این شماره از مرور ایرانشناسی در جهان با هدف معرفی برخی از مضامین و مباحث کلیدی در مطالعات مربوط به ایران در حوزه دیاسپورا و مهاجرت انجام شده است. این ابتکار بدون حمایت برنامهٔ مطالعات ایران و خلیج فارس (IPGS) در دانشگاه ایالتی اوکلاهما امکانپذیر نبود. دکتر امی ملک، انسانشناس فرهنگی متخصص در مطالعات دیاسپورای ایرانی و مدیر سابق IPGS، به همراه دکتر امین مقدم، سرپرست تحقیقات در CERC Migration در دانشگاه متروپولیتن تورنتو، به عنوان ویراستاران مهمان با این شماره همکاری داشتند. بینش و حمایت آنها در تهیهٔ این شماره نقش مهمی داشته است.
مهاجرت و دیاسپورای ایرانی
/سرآغاز، سال ۲، شمارهٔ ۱
ایرانیان مهاجر از دیرباز گروههای کوچکی را در گوشهوکنار جهان تشکیل میدادند، از آنها که در آغاز قرن گذشته در کشورهای قفقاز و هند و گاه نقاط دورتر برای کار و تجارت سکنی گزیدند تا آنها که در دورهٔ پهلوی پس از تحصیل در اروپا و امریکا ماندگار شدند، خانوادهٔ مقاماتی که به اجبار در بیروت زندگی را به تبعید گذراندند، یا روحانیون و دیندارانی که در شهرهای مذهبیِ پیرامون کشور مجاور شدند. با انقلاب ۱۳۵۷ و بحرانهای پس از آن روندی از مهاجرت جمعیِ طبقهٔ حاکم و مخالفان و منتقدان رژیم تازه بهوجود آمد که فصل تازهای در مهاجرت ایرانیان گشود. این فصل جدیدِ مهاجرت بهلحاظ ابعاد، گستردگیِ جغرافیایِ اقامت مهاجران و استمرار آن به دلیل موج دیگری از مهاجرت که در اواخر دههٔ ۱۳۸۰ در نتیجهٔ افول دوره اصلاحات و شکست جنبش سبز که درصدد احیای آن بود به راه افتاد از گذشته متمایز است. البته روندهای مهاجرتیِ مشابهی در بسیاری از کشورهای آسیایی و امریکای جنوبی در طی نیم قرن اخیر رخ داده که غالباً انقلابی در پشت سر نداشتند اما با تلاطمات سیاسی یا بحرانهای اقتصادی مواجه بودند که مهاجرت بینالمللی را در میان بخشی از جوانان طبقه متوسط آنها دامن زد.
این روندِ کموبیش مستمر موجب قوام و گسترش جامعهٔ ایرانیان مهاجر در اروپا و امریکای شمالی و کشورهای همسایه شده که حالا نسلهای متفاوت و متنوعی را در خود جای میدهد. مطالعات ایرانشناسی که توجهش عمدتاً به بررسی تاریخ معاصر ایران و میراث فرهنگی و تحولات سیاسی ایران بهویژه در قرن بیستم معطوف بود به مطالعهٔ اجتماع ایرانیان مهاجر در مرحله شکلگیریِ آن اعتنای چندانی نکرد. اما طی دو دههٔ گذشته سرانجام توجه محققان دانشگاهی به زندگی دیاسپورایی و پویاییهای آن و تفاوت آن با زندگی در تبعید و «غربت» (ن.ک. مرور آرش داوری در این شماره) جلب شد؛[1] مطالعات کلیدیِ اولیه نشان داد که این تفاوتها از جمله شامل ارتباط مستمر و همهجانبهٔ این اجتماعات با ایران، هویتها و کردارهای فرهنگی چندبٌنی و مختلط آنها، تأثیر و مشارکت آنها بر جامعهٔ میزبان، و سرانجام دغدغهها و واکنشهای آنها به بازنماییِ تصویر خود در جامعهٔ میزبان است (ن.ک. مصاحبهٔ امی ملک و پرسیس کریم در این شماره). مطالعات دیاسپورا که در جریان بررسیِ این ویژگیها متولد شد امروزه به تولید دهها کتاب و مقاله، کنفرانس علمی، و تولیدات فرهنگی و هنری منتج شده است.
