/مرور کتاب | زمان مطالعه: 8 دقیقه
از سفرنامه تا رمان
بازنمایی مهاجرت ایرانیان در سه روایت غیرآکادمیک
امید آسایش |خرداد ۱۴۰۴
در این مقاله سه اثر متفاوت درباره مهاجران ایرانی معرفی و بررسی شدهاند که هر یک از زاویهای خاص به این پدیده میپردازند. یکی از این آثار رمانی است روایتمحور، دیگری سفرنامهای انتقادی، و در نهایت هم کتابی که با هدف تدوین راهنمایی برای مهاجران ایرانی نگاشته شده است. وجه مشترک این سه کتاب آن است که برای مخاطب عمومی نوشته شدهاند، خوانندگانی که ممکن است فارغ از تخصص دانشگاهی به موضوع مهاجرت علاقهمند باشند یا حتی از سر علاقه به روایت و داستان جذب این آثار شده باشند. با اینکه در سالهای اخیر ادبیات پژوهشی در حوزهٔ مهاجرت رو به گسترش بوده، آثاری از این دست که خارج از چارچوب دانشگاهی نوشته شدهاند میتوانند مکملی مهم برای فهم پدیدهٔ مهاجرت در ابعاد انسانی و زیستهٔ آن باشند. از اینرو، مطالعه و تحلیل چنین کتابهایی، بهویژه برای پژوهشگران و علاقهمندان به مطالعات دیاسپورای ایرانیان، حاوی نکات ارزشمندی است. بیتردید، ادبیات مهاجرت در زبان فارسی محدود به این سه اثر نیست، اما انتخاب آنها به دلیل رویکرد انتقادی، بهرهگیری از روایتهای شخصی، و نگاه پژوهشگرانهای است که نسبت به پدیدهٔ مهاجرت اتخاذ کردهاند.
کتاب نخست، برلینیها۱، رمانی نوشتهٔ کاوه فولادینسب است که در سال ۱۴۰۰ منتشر شده و با بهرهگیری از مصاحبه با بیش از صد مهاجر ایرانیِ مقیم برلین تدوین شده است. نویسنده با استفاده از این دادههای میدانی روایتی منسجم، چندلایه، و در عین حال ادبی از زندگیِ مهاجران ایرانی در آلمان ارائه میدهد. روایت داستانیِ کتاب بهگونهای پیش میرود که خواننده را همزمان با درونیترین دغدغههای شخصیتها و تأملات اجتماعی پیرامون مهاجرت مواجه میسازد. نویسنده با بهرهگیری از روایتی منسجم و جذاب، خواننده را درگیر قصهای انسانی و در عین حال پر از تأملات جامعهشناسانه میکند. شخصیتهای اصلیِ داستان نمایندگانی از دو نسل متفاوت از مهاجران ایرانیاند: نسلی که در دهههای گذشته غالباً بهعنوان پناهندهٔ سیاسی به برلین آمدهاند و هنوز با حس نوستالژی و تبعید به شکوهمندی فرهنگ و تاریخ ایران مینگرند؛ و نسلی جدیدتر که با رؤیای مهاجرت رشد کرده و در جستوجوی نوعی اتوپیای غربی اکنون با واقعیتهای خاکستری زندگی در غرب روبهرو شدهاند. این کتاب نه فقط به تضاد نگاه این دو نسل به وطن، زبان، هویت، و مفهوم «خانه» میپردازد، بلکه به درونیترین کشمکشهای روانیِ مهاجران نسل جدید نیز توجه دارد، نسلی که در تلاش است با حذف نشانههای «خود» در زبان و رفتار، عضوی پذیرفتهشده در جامعهٔ میزبان باشد و بهرغم همهٔ این تلاشها، دچار بحران هویت است. در مقابل، نسل قدیم گویی هنوز در دهههای گذشته منجمد مانده، با خانههایی پر از نمادهای ایران، رابطهای غالباً معلق با جامعهٔ میزبان دارد. کتاب بهطرزی ظریف به مخاطب نشان میدهد که چگونه برخی مهاجران نسل جدید تلاش میکنند با فاصله گرفتن از دیگر مهاجران یا مهاجران جدیدتر، خود را «خارجیتر» یا «آلمانیتر» نشان دهند.
