/مرور رسالهٔ دکترا | زمان مطالعه: 6 دقیقه
رفتن، ماندن، بازگشتن
روایتپژوهی تصمیمهای مهاجرتی ایرانیان تحصیلکرده – ۱۴۰۰ تا ۱۳۹۰
مینا عزیزی | خرداد ۱۴۰۴
Background Photo by Makan Mohammadi ©
ISSN 2818-9434
در شرایطی که حوزۀ مهاجرتپژوهی در ایران بهطور فزایندهای تحت سیطرۀ جریانهایی قرار گرفته که عمدتاً بر مهاجرانی متمرکزند که از کشور خارج میشوند و تأمل و بازاندیشی در این انتخاب را به امری استثنایی تبدیل میکنند (صلواتی و دیگران ۱۳۹۷؛ فاضلی، ۱۴۰۳)، من در رسالۀ دکتریام کوشیدهام با رویکردی روایتمحور، درکی چندوجهی و ژرفتر از وضعیتها، انتخابها، و تجربههای مهاجرتی در ایران معاصر ارائه دهم و روایتهایی را برجسته کنم که اغلب سرکوب یا نادیده گرفته شدهاند. جریان مسلط پژوهشی در این حوزه، با تأکیدِ صرف بر گروههایی که به مهاجرت اقدام میکنند، گروههای متعددی از جمعیت را که به شیوههای پیچیدهای با مسئلۀ مهاجرت درگیرند اما به آن اقدام نمیکنند یا پس از مهاجرت در آن تجدیدنظر میکنند، از دایرۀ توجه خود خارج کرده است، درحالی که پل زدن میان تجربۀ گروههای متفاوت و مطالعۀ همزمانِ این گروهها و تصمیمهای مهاجرتی متفاوت در کنار هم است که میتواند تصویر واضحتری از «مسئلۀ اجتماعیِ مهاجرت» در ایران امروز به ما بدهد.
برای غلبه بر روایتهای یکجانبه دربارهٔ مهاجرت، میدان مطالعۀ رساله خود را چهار گروه از فارغالتحصیلان مقاطع کارشناسیارشد و دکترای دانشگاههای تهران گرفتهام که اندیشه و عمل آنها در این حوزه متفاوت بوده است: مهاجران یا افراد در آستانۀ مهاجرت، مهاجران بازگشتی، ماندههای انتخابی، و ماندههای اجباری. با ترکیب چهارچوب مفهومیِ «آرزو-قابلیت» (De Haas, 2021; Carling & Schewel, 2018) و «شبکههای اجتماعی مهاجرت» (Massey, 1993) به مطالعۀ ساخت اجتماعیِ آرزو و قابلیت در روایتهای مهاجرتیِ این افراد پرداختهام و از دل آن روایتها به پنج سنخ «آستانهای»، «بازاندیش»، «مقاوم»، «همسرنوشت»، و «مسافر/مهاجر» رسیدم. مفهوم «آرزو» از منظر آپادورای مفهومی فرهنگی و نوعی جهتگیریِ رو به آینده و معطوف به مفهوم «زندگی خوب» در جکم ارزشی کلیدی است. آپادورای آرزو و ایجاد ظرفیتِ آرزو در افراد را مقولهای فردی نمیبیند، بلکه برای آرزوها شأنی اجتماعی قائل است. من در این رساله، به تأسی از آپادورای، آرزو را برای هر فرد ارزشمند تلقی کردن شکلی از زندگی دانستهام که ارزش زیستن داشته باشد (مفهوم زندگی خوب) و قابلیت را، طبق تعریف آمارتیا سن، هم به معنای توانایی عملی کردن آرزویی مهاجرتی و هم داشتن «ظرفیت و آزادیِ انتخاب میان گزینههای متفاوت و دستیابی به ترکیبات کارکردیِ متفاوت در انتخاب سبکهای زندگی گوناگون» در نظر گرفتهام. در این چارچوب تحلیلی که در تلاش است نقش عاملیت و ساختار را در توضیح مهاجرت تلفیق کند، روند شکلگیریِ آرزوی مهاجرتی (اعم از رفتن، ماندن، و بازگشتن) و تصور از زندگی خوب برای افراد متفاوت یکسان نیست و آرزوها و قابلیتها نیز متأثر از جایگاه ساختاریِ افراد شکل میگیرند. از نظریۀ شبکههای اجتماعی نیز برای نقد نظریههای جاذبه و دافعه در تحلیل مهاجرت بهره گرفتهام تا بر اهمیت نقش شبکۀ روابط خانوادگی و دوستانه تأکید کنم که اهمیت آن را در شکلگیریِ آرزو و قابلیت مهاجرتی افراد به شکل سلبی و ایجابی شناسایی کردهام.
