون عام را مشخصهٔ این کشمکش می‌شمارد: آرزوی مهاجرت، گریختن، دغدغه‌های اخلاقی، نرفتن یا ماندن، و برگشتن. این پنج مضمون که عنوان فصول چهارم تا هشتم کتاب او است با استناد به نتایج مصاحبه‌ها و مباحثه‌های متمرکز تحلیل شده و معنا و اهمیت هر یک روشن‌ می‌شود. از نظر عربستانی، آرزوی مهاجرت در میان‌ذهنیت ایرانی نوعی آرزومندی برای گریز از فشارهای اجتماعی ایران و زندگی در جای دیگری ا‌ست که تصور می‌شود احترام و منزلت انسانی در آن‌جا اهمیت دارد. احساس محرومیت و محدودیت در این ذهنیت دربرابر احساس رهایی و تجربه کردن دنیا و امکانات آن قرار دارد. این تصور که هر اجتماع و محیط خارجی بهتر و منطقی‌تر از اینجا است و تمایل به هویت‌یابی با فرهنگ جهانی شالودهٔ دوگانهٔ محرومیت و رهایی را می‌سازد.

یافته‌های تحقیق عربستانی حاکی از آن است که عواملی درهم‌تنیده میل به گریز از ایران را شکل می‌دهند، اما در میان آنها میل رفتن به جایی که دسترسی به فرصت‌های زندگی متفاوتی تصورپذیر است کلیدی است؛ این امر به‌ویژه در بخشی از جامعه که با تبعیض‌های قانونی و ایدئولوژیک به حاشیه اجتماع رانده شده بیشتر مورد تأکید است. تمناهای برآورده‌نشده‌ سوژه را در حالت ناخشنودی و خسران دائمی قرار می‌دهند. در این‌جا گفتمان هیستریک لکان که شکوه‌گر و ناراضی است ظاهر می‌شود تا گفتمان مسلط یا ارباب را که هویت مشخصی را از سوژه طلب می‌کند مورد خطاب قرار دهد. تمناهای برآورده‌نشدهٔ سوژه و حالت خسران و ناکامی او مقوّم این تصور است که او به قدر کافی از موهبت زندگی بهره نمی‌برد (و نبرده است) و در نتیجه با تصویری از وضعیت آرمانی شروع به هویت‌یابی می‌کند. (ص. ۱۱۲۴-۱۰۸)

کتاب با گریزی کوتاه به دو مضمون «ماندن» و «برگشتن» به جمع‌بندیِ پایانی می‌رسد. در بخش «ماندن»، نویسنده به تحلیل کسانی می‌پردازد که به‌رغم میل رفتن، تصمیم به ماندن گرفته‌اند. آنها به عواملی چون دلایل شخصی، فرهنگی، خانوادگی، و حتی علاقه به هویت ملی و مقاومت آگاهانه در برابر میل عمومی به مهاجرت به عنوان دلایل ماندن خود اشاره می‌کنند. در فصلی که به پدیدهٔ بازگشت توجه شده روایت آنها که با بازگشت خود دوقطبیِ تجربهٔ مهاجرت را می‌سازند مورد بحث است. آنها عواملی چون رهایی از توهّم دربارهٔ جوامع خارج از کشور، تفاوت فرهنگی، دلتنگی، و مواجهه با «ناکجاآباد» را در تصمیم خود به بازگشت مؤثر می‌دانند. به این‌ترتیب، مهاجرت از دید نویسنده نه‌‌فقط نوعی گریز، بلکه گاه به یک چرخه بدل می‌شود. از نظر عربستانی هویت ملی، یعنی هویتی‌ که با تاریخ و تجربه مشترک جمعی شکل گرفته، بار عاطفیِ متفاوتی برای افراد متفاوت دارد و برای برخی پشت کردن به آن مثل پشت کردن به کشور و کسانی است که برای حفظ و ماندگاری و تداوم آن هزینه داده‌اند. او این تمایلات را به وطن‌دوستی تعبیر می‌کند. او توهّم مهاجرت را ناشی از فانتزیِ غیرمحتملی می‌داند که ساخته‌و‌پرداختهٔ روایات، رسانه، و تبلیغات است که فانتزی‌های فردی را دستکاری می‌کنند تا واقعیت تازه‌ای را برایشان شکل دهند.

