بازخوانی انقلاب ۱۳۵۷ در گذر زمان  (©پس‌زمینه)

[print_link]

بازخوانی انقلاب ۱۳۵۷ در گذر زمان

انقلاب ۱۳۵۷ مهمترین سوژه‌ٔ تحقیقات دربارهٔ ایران در دانشگاه‌های خارج از کشور و از موضوعات کلیدیِ تحقیقات علوم سیاسی در ایران است. وقوع انقلاب اسلامی در ایران امری غیرمنتظره بود، زیرا ایران در اواخر دههٔ ۱۳۵۰ اقتصادی قدرتمند و طبقه متوسطی مرفه داشت و نظام سیاسی آن از حمایت ارتشی بزرگ، بوروکراسی نسبتاً کارآمد، و متحدان خارجیِ پرقدرت برخوردار بود. این غافلگیری موجب شد محققان زیادی در دو دههٔ اول انقلاب به مطالعهٔ آن روی آورند. اما با گذشت زمان، از میزان این علاقه کاسته شد. در ایران دولت متولی «انقلاب» شد و انقلاب فرهنگی موجب برکناری و طرد محققان و روشنفکرانی شد که ممکن بود با روش‌ها و رویکردهای متفاوتی به بررسی انقلاب بپردازند. به‌تدریج ایرانیان میانسال و سالخورده، به‌ویژه روشنفکران آنها، به دلیل مشارکت در انقلاب ۵۷ سرزنش شدند. محققانی که هنوز دربارهٔ انقلاب تحقیق می‌کردند بیشتر می‌خواستند بدانند چه فرصت‌هایی برای جلوگیری از انقلاب وجود داشت که از دست رفت، آیا امکانی برای اصلاح رژیم پهلوی وجود داشت، یا عوامل شکنندگی و در نهایت سقوط آن حکومت چه بود.

در سال ۱۴۰۱، در میانهٔ جنبش زن، زندگی، آزادی، جوانان خواستار انقلابی دیگر در ایران شدند و بار دیگر تخیل عمومی از انقلاب و تغییرات سیاسی رادیکال الهام گرفت. این گذار از انکار انقلاب به استقبال از آن پرسش‌هایی دربارهٔ برداشت نسل جوان از انقلاب و اینکه چگونه انقلابِ خود را از انقلاب ۵۷ متمایز می‌کند ایجاد کرده است. آیا انقلاب ۵۷ به دلیل سرنگونیِ رژیم پهلوی است که انکار می‌شود یا برای برپایی نظام جمهوری اسلامی؟

این مقاله مباحثات دانشگاهی دربارهٔ انقلاب ۵۷ را با معرفی مقالاتی که کتاب‌های اصلی این حوزه را مرور کرده‌اند پی‌می‌گیرد، شاید در لحظه کنونی و در پرتو علاقه‌ای که به سیاست مبارزه‌جو به‌وجود آمده بتوان درس‌های بیشتری از انقلاب ۵۷ گرفت. از خوانندگان هم دعوت می‌کنم با تحقیقات مربوط به انقلاب ۵۷ از منظر پرسش‌ از آینده سیاست در ایران فعالانه درگیر شوند.

این نوشته تنها کتاب‌های مهم آکادمیک انگلیسی‌زبان را بررسی می‌کند که به کمک مقالات مرور ادواری شناسایی و تحلیل شده‌اند. متأسفانه چنین مقالاتی برای کتاب‌های دانشگاهی نوشته‌شده به زبان فارسی در دسترس نیست و این فقدان کارِ شناسایی کتاب‌های مؤثر و کلیدی و مباحثات مهم بین آنها را دشوار می‌کند. هفت مقاله‌ای که کتاب‌های مهم آکادمی انگلیسی‌زبان را بررسی می‌کنند توسط متخصصان این رشته نوشته شده‌اند و در مجموع بیست کتاب نشریافته در طول چهل سال را مرور می‌کنند. این مقالات چهار دیدگاه اصلی را نسبت به ویژگی‌های انقلاب ۵۷ در کتاب‌های منتخب خود بررسی می‌کنند: اول دیدگاهی که انقلاب را نوعی احیای ایدئولوژیک «هویت اسلامی» در برابر نفوذ سیاسی و فرهنگی غرب می‌داند؛ دوم، رویکرد نویسندگانی که بر توسعهٔ ناموزون سرمایه‌داری و استبداد سیاسی به‌عنوان عوامل اصلیِ ایجاد تنش تأکید دارند و طبقات اجتماعی را بازیگران اصلیِ انقلاب می‌دانند؛ سوم کسانی که انقلاب را شکست مدرنیتهٔ استعماری و برآمدن الگویی مبتنی بر معنویت برای جایگزینیِ آن می‌دانند؛ و سرانجام، دیدگاهی که انقلاب را از منظر جنبش‌ اجتماعی و سیاست مبارزه‌جو تحلیل می‌کند. در ادامه به این رویکردها و مباحث اصلی‌شان می‌پردازیم.