مطالعات مهاجرت در ایران پس از انقلاب تنها در پی جنبش سبز ۱۳۸۸ شکل و هویتی مستقل یافت، زمانی که پژوهشگران توجه خود را معطوف به بررسی انتقادیِ موج فزایندهٔ مهاجرت جوانان کردند که در پیِ فروکش کردن جنبش به وقوع پیوست. برخلاف موج مهاجرت دههٔ ۱۳۶۰ که تا آن زمان با بیتوجهیِ محققان دانشگاهی در داخل کشور مواجه بود، مهاجرتهای پس از ۱۳۸۸ با حساسیت و توجه بیشتری، بهویژه از سوی پژوهشگران اصلاحطلب، دنبال شد. این پژوهشگران با بهکارگیریِ چارچوبهای تحلیلیای چون «فرار مغزها»، «مهاجرت اعتراضی»، و «مهاجرت برآمده از حس بیآیندهگی» تلاش کردند این روند نوظهور را در بستر تحولات اجتماعی-سیاسی گستردهتر ایران فهم و تحلیل کنند. توجه دولت به جذب «نخبگان دیاسپورا»— یعنی افرادِ دارای سرمایه مالی یا تخصصیِ بالا— حتی پیش از رسیدن به توافق برجام آغاز شد. تأسیس بنیاد ملی نخبگان در سال ۱۳۸۴ در دولت محافظهکار آن زمان را باید در همین راستا فهمید که با راهاندازیِ رصدخانهٔ مهاجرت ایران در دانشگاه صنعتی شریف در سال ۱۳۹۶ و در دولت حسن روحانی (۱۴۰۰-۱۳۹۲) بیش از پیش تقویت شد (ن.ک. گفتوگو با بهرام صلواتی در همین شماره).
معرفی این دو دسته مطالعات در یک شمارهٔ ایرانشناسی در جهان با چالشهای زیادی همراه بوده است؛ ظاهراً محققانی که ایرانیان مهاجر را در دو نقطهٔ متفاوت از مسیر مهاجرت، در آغاز و پس از استقرار در جامعهٔ جدید، بررسی میکنند باید اشتراکات زیادی داشته باشند، اما در واقع توجه هر یک از آنها بیشتر معطوف به احوالات مهاجران در یک برش از زندگی آنها و شناخت بسترهای اجتماعی-جغرافیایی است که زندگی آنها در لحظهٔ بررسی در آن حکشده است. به این ترتیب، گذشتهٔ مهاجر به مطالعهٔ میراث گذشته تبدیل میشود و آیندهٔ کسانی که قصد مهاجرت دارند تنها از دریچهٔ دید مهاجرانی روایت میشود که به ایران بازگشتهاند. البته برخی محققانِ مطالعات مهاجرت و دیاسپورا کوشیدهاند مهاجرت را بهمثابهٔ وضعیت دیاسپورایی، نوعی زندگی دوگانه، «چندنگر»، و چندمکانی پیش از ترکِ فیزیکی کشور بررسی کنند. اما همانطور که خواهیم دید هنوز موانع زیادی در راه تعامل بین مطالعات مهاجرت در ایران و مطالعات دیاسپورا در ایرانشناسی وجود دارد و چشمانداز گفتگوی جدی و آکادمیک بین آنها ناروشن است. هر تلاشی برای ایجاد چنین گفتگویی ناگزیر مبتنی بر تخیلی مبتنی بر چشمانداز بلندمدت است.
شمارهٔ «مهاجرت و دیاسپورای ایرانی» میکوشد با مرور تعدادی از کتابهای هر دو حوزه موضوعات و جدلهای اصلیِ آنها این تحقیقات را معرفی کند. این شماره با حمایت مرکز مطالعات دیاسپورا در دانشگاه دولتی اوکلاهما تهیه شده و دکتر امی ملک، مردمشناس حوزهٔ مطالعات دیاسپورا و سرپرست این مرکز، و و دکتر امین مقدم، محقق ارشد مرکز مطالعات مهاجرت دانشگاه متروپلیتن تورنتو، بهعنوان سردبیران مهمان راهنمای ما در تهیهٔ این شماره بودند. بدون این حمایت و همکاری تهیه این شماره اصولاً میسر نبود.
در بخش «ایرانشناسی در جهان» این شماره پنج کتاب گزیده از مطالعات دیاسپورا معرفی و مرور میشوند که هریک به یکی از پرسشهای محوریِ این مطالعات و ویژگیهای اجتماعات دیاسپورایی و رابطهٔ آنها با جامعهٔ میزبان و ایران میپردازند. مرور تفصیلیِ آرش داوری بر دو کتاب این شعله درون از منیژه مرادیان و روزی که اسکیتبوردها رایگان شوند به قلم سعید صیرفیزاده به بررسی دو نوع مواجهه با میراث انقلاب ۵۷ در میان خانوادهٔ تبعیدیان چپ میپردازد. داوری میکوشد تجارب انقلابیون گذشته و روایت آنها را در این کتابها از منظر اختلافات سیاسیِ امروز در میان دیاسپورای ایرانی، بهویژه سیاست حذفی که در جنبش زن، زندگی، آزادی دوباره متولد شد بازخوانی کند و درسهای اختلافات دانشجویان ایرانی در دوران اعتلای کنفدراسیون دانشجویی در دهه ۱۳۵۰ را یادآوری کند.