با این وصف، نتایج کتاب تمنای رفتن که عمدتاً حاصل مردم‌نگاریِ تمایل به مهاجرت در میان بخشی از جوانان ساکن شهر تهران است به جامعهٔ ایران تعمیم داده می‌شود. آکادمی علوم اجتماعی ایران تاکنون به مطالعه و پژوهش درباره «ذهنیت مهاجرت» توجه چندانی نداشته و تحقیق دربارهٔ ابعاد فرهنگی و سوبژکتیو در بحث مهاجرت سابقه پروپیمانی ندارد. بنابراین نمی‌توان دربارهٔ ادعای کتاب در خصوص قرارگیری ایران در ردیف کشورهای جنگ‌زدهٔ خاورمیانه از نظر مهاجرفرستی نظر دقیقی ابراز کرد. درحالی‌که اگر اطلاعات ایران با آمار دردسترس از کشورهایی چون ترکیه مقایسه می‌‌شد شاید با صحنهٔ روشن‌تری از نظر تشابه یا استثنا بودن ایران در تمنای مهاجرت مواجه بودیم. البته دو مطالعه دیگری هم که با همان محدودیت‌های آماریِ عربستانی درباره تمایل به مهاجرت در ایران کار کرده‌اند (صلواتی و ملکی، ۱۳۹۷: آسایش، ۱۳۹۷ & ۲۰۲۴) این ادعا را تائید می‌کنند که تصمیم به مهاجرت به تصمیمی طبیعی در روند زندگیِ نسل جوان ایران تبدیل شده است.

به هر حال کتاب تمنای رفتن به‌لحاظ کاربست نظریات لکان و فروید در تحلیل ذهنیت ایرانیان درباره مهاجرت نوآورانه است و می‌تواند راهگشای تحقیقات بیشتر در روانشناسی جامعه ایران و گرایش‌های مهاجرتیِ آن باشد. کتاب همان‌طور که پیشتر اشاره شد، به گرایش به «ماندن» و «برگشتن» هم اشاره دارد اما با مروری کوتاه و تا حدی سطحی از آنها می‌گذرد. ما نمی‌دانیم گرایش‌های ماندن و بازگشت به ایران در چرخهٔ مهاجرت در ایران، چه از منظر کمّی چه از منظر ساختاری، چه نقشی دارد. آیا این اتفاق مهاجرت را برای بسیاری به نوعی تجربهٔ «دیدن و تجربهٔ جهان‌» تبدیل می‌کند که در دنیای امروز برای تصمیم‌گیری برای استقرار در یکجا لازم است؟ نویسنده ماندن را اتفاقی فرعی در جوارِ گرایش مسلطی تلقی می‌کند که تمنای رفتن است، در حالی‌که چه‌بسا مهاجرت برای برخی گروه‌های اجتماعی نوعی تجربهٔ شناخت و مقایسه خود با «دیگری» باشد که با بازگشت تکمیل می‌شود. موضوع فرستادن کشتی برای خروج اضطراریِ ۱۵ هزار لبنانی–کانادایی در جنگ لبنان در تابستان ۲۰۰۶ یکی از بزرگ‌ترین عملیات‌ تخلیهٔ شهروندان از منطقه جنگی بود که دولت کانادا اجرا کرد. در آن زمان، حضور حدود ۵۰ هزار لبنانی–کانادایی در لبنان موضوع مهاجرت‌های مصلحتی را در رسانه‌های کانادا مطرح ساخت.

نکته‌ دیگری که در نقد کتاب می‌توان اشاره کرد مفهوم‌سازیِ عربستانی از عوامل چندلایه و متعددی است که او تحت عنوان مفهوم «وطن‌دوستی» صورتبندی می‌کند. او از این مفهوم و آنچه بازنمایی می‌کند تصویر دقیقی به‌دست نمی‌دهد و با وجود این آن را یکی از علل ماندن و میان‌ذهنیت آنهایی می‌شمارد که مانده‌اند. ناروشنیِ بحث او دربارهٔ علل چرخش احساسات از تعلق به وطن به گسست از وطن و مسئلهٔ انتظارات از وطن در همین خصوص قابل بحث است. علاوه بر این، ارایهٔ جدولی از مشخصات دقیق افراد موردمطالعه در کتاب می‌توانست فضای شکل‌گیری مضامین را بهتر روشن کند.

[print_link]

نظرات بسته شده است.

This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish. پذیرفتن ادامه

Privacy & Cookies Policy