«خیابان یک‌طرفهٔ» انقلاب ایران

نغمه سهرابی در مقاله‌ای که اخیراً در مرور ادبیات انقلاب ۵۷ نوشته تاریخ‌نگاری انقلاب را به کتاب‌های منتشرشده در ایران و کتاب‌هایی که در خارج از کشور نشر یافته‌اند تقسیم می‌کند که تفکیکی مبتنی بر جغرافیای تولید دانش است. او رابطهٔ این دو آکادمی را به «خیابانی یک طرفه» تشبیه می‌کند که در آن آثار خارجی ترجمه می‌شوند و در دسترس محققان داخلی‌ قرار می‌گیرند اما آثار آنها ترجمه نشده و بسیاری از پژوهندگان خارج به آنها دسترسی ندارند (۲۰۱۸: ۶). بدیهی است که شمار کتاب‌های مربوط به انقلاب ۵۷ که بیرون از ایران نشر یافته در برابر حجم انتشارات داخلی ناچیزند، اما آثار دانشگاهی و غیرآکادمیک را در میان این آثار به‌سختی می‌توان تفکیک کرد چرا که مرور آثار آکادمیک در ایران به‌طور منظم و ادواری انجام نمی‌شود. در مجموع، فهرست‌ تقریبیِ کتاب‌های مربوط به انقلاب ایران در آکادمی انگلیسی‌زبان بین صد تا دویست عنوان در نوسان است که در برابرِ صدها عنوان کتاب داخلی رقمی نیست.

فقط در دههٔ ۱۳۸۰ سالانه ۶۵ عنوان کتاب در ایران منتشر شده که در طبقه‌بندی وزارت ارشاد در زمرهٔ کتاب‌های مربوط به انقلاب قرار گرفته‌اند (باباوند، ۱۳۸۲؛ صابری، ۱۳۸۷). مرور یعقوب علوی (۱۳۸۴) دربارهٔ کتاب‌های انقلاب که در مجلهٔ زمانه، وابسته به پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، منتشر شده از معدود مرورهای کلی در این زمینه است که مجموع تألیفات این حوزه را، برحسب موضع سیاسیِ نویسندگان در دفاع یا ضدیت با رژیم پهلوی و همچنین ایدئولوژی نویسندگان (اسلامی و غیراسلامی)، طبقه‌بندی کرده است. او تمام کتاب‌های نویسندگان غیراسلامی را مورد انتقاد قرار می‌دهد و مدعی است آنها قادر به درک اهمیت واقعیِ انقلاب ۵۷ نیستند.

البته درصد کمی از آثار مورد بررسی علوی کتب دانشگاهی‌اند که اکثرشان را هم دانشگاهیان اسلامی نوشته شده‌اند و اساتید غیرمذهبی ترجیح می‌دهند به موضوع انقلاب ایران نپردازند. حسین بشیریه یکی از این دانشگاهیان غیرمذهبی است که از اواسط دههٔ ۱۳۶۰ در دانشگاه‌های ایران جامعه‌شناسی سیاسی درس می‌داد. او گرچه کتاب‌هایی دربارهٔ نظریه‌های انقلاب، جامعه سیاسی ایران در دورهٔ جمهوری اسلامی، و پیدایش جنبش اصلاح‌طلبی نوشته است، کتاب انگلیسیِ او دربارهٔ تحلیل انقلاب ایران که در۱۳۶۳ منتشر شده بود تا ۱۳۹۸ به فارسی ترجمه نشد.[1]طرح درسیِ بشیریه دربارهٔ «گذار به دموکراسی» در میان دانشجویان به‌ویژه در دوران اصلاحات علاقه‌ زیادی … Continue reading