نویسنده همچنین به ابعاد کمتر مطرحشدهای چون توهم توطئه و ترسهای جمعی در میان ایرانیان خارج از کشور میپردازد. سیاوش، شخصیت اصلی داستان، گرفتار نوعی پارانویاست و مدام تصور میکند که ایرانیانی که به او نزدیک میشوند قصد جاسوسی دارند یا میخواهند اطلاعاتی از او کسب کنند. به روایت کتاب، این نگرانی اما صرفاً ویژگی شخصیتیِ او نیست، بلکه نوعی بیاعتمادی فراگیر است که در میان بخشی از اجتماع ایرانیان مهاجر ریشه دوانده است. این اثر، در کنار روایت شخصی شخصیتها، تأملات اجتماعی، تاریخی، و حتی فلسفی را نیز در خود جای داده است؛ از بازخوانیِ تاریخ سیاسی ایران در گفتوگو با مهاجران قدیمی گرفته تا بازاندیشی دربارهٔ معنای وطن، تبعید، و ماندن. هرچند این کتاب بیش از هر چیز رمانی است با داستانی جذاب، لایههای پنهان و تأملبرانگیز آن فرصتهای زیادی را برای پژوهشگران مطالعات مهاجرت و دیاسپورا فراهم میکند. شاید بتوان گفت کتاب، نه صرفاً روایتی داستانی، بلکه کوششی برای نزدیککردن ادبیات و علوم اجتماعی است و این همان چیزی است که آن را به اثری درخشان و تأثیرگذار بدل میسازد.
کتاب دوم، سفرنامهٔ اُونور آب: جامعهشناسی مهاجرت۲، نوشته پرویز رجبی است که چاپ نخست آن در ۱۳۸۹ منتشر شده است. رجبی که بیشتر بهخاطر پژوهشهایش در زمینهٔ تاریخ ایران و نیز ترجمههای متعددش شناخته میشود، در این اثر حاصل سفر کوتاهش را به کانادا در سالهای پایانی عمرش و مشاهدات خود را از دیاسپورای ایرانیان مقیم این کشور روایت میکند. گرچه در عنوان فرعی کتاب از «جامعهشناسی مهاجرت» یاد شده است، بهسختی میتوان این اثر را در قالب متنی جامعهشناختی به معنای متعارف آن گنجاند. شاید توصیف دقیقتر آن همان عنوان اصلی کتاب باشد: «سفرنامه»، البته سفرنامهای نه به معنای رایج آن و شرح دیدنیها یا روزمرگیهای یک سفر، بلکه بهعنوان متنی سرشار از تأملات نویسنده دربارهٔ مهاجرت، جامعهٔ ایرانیان مهاجر، و مفهوم «غرب» در مقایسه با ایران. اهمیت این کتاب در آن است که مهاجرت را نه از منظر یک مهاجر، بلکه از دید مسافری موقت با جایگاهی ممتاز در حوزهٔ علمی و فرهنگی شرح میدهد؛ کسی که فرصت دیدار و گفتوگو با طیفی از چهرههای شاخص جامعهٔ ایرانی کانادا را یافته است. روایت رجبی از کانادا ترکیبی است از ستایش و نقد. او درگیر با گفتمان رایج در ایران که «خارج» را فضایی آرمانی و بینقص ترسیم میکند، میکوشد با اتکا به تجربهٔ چندسالهٔ زندگیاش در آلمان، فاصلهاش را با این تصویر حفظ کند و تصویری واقعگرایانهتر از غرب ارائه دهد. این تنش در سراسر متن محسوس است: از سویی، غرب را جایی میبیند که در آن «تخصص و جدیّت» حرف اول را میزند (ص. ۹۶) و از سوی دیگر، تأکید دارد که «خردهآزادیهایی» که در غرب وجود دارد نباید با «آزادی» به معنای واقعی آن اشتباه گرفته شود (ص. ۱۰۸). تلاشی که در سراسر کتاب برای ارائهٔ تصویری خاکستری و متعادل از غرب دنبال میشود، گاه با لحظاتی از شیفتگی همراه است.