سنخهای «آستانهای»، «بازاندیش»، «مقاوم»، «همسرنوشت»، و «مسافر/مهاجر» یک گروه اجتماعی نیستند، فراتر از تصمیم یا وضعیت مهاجرتی هستند، و از نظر من حتی نوعی دستهبندی تجربی هم نیستند، بلکه حامل موقعیتهای هستیشناختیِ متفاوتیاند که در نسبت با ساختارهای قدرت، شکلهای گوناگونی از عاملیت، آرزو، و توانمندی را بازنمایی میکنند. برخلاف روایتهای رایج از مهاجرت ایرانیان که میل به یکدستانگاری شرایط و تصمیمهای مهاجرتی و یا زمینهزدودگی از آنها دارند، یافتههای این پژوهش نشان میدهد که میان گروههای متفاوت از حیث اثراتی که شرایط زمینهای مانند جنسیت، ساختار خانوادگی، سن، و جایگاه طبقاتی بر تصمیمات مهاجرتی افراد دارد تفاوتهای قابل تأملی وجود دارد.
روایتها در اینجا صرفاً ابزارهایی برای بیان تجربه نیستند، بلکه همچون کنشهایی سیاسی و ساختارمند عمل میکنند که در شکلگیریِ ادراکها، تولید معنا، و حتی ترسیم افقهای سوژگی نقش ایفا میکنند. نکتۀ محوری در روایتهای همه این گروهها مسئلۀ «اعمال قدرت بر زندگی» است؛ به این معنا که فرد کنش و عاملیت خود را در ترکیب خاصی از آرزو و قابلیت و امکان یا امتناع تجربه میکند. در حالی که برخی از «بازاندیشان» با ماندن و یا بازگشت به دنبال تأثیرگذاری در سطح خُرد زندگی شخصیِ خود و خانوادهشان هستند، «همسرنوشتها» به تأثیرگذاریِ هرچند خُرد در اجتماعات محلی و جامعۀ بزرگتر میاندیشند و «مقاومها» به دنبال فرصتی برای اِعمال قدرت به عنوان نیرو و پتانسیل مبارز در قامت فعال سیاسی و اجتماعی به فراخور شرایط (در شرایط روزمره و در شرایط جنبشیِ جامعه) هستند. «مسافر/مهاجرها» با ترکیب قابلیتیِ یکسره متفاوتی که دارند، اساساً از ملالهای محاسبه در فرایند مهاجرت/سفر خود برکنارند و در نهایت «آستانهایها» (که هم یک سنخ هستند و هم موقعیتی هستیشناسانه را نمایندگی میکنند) با احساس محرومیت از اِعمال قدرت و امکانهای تأثیرگذاری در زندگی شخصی و یا اجتماعیِ کشور مبدأ، راه مهاجرت را در پیش میگیرند.
برخلاف روایتهای هژمونیک که موانع مهاجرت را صرفاً در قالب فقدان «آزادیهای منفی»، به معنای مورد نظر آیزیا برلین، یا عوامل سلب آزادی تحلیل میکنند (De haas 2021)، دادههای این رساله نشان میدهند که فشارهای ناشی از فقدان «آزادیهای مثبت»، یا منابع و امکانات فرد مانند توان تصمیمگیری، فرصت برای اثبات خود، و حق انتخاب معنادار بهمراتب تأثیرگذارترند. از سوی دیگر، بسیاری از مهاجران بالقوه یا بالفعل، در مواجهه با محدودیتهایی چون انتظارات بالا و فشارهای فرهنگی و هویتی در جوامع مقصد، روایتهایی را شکل میدهند که مهاجرت را نه گشایشی کامل، بلکه میدان تقابلی تازه اما متفاوت از وطن میدانند.
تصمیم یا موقعیت مهاجرتیِ ایرانیان را نمیتوان در دوگانۀ سادهی رفتن/ماندن یا موفق/ناموفق خلاصه کرد. آنچه در روایتها تکرار میشود وضعیتهای بینابینی، اضطراری، معلق، یا حتی آگاهانهای است که مهاجرت را همزمان مطلوب، ممکن، و ناممکن میسازند. در این بستر، ترکیب عواملی چون سرمایۀ اقتصادی، جایگاه طبقاتی، تحصیلات، شبکههای اجتماعی، و نیز جنسیت در شکلگیری یا تخریب یک آرزوی مهاجرتی و قابلیت فردی، بهمثابهٔ امری جامعهساخته، نقشی تعیینکننده دارد. در توضیح تصمیم به مهاجرت در موارد زیادی نه آزادی انتخاب، بلکه اضطرار، فرسودگی، و تهی شدن از افق معنا تأکید میشود، درحالیکه در روایت افرادی که بهرغم برخورداری از قابلیتهای مهاجرت یا ماندن در مقصد، ماندن در ایران یا بازگشت را انتخاب کردهاند استدلالهایی اجتماعی معطوف به زندگی خانوادگی و یا جامعۀ بزرگتر یا دلایل سیاسی نقش بیشتری دارد و به این ترتیب، شکل خاصی از عاملیت در سنخ مقاوم و بازاندیش و همسرنوشت نمایندگی میشود.