البته کتاب‌های ترجمه با محدودیت‌هایی که بر کتاب‌های تألیفی تحمیل می‌شود مواجه نیستند و این امر ترجمهٔ تألیفات دانشگاهیان خارج از ایران را تشویق می‌کند. معدود مطالعات میدانی‌ای که دربارهٔ انقلاب ۵۷ انجام شدند (برای نمونه هوگلند، ۱۹۸۲\ ۱۳۸۰؛ هگلند، ۲۰۱۴\ ۱۳۹۳؛ بیات، ۱۹۸۷\۱۴۰۰ و ۱۳۹۱/۱۹۹۷) در زمرهٔ تحقیق برای رسالهٔ دکتری و پژوهش محققان خارج از ایران است که سرانجام هم در آنجا منتشر شده‌اند. پژوهشگران ایرانی در زمینه‌های دیگر موضوعات مهمی را مورد پژوهش قرار داده‌ و کتاب‌های باکیفیتی نوشته‌اند اما در بسیاری از کتاب‌های مربوط به انقلاب ۵۷ عموماً کلیشه‌های رایج را ترویج داده‌اند. البته اخیراً چند کتاب دربارهٔ تاریخ محلی انقلاب و رویدادهای خاص آن منتشر شده که بیشتر محصول کار محققان مستقل در فضای آکادمی موازی است که بخشی از جامعهٔ مدنی محسوب می‌شود و کتاب سینما رکس از علی نیکونظر (۱۳۹۸) از آن جمله است.

ایرانشناسی در جهان و مطالعهٔ انقلاب ایران

فرد هالیدی در ۱۹۸۲، چند سالی بعد از انقلاب، از اولین مقالات‌ مرور ادواری را دربارهٔ انقلاب ایران نوشت. او با بررسیِ شش کتاب‌ از میان کتاب‌های زیادی که منتشر شده بود، انقلاب را با پنج ویژگیِ اصلی مشخص کرد که آن را از سایر انقلاب‌های مدرن متمایز می‌کرد: محتوای دینی انقلاب؛ ویژگی ایدئولوژیک آن، شامل نفی ناسیونالیسم و پیشرفت و رفاه مادی، و انحصار مشروعیت که از محتوای دینی ناشی می‌شد؛ سرنگونی حکومتی قدرتمند؛ شهری بودن انقلاب؛ و سرانجام طولانی بودن دورهٔ آشفتگی، چندپارگی، و بی‌نظمی پس از انقلاب.

از شش کتاب مورد بررسیِ او، یکی کتاب کاتوزیان (۱۹۸۱) بود که به‌زعم هالیدی ‌کوشیده بین اقتصاد و سیاست پل بزند اما بحثِ اقتصادی پرجزییات در آن با روایت‌گریِ کلان‌ سیاسی‌اش دربارهٔ استبداد آسیایی تناسبی ندارد، ضمن اینکه معتقد است جامعه را به‌کلی نادیده ‌گرفته است. کتاب دیگری که هالیدی به آن پرداخته اثر فرهاد کاظمی (۱۹۸۰) دربارهٔ حاشیه‌های تهران است که در آن نقش حاشیه‌نشینان شهری را که دانش سیاسی چندانی نداشتند اما از وضعیت خود ناراضی بودند در انقلاب برجسته کرده است.

کتاب شاهرخ اخوی (۱۹۸۰) درباره رابطهٔ علما و دولت اثر دیگری است که مورد توجه هالیدی قرار گرفته است. از نظر اخوی، درست است که روحانیت شیعه به دلیل اتکا به وقف و وجوهات مردمی با روحانیت سنّی که معمولاً از دولت‌ها بودجه می‌گیرد استقلال بیشتری دارد، این به‌معنای رادیکالیسم یا تعارض آن با دولت نبوده است. او مدعی است مکاتب و رویه‌های روحانیون در این باره متنوعند و رادیکالیسم خمینی به نظریهٔ سیاسیِ او دربارهٔ نقش روحانیت مربوط است و این نظریه موجب هژمونی او بر انقلاب شد. از نظر هالیدی، نگاه مایکل فیشر هم که در دههٔ پنجاه مدارس علمیهٔ قم را بررسی کرد مؤید نظر اخوی است و او هم بر این باور است که حوزه‌های علمیه در سال‌های منتهی به انقلاب بود که با دولت در تضاد قرار گرفتند (فیشر ۱۹۸۰). البته به‌نظر فیشر اسطوره‌‌پردازی‌های شیعی، از جمله آیین شهادت و مقابله با شیطان، در انقلاب ایران نقش مهمی در بسیج مردم ایفا کردند. هالیدی در انتها به کتاب فریدون هویدا (۱۹۸۰)، برادر امیرعباس هویدای نخست‌وزیر، و کتاب خود شاه، پاسخ به تاریخ، هم می‌پردازد که از نظرش به‌خوبی دلالت دارند بر بی‌کفایتی و نابینایی سیاسیِ شاه که در نهایت هم موجبات سرنگونیش را فراهم آورد.