شاید مهمترین بخش کتاب مشاهدات رجبی از جامعهٔ ایرانیان مهاجر باشد. او با نوعی خلقیاتنگاری تعاملات روزمره خود با ایرانیان مقیم تورنتو را روایت میکند و با نگاهی انتقادی به نحوهٔ زیست آنان در جامعهٔ میزبان مینگرد. نویسنده در موقعیتهای متفاوت اشاره میکند که دستکم برای نسل اول مهاجران ایرانی «کیفیت زندگی» در ایران بالاتر از غرب است (ص. ۱۸۰)؛ برداشتی که از نظر او طرح آن برای بسیاری ناخوشایند است و حتی ممکن است موجب سرزنش و طرد گوینده شود. او که خود را دلبستهٔ ایران میداند، مهاجرت ایرانیان را نه بهرهمندی از فرصتهای غرب، بلکه نوعی آوارگی تعبیر میکند. البته روایت او محدود به جامعهٔ ایرانیان مقیم تورنتو نیست. در بخشهایی از کتاب با ارجاع به تجربهٔ زیستهاش در آلمان، میکوشد مشاهدات خود را به کل جامعهٔ مهاجر ایرانی تعمیم دهد. برای مثال، در جایی با ذکر خاطرهای از رئیس ادارهٔ اقامت محل سکونتش در آلمان نقل میکند که ایرانیان، برخلاف مهاجران دیگر، برای زیرنظر گرفتن یکدیگر نیازی به «جاسوس» ندارند و خودشان «داوطلبانه» یکدیگر را «لو میدهند» (ص. ۱۵۲). این روایتها، گرچه در برخی موارد دقیق یا نظاممند نیستند، چون تصویری مستند از زندگی مهاجران از نگاه مسافر و پژوهشگر ایرانی ارائه میدهند خواندنی و تأملبرانگیزند.
کتاب سوم، سرزمین نامادری: پیشنهاداتی در باب مهاجرت۳، نوشتهٔ هومن زندیزاده است که در ۱۳۹۴ منتشر شده. این کتاب حاصل بیش از ۷۰ مصاحبه با ایرانیان ساکن کشورهای متفاوت است. نویسنده که خود در زمان نگارش کتاب ساکن استرالیا بوده از مصاحبهشوندگان خواسته ده توصیهای را که ممکن است به دوستی در آستانهٔ مهاجرت بکنند با او در میان بگذارند. نویسنده خود مینویسد این کتاب پژوهشی دانشگاهی نیست و هدفش تدوین راهنمایی کاربردی برای افرادی است که قصد مهاجرت از ایران دارند. با وجود این، چون کتاب بر پایهٔ گفتوگو با طیف متنوعی از مهاجران ایرانی نوشته شده و نویسنده نیز خود تجربهٔ مهاجرت دارد، میتواند منبعی مهم برای پژوهشگران مطالعات مهاجرت باشد. کتاب از دو بخش اصلی تشکیل شده است: بخش نخست به وضعیت پیش از مهاجرت در ایران میپردازد، اینکه چگونه مهاجرت به دغدغهای فراگیر تبدیل شده، مردم چه تصوری از آن دارند، به چه دلایلی تصمیم به مهاجرت میگیرند، چه انتظاراتی از مهاجرت دارند، و چگونه میتوانند بهتر برای آن آماده شوند. در این بخش، به انتخاب مقصد و این پرسش هم پرداخته میشود که آیا مهاجرت برای افراد مسیر بازگشتناپذیری است یا نه.
بخش دوم به تجربهٔ مهاجران پس از مهاجرت اختصاص دارد و تلاش میکند فهرستی از چالشهای نامنتظری را ارائه دهد که بسیاری از مهاجران با آنها مواجه میشوند. مسائلی چون شکافهای فرهنگی، بحران هویت، مواجهه با نژادپرستی، و دشواریهای استقرار در کشوری ناآشنا در این بخش مورد توجه قرار گرفتهاند. نویسنده سعی دارد با طرح این تجربیات به افرادی که در آستانهٔ مهاجرتاند کمک کند انتظارات واقعبینانهتری از آن داشته باشند. از منظری انتقادی، شاید بتوان گفت کتاب، با اینکه به موضوعات مهمی اشاره میکند، کمتر به تحلیل عمیق آنها میپردازد. اما با توجه به اینکه هدف اصلی کتاب گفتوگو با مخاطب عمومی است، ایجاز و زبان ساده آن میتواند از جمله مزایایش بهشمار رود و احتمال خوانده شدنش را در میان عموم افزایش دهد. برای پژوهشگران اجتماعیِ موضوع مهاجرت، این کتاب بیش از آنکه پاسخگو باشد، میتواند متنی مستند برای طرح مسئله همراه با ایدههایی اولیه برای مطالعات بیشتر تلقی شود. برای نمونه، این کتاب به برخی روایتها و ترسهای رایج در میان ایرانیان مهاجر اشاره میکند، از جمله جملاتی چون «از ایرانیان دوری کن» یا نگرانیهای پنهانی دربارهٔ اعتراف به شکست، پرهیز از درخواست کمک، و ترس از بازگشت به وطن. این مسائل، گرچه در تجربهٔ زیستهٔ بسیاری از مهاجران حضوری پررنگ دارند، کمتر در ادبیات پژوهشی بازتاب یافتهاند و میتوانند به موضوعاتی برای مطالعات آینده در حوزه دیاسپورای ایرانی تبدیل شوند.