این پژوهش از سوی دیگر با تکیه به رویکرد تقاطعی، به تبیین چگونگی درهمتنیدگیِ جنسیت با عوامل دیگر مانند طبقه، سن، و نقشهای خانوادگی میپردازد و تأثیر جنسیت را در شکل دادن به محتوا و ساختار روایتها نشان میدهد. جنسیت در تعریف و شکلگیری آرزوهای مهاجرتیِ متنوع (اعم از رفتن، ماندن اجباری و اختیاری، و بازگشتن) و قابلیتهای فرد برای عملی کردن آن تصمیم مهاجرتی نقشی بنیادین دارد و میان تجربۀ زنان و مردان تفاوتهای معناداری ایجاد میکند. از یافتههای دیگر رساله این است که وضعیت آستانهای نه صرفاً وضعیتی گذرا یا یک سنخ مهاجرتی، بلکه موقعیتی هستیشناختی است که بهواسطۀ دشوارتر شدن شرایط اقتصادی، سیاسی، و اجتماعیِ سالهای گذشته در متن جامعه گسترش یافته است. زیست طولانیمدت در چنین وضعیتی موجب فرسایش امید و از دست رفتن آرزومندی بهمثابهٔ تصور افراد از «زندگی سزاوار زیستن» (آمارتیاسن، ۱۳۸۸) و «زندگی خوب» شده است. این شرایط فقط محدود به مهاجران مستأصل و ماندههای اجباری نیست، بلکه حتی بازگشتیها و ماندههای انتخابی در مواقع بحرانهای اجتماعی و سیاسی آن را به شکل وضعیت آستانهایِ فراگیر تجربه میکنند.
از سوی دیگر، تغییر در الگوهای قابلیت نیز از دیگر یافتههای مهم این پژوهش است و نشان داده شده در شرایطی که قابلیتهای فردی چون تحصیلات بهتدریج اثرگذاریِ کمتری در روند پذیرش مهاجران مییابند، حمایتهای خانوادگی و دسترسی به منابع مادی و ارتباط با اقوام و افرادی در خارج از کشور نقش تعیینکنندهتری مییابند. بهعلاوه، به صنعت مهاجرت پرداخته شده که با بازتولید ایماژهایی از طبیعی و اجتنابناپذیر بودن مهاجرت برای افراد تحصیلکرده، هویتها و سوژگیهای بدیلِ برای ماندن بازگشت و بازاندیشی در مهاجرت را به حاشیه میراند. نتایج این پژوهش هشدار میدهد که فرسایش آرزو و اختلال در تخیل جمعی دربارهٔ نوعی «زندگی خوب» در کنار از دست رفتن قابلیتها در میان هر چهار گروه میتواند پیامدهای اجتماعی و سیاسی جدی به دنبال داشته باشد. سرانجام، موقعیت مهاجرتی را باید بهمثابهٔ پدیداری اجتماعی، تاریخی، و معرفتی مورد بازکاوی قرار داد؛ موقعیتی که در آن مرز میان توانستن و خواستن و میان کنش و تعلیق پیوسته در حال جابهجایی است. برخلاف تصویر رایج که مهاجرت را صرفاً «گریز نخبگان» یا «پاسخ به بحران اقتصادی» میبیند، روایتهای مورد مطالعۀ این رساله نشان میدهند که انواع موقعیتها و تصمیمهای مهاجرتی در ایران امروز (اعم از رفتن، بازگشتن، و انواع ماندن) خود به میدانی برای تخیل، بازسازی عاملیت، و سنجش اخلاقی تعلق، و امکانهای کنشگری اجتماعی تبدیل شده است.
منابع
سن، آمارتیا (۱۳۸۱). توسعه بهمثابهٔ آزادی. ترجمۀ حسین راغفر، انتشارات کویر، تهران.
صلواتی، بهرام و دیگران، ۱۳۹۷. جابهجایی بینالمللی دانشجویان و تحصیلکردگان (جهان و ایران). تهران:نشر راهدان.
فاضلی، محمد، ۱۴۰۳. مهاجرت ایرانیان، علل و انگیزهها. کانال دغدغه ایران.
Appadurai, Arjun. 2004. The capacity to aspire: Culture and the terms of recognition. In Culture and public action: A cross-disciplinary dialogue on
evelopment policy, eds. M. Walton and V. Rao, 59–84.
Carling, J., & Schewel, K. (2018). Revisiting aspiration and ability in international migration. Journal of Ethnic and Migration Studies, 44(6), 945-963.
De Haas, H. (2021). A theory of migration: the aspirations-capabilities framework. Comparative Migration Studies, 9(1), 1-35.
Massey, D. S., Arango, J., Hugo, G., Kouaouci, A., Pellegrino, A., & Taylor, J. E. (1993). Theories of international migration: A review and appraisal. Population and development review, 431-466.
نظرات بسته شده است.