محمود یوسفی در ۱۹۸۴ مرور تازه‌ای بر کتاب‌های انقلاب نوشت و سه کتاب از کتب مورد بررسیِ هالیدی ( شامل کتاب‌ ۱۹۸۱ کاتوزیان و کتاب‌های ۱۹۸۰ کاظمی و اخوی) و سه کتاب دیگر نوشتهٔ یرواند آبراهامیان (۱۹۸۲) و اریک هوگلند (۱۹۸۲) و بیژن جزنی (۱۳۵۷) را بررسی کرد. از دیدگاه او کتاب‌های فوق سه عامل را در وقوع انقلاب موثر می‌دانند: سکولارسازی سریع جامعه از جانب دولت پهلوی، تناقضات اقتصادی و طبقاتیِ ناشی از رشد سرمایه‌داری وابسته در ایران و منزوی کردن روحانیون توسط دولت. در این میان، هوگلند و کاظمی بر نقش مهاجران حاشیهٔ شهرها در انقلاب تأکید می‌کنند، خوش‌نشین‌هایی که در نتیجهٔ اصلاحات ارضی از روستاها ‌رانده شده‌اند، اما به‌زعم یوسفی اطلاعات و مدارک کافی برای حمایت حاشیه‌نشین‌ها از انقلاب ارائه نمی‌دهند. از نظر او تأکید کاتوزیان بر استبداد نفتی هم نمی‌تواند وقوع انقلاب را توضیح دهد چرا که حکومت رضاشاه هم نوعی استبداد نفتی بود.

اما نظریهٔ توسعهٔ ناموزونِ آبراهامیان مبنی بر اینکه «شاه در زمینهٔ اجتماعی-اقتصادی دست به مدرن‌سازی زد اما در سطح سیاسی ناکام ماند» در نظر یوسفی تحلیلی عمیق‌تر به‌دست می‌دهد. او مطالعهٔ اخوی را هم دربارهٔ رابطهٔ خصمانهٔ دولت و روحانیت در نتیجهٔ شتاب سکولار کردن دولت در دورهٔ پهلوی در درک معمای انقلاب ۵۷ مفید می‌یابد. در مجموع، در مرور یوسفی انقلاب ایران با آمیزه‌ای از ویژگی‌های عدالت‌خواهی، ضدیت با استبداد، و درعین‌حال ضدیت با سکولاریزه شدن دولت مشخص شده است. (۱۹۸۴: ۳۵۱)

شاهرخ اخوی در ۱۹۸۹، یعنی ده‌سال پس از انقلاب، به مرورِ دو کتاب تازه دربارهٔ انقلاب ۱۳۵۷، یکی از سعید امیرارجمند (۱۹۸۸) و دیگری از محسن میلانی (۱۹۸۸)، پرداخت و طی آن به توجه‌ محققان به موضوع ایدئولوژی و رهبری انقلاب اشاره کرد. به تعبیر او، دانش فراهم آمده در آن زمان کمک کرده «به‌خوبی بدانیم چه کسانی در این انقلاب شرکت کردند و پیش‌شرط‌ها، مراحل، نقش ایدئولوژی، نقش افراد، ماهیت فروپاشی دولت، و پیامدهای انقلاب در داخل ایران چه بوده‌اند». و البته ادامه می‌دهد:

اما دربارهٔ نقش طبقهٔ متوسط و عناصر مذهبی در رویدادهای پاییز و زمستان ۱۳۵۷ که به تسخیر قدرت در بهمن‌ماه انجامید وفاقی وجود ندارد. همچنین دربارهٔ اینکه ائتلاف‌ها چگونه شکل گرفتند، آیا طبقه اصولاً متغیر مهمی در شکل‌گیری وقایع بود…. و نقش امریکا در این همه چه بود اطلاعات موثقی نداریم. (۱۹۸۹: ۲۹۲)

دو کتاب یادشده از نظر اخوی به این دلیل مهم بودند که به نقش روحانیت و همچنین شکنندگیِ رژیم شاه می‌پردازند و آنها را از عوامل پیروزی انقلاب دانسته‌اند. امیرارجمند، با تأکید بر تاریخِ دولت‌سازی در ایران، معتقد است روحانیت تا قرن نوزدهم از نظر اعتقادی و عملی، البته فقط در مسائل مربوط به اقتدار و قدرت سیاسی، تابع دولت بود. این تبعیت با اتحاد علما با جامعهٔ مدنی در انقلاب مشروطه به‌طور موقت از هم پاشید. اخوی فصل نهم کتاب امیرارجمند و بحث او را دربارهٔ تغییر نظریهٔ مرجعیت در حقوق شیعه مهم‌ترین بخش آن می‌داند که در آن تأکید می‌کند علما طبق آموزهٔ اصولیون تا آن زمان تنها شایستهٔ ولایت فرعی (نگهداری از صغار و غیره) بودند و فکری برای تشکیل حکومت نداشتند. آنها با پیوستن به جامعهٔ مدنی در اعتراضات علیه دولت در انقلاب مشروطه بود که نقش دولت را در عرصهٔ سیاسی به چالش کشیدند.