در مجموع، هر یک از این سه کتاب با روایتی متفاوت، اما با نگاهی انتقادی، بخشی از تجربهٔ پیچیدهٔ مهاجرت ایرانیان را به تصویر میکشند، از تردیدها و آرزوهای پیش از مهاجرت تا مواجهه با واقعیتهای فرهنگی و اجتماعی در کشور مقصد. رشد روزافزون ادبیات عامه دربارهٔ مهاجرت در ایران نشان میدهد که مهاجرت به دغدغهای فرهنگی و زیسته برای طیف گستردهای از مردم تبدیل شده است. هر یک از این سه ژانر، بهنوبهٔ خود، امکانی منحصر به فرد برای تحلیل مهاجرت فراهم میآورند: رمان با قدرت داستانپردازیاش ما را به درون ذهن و احساسات مهاجران میبرد؛ سفرنامه دیدگاهی میانه و انتقادی از مواجههٔ فردی با مهاجرت و مهاجران ارائه میدهد؛ و راهنمای مهاجرت بر اساس مصاحبه با مهاجران، هرچند موجز، دادههایی میدانی برای فهم واقعیت مهاجرت از دید طیف متنوعی از مهاجران فراهم میآورد.
در پایان، باید تأکید کرد که این آثار لزوماً در پی نقد مهاجرت یا زندگی مهاجران نیستند. اینجا وجوه مثبت روایتشده در آنها آگاهانه برجسته نشدهاند، چرا که هدف این مقاله مروری جامع بر تمام ابعاد این کتابها نبوده، بلکه تمرکز بر لحظاتی است که به مسئلهای اجتماعی اشاره دارند یا امکانی برای طرح پرسشهای پژوهشی فراهم میکنند. این آثار، بهویژه برای خوانندهای با دغدغههای جامعهشناختی، در همان لحظات، گاه حتی به شکلی گذرا یا ضمنی، ارزش تحلیلی پیدا میکنند. برای نمونه، در سرزمین نامادری بارها تأکید میشود که مهاجرت تجربهای فردی و غیرقابل تعمیم است، نه لزوماً خوب و نه الزاماً بد، و در بسیاری موارد میتواند فرصتهای ارزشمندی به همراه داشته باشد و در سفرنامهٔ اُونور آب میتوان ستایشهای فراوانی از معماری، نظم شهری، و تنوع فرهنگی در تورنتو یافت. با همهٔ اینها، این بخشها گرچه بخشی از ساختار روایی کتاباند، در تحلیل حاضر بهعنوان محور بحث انتخاب نشدهاند، زیرا هدف اصلی شناسایی و برجستهسازی آن موضوعاتی بوده است که میتوانند برای مطالعات مهاجرت و دیاسپورا محل تأمل و پرسشگری باشند. از این منظر، پرداختن به چنین آثار غیرآکادمیکی نهفقط میتواند افقهای تازهای برای پژوهش بگشاید، بلکه امکانی است برای شنیدن صداهایی که در متون رسمی، دادهمحور، و دانشگاهی کمتر مجال بروز یافتهاند.
۱- فولادینسب، کاوه. (۱۴۰۰). برلینیها. نشر چشمه
۲- رجبی، پرویز. (۱۳۹۸). سفرنامه اُونور آب: جامعهشناسی مهاجرت. کتاب آمه
۳- زندیزاده، هومن. (۱۳۹۴). سرزمین نامادری: پیشنهاداتی در باب مهاجرت. انشارات آواژ
نظرات بسته شده است.