اما اهمیت کتاب میلانی، از نظر اخوی، در بررسی تفصیلی‌ای است که دربارهٔ ویژگی‌های نیروهای انقلابیِ پهلوی صورت داده و نارضایتیِ طبقهٔ سرمایه‌دار ایران و اصناف را از مداخلهٔ حکومت در امور خود نشان داده است. در ضمن، میلانی رابطهٔ پرتنش شاه و امریکا را هم به این مجموعه اضافه می‌کند و در نهایت موقعیت رژیم را در میان حامیان درونی و بیرونی شکننده می‌‌یابد.

مقالهٔ چارلز تیلی(۱۹۹۲) دو کتاب تطبیقی را دربارهٔ انقلاب‌های قرن بیستم، یکی از جک گلدستون و دیگران (۱۹۹۲) و دیگری از تیم مک‌دانیل (۱۹۹۱)، مرور می‌کند که دومی به انقلاب ۵۷ ایران هم پرداخته است. تیلی در اهمیت این مطالعات تطبیقی می‌نویسد:

تحلیل‌گران انقلاب سرانجام این توهمِ قدیمی را کنار گذاشته‌اند که انقلاب پدیده‌ای است منفرد که می‌توان آن را براساس الگویی از عناصر ثابت، مثلاً با بحث از شرایط ضروری، شرایط کافی، و پیامدهای داخلیِ انقلاب تعریف کرد. این محققان مثل مرتدانی‌اند که باورهای عزیز قدیمی را کنار گذاشته‌اند بی‌آنکه بدانند چقدر از آنها فاصله گرفته‌اند. آنهایی هم که از این فاصله باخبرند فقط دربارهٔ بی‌اعتقادی‌شان زمزمه‌هایی می‌کنند. (تیلی، ۱۹۹۲: ۱۰۸۴)

به نظر او این دو کتاب می‌کوشند برخلاف جهت جامعه‌شناسی کلاسیک حرکت ‌کنند و انقلاب را امری احتمالی و گونه‌گون ‌ببینند، گرچه چندان در این مسیر موفق نیستند. برای نمونه، تحلیل مک‌دانیل از مدرنیزاسیون استبدادی در روسیه و ایران، که منجر به شکوفاییِ صنعتی البته با مداخلهٔ خودسرانهٔ تزار یا شاه در امور اقتصادی شد، الگویی به‌دست نمی‌دهد که تفاوت زیادی با انقلاب‌های کلاسیک داشته باشد. تیلی گرچه بحث گلدستون و همکارانش را دربارهٔ تاثیر جنگ سرد بر تغییر شکل انقلاب‌ها در ده نمونهٔ مورد بررسی‌شان در گوشه و کنار جهان درخشان می‌داند، معتقد است تأکیدی که در این کتاب بر مراحل سه‌گانهٔ انقلاب شده- یعنی بروز بحران در حکومتگری، مبارزه برای قدرت، و برپایی دولت جدید- موجب‌شده بحث جنگ سرد و ظهور نوعی ملی‌گرایی در انقلاب‌ها در تحلیل‌هایی که به‌دست داده به حاشیه برود، ضمن اینکه این تحلیل‌ها «اصرار دارند بدون وقوع بحران در دولت، ازخودبیگانگیِ نخبگان [از دولت]، و بسیج توده‌ای هیچ انقلابی به‌وقوع نمی‌پیوندد».

میثاق پارسا در ۱۹۹۵ چهار کتاب جدید مربوط به انقلاب ایران را که بیشتر بر موضوع ایدئولوژیِ انقلاب تمرکز داشتند از موضعی انتقادی بررسی کرد. از نظر او بیشتر محققانی که بر نقش ایدئولوژیِ مذهبی در انقلاب ایران تأکید می‌کنند‌ نتوانسته‌اند تأثیر آن را در فرایند بسیج مردم قبل از پیروزی انقلاب نشان دهند. به زعم او، غالب این محققان انقلاب را از زمان تشکیل حکومت به عقب می‌خوانند. از میان آنها کتاب جان فوران (۱۹۹۳) با اینکه به نقش روحانیت و شبکهٔ مستقل مساجد در پیروزی انقلاب توجه می‌کند مدعی است رهبریِ انقلاب درصدد تدارک حکومتی دینی نبوده است. در موردی دیگر، منصور معدّل (۱۹۹۳) برآمدن ایدئولوژیِ اسلامی را ناشی از افول اندیشه‌های سکولار در دورهٔ پساکودتای ۱۳۳۲ و همگراییِ روحانیت با روشنفکرانِ ضدغرب و طبقاتی می‌داند که از برنامه‌های توسعهٔ پهلوی نفعی ‌نبرده‌اند. به نظر پارسا، ایدئولوژی در تحلیل معدّل تنها افزوده‌ای بر تحلیل طبقاتی است.

کتاب حمید دباشی (۱۹۹۳) هم در میان کتاب‌های مورد بررسی پارسا است. به تعبیر او، دباشی با اینکه بررسی خود را از شخصیت‌ها و متفکران اسلامی در دوران پهلوی آغاز می‌کند و تأثیر اندیشهٔ آنها را بر حکومت بعدی نشان می‌دهد، توجهی به این نکته ندارد که نقشِ این ایده‌ها را در شکل‌گیریِ جمهوری اسلامی نمی‌توان نشانهٔ تأثیرشان بر بسیج انقلابیِ مردم دانست. او سرانجام به تحلیل آبراهامیان (۱۹۸۲) از خمینیسم در قالب نوعی آئین پوپولیستی، و نه بنیادگرایانه، می‌پردازد و به‌نظرش توفیق بیشتری در بازنماییِ تأثیر ایدئولوژی در انقلاب ایران دارد. آبراهامیان در این کتاب توضیح می‌دهد خمینیسیم، برخلاف بنیادگرایی، به «مستضعفان» توجه داشت اما نظیر سایر اندیشه‌های پوپولیستی به بازسازیِ سیاسی و فرهنگی اولویت داد، نه انقلاب اجتماعی و اقتصادی.

محمود منشی‌پور هم در ۱۹۹۵ مروری بر کتاب فوران (۱۹۹۳) و حمید دباشی (۱۹۹۳) نوشت و در آن این پرسش را پیش ‌کشید که آیا بررسی ایدئولوژیِ انقلاب مهم‌تر از بررسی عوامل دیگر ‌است. البته او خود باور دارد که در خاورمیانه، برخلاف کشورهای صنعتیِ آسیا، مشروعیت حکومت‌ها در طول تاریخ بیشتر از نفوذ ایدئولوژیکشان ناشی می‌شده تا موفقیت‌ آنها در پیشرفت و توسعهٔ اقتصادی. اما از نظر او این به‌تنهایی کفایت نمی‌کند تا تمرکز تحلیل در بررسی انقلاب صرفاً بر عوامل ایدئولوژیک گذاشته شود. منشی‌پور با چنین نگاهی به مرور کتاب دباشی می‌پردازد، که باورهای اسلامی را با بررسی همزمان چند روشنفکر اسلامی و چند نفر از عامه مردم تحلیل کرده است، و در ادامه آن را با کتاب فوران مقایسه می‌کند که می‌کوشد تحلیلی اقتصادی از انقلاب ۵۷ به‌دست دهد و در این راه نیروی ایدئولوژیک آن را نادیده می‌گیرد. منشی‌پور هر دوی این رویه‌ها را نابسنده می‌داند و معتقد است این دو کتاب را بهتر است مکمل هم بدانیم.

اما از جدیدترین نمونه‌های مرورهای ادواری دربارهٔ انقلاب ۱۳۵۷ ایران کار نغمه سهرابی در ۲۰۱۸ است که بازه‌ای چهار دهه‌ای را شامل می‌شود. سهرابی در این متن به‌ویژه به دسترسیِ ناکافی به تاریخ‌نگاریِ انقلاب در داخل ایران تأکید کرده است. به نظر او تاریخ‌نگاریِ آکادمیک را نسلی از محققان مهاجر و تبعیدی تدارک دیده‌اند که غالباً تجربهٔ تراژیکی از انقلاب داشته‌اند و پرسش‌های آنها رنگ‌وبوی این تجربه را دارند. به تعبیر او، این دست آثار بی‌آنکه آشفتگی فکریِ دههٔ پنجاه را در نظر گیرند، که «نتیجهٔ آمیزش اندیشه‌های اسلام‌گرا، سوسیالیستی، سکولاریستی، و جهان سومی در جهان پسااستعماریی بود که انقلاب خود از آن زاده شد»، به بررسی آن می‌پردازند. از نظر او بسیاری از خصومت‌های برآمده از انقلاب از این واقعیت سرچشمه گرفته که همهٔ این نحله‌های فکری درپی برپاییِ «انقلابی تام و تمام» بودند که طرد و حذفِ دیگران جزیی از آن بود اما امروزه کمتر کسی می‌خواهد به آن اعتراف کند. (۴: ۲۰۱۸)

سهرابی مجادله‌ای را که طی دههٔ گذشته بر سرِ نوشته‌های میشل فوکو دربارهٔ انقلاب ایران درگرفته در چارچوب تعارض دو دیدگاه هنجاری و غیرهنجاری به انقلاب بررسی می‌کند. فوکو که دوبار در ۱۹۷۸ به ایران سفر کرد انقلابی را که در کوچه و خیابان ‌دید به «سیاست معنوی» تعبیر کرد، اراده‌ای سیاسی که در پی انفصال فرهنگی و اجتماعیِ بنیادین و گسست سیاسی از نظم مدرن غربی و بلوک شرق است. نوشته‌های او در همان زمان جنجال آفرید و با مخالفت برخی روشنفکران فرانسوی و ایرانی مواجه شد اما در ایران مورد استقبال قرار گرفت و در اکثر کتاب‌های مربوط به انقلاب به آن ارجاع داده شد.

در ۲۰۰۵، کتاب ژانت آفاری و کوین اندرسون، فوکو، جنسیت، و انقلاب ایران: اغو‌های اسلامگرایی، منتشر شد که حاوی نقد دیدگاه‌های فوکو و ترجمهٔ انگلیسیِ مباحثات قدیمی او با دیگران بود. آفاری و اندرسون معتقدند فوکو به‌حدی شیفتهٔ تواناییِ اسلام‌گراها در بسیج ده‌ها میلیون نفر با نمادهای اسلامی شده بود که خطرات رهبریِ آنها از چشمش دور ماند و از جمله هشدار فمینیست‌ها را هم در این خصوص نادیده ‌گرفت. از نظر آفاری و اندرسون، نقد یک‌سویهٔ‌ فوکو به مدرنیته موجب شد این واقعیت بر او نادیده بماند که قربانیان نظم پیشامدرن اغلب زنان و کودکان بوده‌اند. در ۲۰۱۶، کتاب فوکو و انقلاب ایران از بهروز قمری‌ تبریزی منتشر شد که پاسخی به آفاری و اندرسون محسوب می‌شد. قمری تبریزی، در تأیید برداشت فوکو، انقلاب ایران را پدیده‌ای «مملو از احتمال» دانست که «آیندهٔ آن به‌راحتی از زمان حالش قابل درک نبود».

در این مقاله نگاهی کردیم به پرسش‌ها و یافته‌های اصلی نویسندگان ۲۰ کتاب از مجموعهٔ وسیع ادبیات انقلاب ۵۷ و نقدی که در مرور این آثار مطرح شده‌اند. با این وصف، روشن است که پرسش‌ها و مجادلات این نویسندگان در طول زمان تحت‌تأثیر یافته‌های تازه و تغییر نگرش مسلط بر محیط‌های آکادمیک تغییر کرده‌اند. البته نقش یافته‌های تازه در تغییر این رویکردها ناچیز است، چرا که دولتی شدن تحقیق دربارهٔ انقلاب در ایران مانع از تحقیقات مستقل میدانی در این حوزه و غنای نظریه‌پردازی با تکیه بر روایت تجربه‌های متنوع محلی و اجتماعی دربارهٔ آن بوده است. با همهٔ اینها، تجربهٔ انقلاب ۵۷ در حافظهٔ جمعی ایرانیان جاری است و به همین دلیل جوانانی که تجربه شخصی و بی‌واسطه‌ای از انقلاب ندارند در جنبش زن، زندگی، آزادی خواهان انقلابی تازه‌ برای تغییر زندگی خود شدند. امید است این بازخوانی مشوق ابتکاراتی باشد که بیش از گذشته به روایت تجارب زندهٔ انقلاب ۱۳۵۷ و تنوع آن در شهرها و مناطق گوناگون و در میان گروه‌های متفاوت اجتماعی بپردازد.

مراجع

آبراهامیان، یرواند. ۱۳۷۷. ایران بین دو انقلاب. ترجمهٔ کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری و محسن مدیرشانه چی. تهران: نشر مرکز
باباوند، حمید. ۱۳۸۲. «تازه‌های نشر/کتاب‌شناسی ۱۳۸۱: کتاب‌های مرتبط با انقلاب و جمهوری اسلامی». اندیشه انقلاب اسلامی، شماره ۵: ۲۱۸-۱۶۳.
بشیریه، حسین. ۱۳۹۸. دولت و انقلاب در ایران، ۶۱-۱۳۴۱. ترجمهٔ محمود رافع. تهران: نشر مانیا هنر
جزنی، بیژن. ۱۳۵۷. تاریخ سی‌ساله. تهران: بی‌نا
صابری، شیدا. ۱۳۸۷. «نمایه منبع‌شناسی تاریخ انقلاب اسلامی». کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ۱۲۹: ۱۲۷-۱۱۸
علوی، یعقوب. ۱۳۸۴. «کتاب‌های انقلاب، مقدمه‌ای بر کتاب‌شناسی انقلاب اسلامی. زمانه، ۴۱ و ۴۲: ۵۷-۶۲
فوران، جان. ۱۳۷۷. مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سال‌های پس از انقلاب اسلامی. ترجمهٔ احمد تدین. تهران: رسا
فیشر، مایکل. ۱۳۸۳. ایران از نارضایتی دینی تا انقلاب. ترجمهٔ حسین مطیعی امین. تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران
کاتوزیان، همایون. ۱۳۷۲. اقتصاد سیاسی ایران، از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی. ترجمهٔ محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی. تهران: نشر مرکز
قمری تبریزی، بهروز. ۱۳۹۷. فوکو در ایران. ترجمهٔ سارا زمانی. تهران: ترجمان علوم انسانی
میلانی، محسن، ۱۳۸۲. شکل‌گیری انقلاب اسلامی. ترجمهٔ مجتبی عطارزاده. تهران: گام نو
نیکونظر، کریم. ۱۳۹۸. سینما جهنم: شش گزارش دربارهٔ آدم‌سوزی در سینما رکس. تهران: چشمه
هوگلند، اریک، جی. ۱۳۸۰. زمین و انقلاب در ایران، ۶۰- ۱۳۴۰. ترجمهٔ فیروزه مهاجر. تهران: شیرازه
هگلند، مری ایلین. ۱۳۹۷. روزهای انقلاب: چطور زنان یک روستا در ایران انقلابی شدند؟. تهران: ترجمان علوم انسانی
هویدا، فریدون، ۱۳۶۴. سقوط شاه. ترجمهٔ حسین ابوترابیان. تهران: اطلاعات

Abrahamian, Ervand. 1993. Khomeinism: Essays on the Islamic Republic. Berkeley: niversity of California Press
Afary, Janet and Kevin B. Anderson. 2005. Foucault, Gender, and the Iranian Revolution: The Seductions of Islamism. Chicago: University of Chicago Press
Akhavi, Shahrough. 1980. Religion and Politics in Contemporary Iran. Albany: State University of New York Press
Akhavi, Shahrough.1989. “Reflections on a Decade of Scholarship on the Iranian Revolution: Background to Two Recent Perspectives in the Literature.” Middle East Journal, 43(2): 289-295
Amir Arjomand, Said, 1988. The Turban For The Crown: The Islamic Revolution in Iran. New York and Oxford: Oxford University Press
Bayat, Asef. 2017. Revolution without Revolutionaries: Making Sense of the Arab Spring. Redwood City: Stanford University Press
Dabashi, Hamid, 1993. Theology of Discontent: The Ideological Foundations of the Islamic Revolution in Iran. New York: New York University Press
Goldstone, Jack, Ted Robert Gurr, and Farrokh Moshiri. 1992. Revolutions of the Late Twentieth Century. Boulder: Westview
Halliday, Fred. 1982. “The Iranian Revolution.” Political Studies, 30(3): 437-444
Kazemi, Farhad. 1980. Poverty and Revolution in Iran: The Migrant Poor, Urban Marginality and Politics. New York: New York University Press
Keshavarzian, A., & Mirsepassi, A. (Eds.). 2021. Global 1979: Geographies and Histories of the Iranian Revolution (Vol. 18). Cambridge University Press
McDaniel, Tim. 1991. Autocracy, Modernization, and Revolution in Russia and Iran. Princeton: Princeton University Press
Moaddel, Mansoor. 1993. Class, Politics, and Ideology in the Iranian Revolution. New York: Columbia University Press
Parsa, Misagh, 1995. “Review: Ideology and Revolution in Iran.” Middle East Report, 196:30-32
Sohrabi, Naghmeh, 2018. “The ‘problem space’ of the historiography of the 1979 Iranian Revolution.” History Compass, 16(11): e12500
Tilly, Charles, 1992. “Book Review.” American Political Science Review 86 (4): 1084-1085
Yousefi, Mahmood, 1984. “Dimensions of the Iranian Revolution: A Review Essay.” Western Political Quarterly, 37(2): 343-352
Yousefi, Mahmood, 1984. “Dimensions of the Iranian Revolution: A Review Essay.” Western Political Quarterly, 37(2): 343-352

Two_Mim_Article
پانوشت‌ها
پانوشت‌ها
1طرح درسیِ بشیریه دربارهٔ «گذار به دموکراسی» در میان دانشجویان به‌ویژه در دوران اصلاحات علاقه‌ زیادی برانگیخت و دانشجویان اصلاح‌طلبش او را بعدها پدر جامعه‌شناسی سیاسی ایران خواندند.
[print_link]

نظرات بسته شده است.

This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish. پذیرفتن ادامه

Privacy & Cookies Policy