کتاب ندا مقبوله، مرزهای سفیدپوست بودن، تجربهٔ فرزندان مهاجر ایرانی را از مرئی شدن مفهوم نژاد در طول سالهای مدرسه در جامعهٔ امریکا بررسی می کند. میترا رستگار در مرور خود موفقیت مقبوله را در ترسیم بحران این نسل در مواجهه با نژادپرستی و سیاستهای نژادی در امریکا و با توجه به روایت «سفیدپنداریِ» غالب در میان خانوادههای ایرانی ستایش میکند. این کتاب نشان میدهد که چگونه این بحران پس از تصرف سفارت امریکا در ۱۳۵۸ عمیقتر شد و بعد پس از ۱۱ سپتامبر به جوامع خاورمیانهای گستردهتر شد.
مرور امی ملک بر کتاب مردمنگارانهٔ فرزانه حمصی، رؤیاپردازی در تهرانجلس، موفقیت کتاب را در بررسیِ نقش موسیقی تولیدشده در تهرانجلس در ترکیب فرهنگ و رسانه و عبور از مرزبندیهای جغرافیایی و حکومتی بررسی میکند که به ایرانیان امکان تصور شکلهای جدیدی از هویت و تعلق را داده است.
مجموعه مقالاتی که محسن مبشر با عنوان دیاسپورای ایرانی گرد آورده و سحر رضوی به مرور آن پرداخته، پیدایش شکل جدیدی از «ایرانی بودن» را بهعنوان «هویت خاص» دیاسپورایی بررسی میکند. این نوع جدید «ایرانی بودن» حاصل ترکیب هویتهای چندگانهٔ ایرانی و گزینشهایی از هویتهای فرهنگیِ جوامع میزبان است که بهزعم نویسندگان این کتاب عموماً در ساخت و بازسازی مدام است.
کتاب نیما نقیبی، زنانی که دربارهٔ ایران نوشتهاند، آثار نویسندگان زن ایرانی در دیاسپورا را بررسی میکند که شامل زندگینامه، خاطرات زندان، رمان و ادبیات، و فیلم مستند است و از جمله آثار مرجان ساتراپی، شهلا طالبی، و فیلمهای مستند ناهید پرسون را دربرمیگیرد. لیلا معیری پازارگادی در مرور این کتاب آن را پژوهشی مستند دربارهٔ قدرت نوستالژی و توان آن در دگرگون کردن درک نویسندگان از گذشته و حال معرفی میکند.
کتاب شهرام خسروی، مسافر غیرقانونی، با ترکیب زندگی شخصیِ نویسنده و روایت مهاجران دیگر، مفاهیمی چون مرزهای نامرئی، بیخانمانی، و مرزگریزی را بررسی کرده و نشان میدهد چطور قانون و سیاست از مهاجران «غیرقانونی» حمایت نمیکند. کریستینا اُلگهمولر در مرور این کتاب تحلیل خسروی از نظامهای مهاجرت ملیگرا و «مهماننوازی مشروط» را که فقط شامل «مهاجران مفید» میشود بررسی و نقد کرده است.
در بخش «علوم اجتماعی ایران»، مرور چند کتاب در قالب دو نوشته ارائه میشود. لیلا عراقی کتاب مهرداد عربستانی، تمنای رفتن، را معرفی میکند که تحلیلی فرهنگی و روانشناسانه از ذهنیت مهاجرت در ایران است. در این کتاب، تمنای مهاجرت در میان جوانان بهمثابهٔ نوعی تعلیق هستیشناسانه و سبکی از زندگی برای طبقه متوسط ایران واکاوی میشود. امید آسایش در نوشتهٔ دیگری ژانر غیرآکادمیک کتابهای مهاجرت در ایران را معرفی میکند که بیشتر روایت مهاجران بازگشته به ایران و تصویر کسانی است که جامعهٔ میزبان را متفاوت از تصورات خود یافتهاند و از خلال زندگینامه، رمان، یا سفرنامه زندگی خود را در خارج و تصویر خود از دیاسپورای ایرانی روایت میکنند.
در این شماره، دو نمونه از تحقیقات جدید دورهٔ دکترا در حوزهٔ مهاجرت هم معرفی شدهاند. تحقیق مینا عزیزی (۱۴۰۳) در دانشگاه علامه طباطبایی ایران هدفش واسازیِ روایت مسلط دربارهٔ مهاجرت جوانان از ایران بهمثابهٔ استیصالی مسلط بر آنها است که زمینه را برای بررسی تنوع و عاملیت گروههای متفاوت آنها در مواجهه با مهاجرت گشوده است. رسالهٔ دکترای امید آسایش (۲۰۲۴) در دانشگاه کلگریِ کانادا به پدیدهٔ «مهاجرتاندیشی» و فرهنگ مهاجرت در جامعه ایران میپردازد در شرایطی که فقط گروه کوچکی از این افراد به مهاجرت اقدام میکنند. این رساله اثرات این فرهنگ را بر مهاجرتهای بیبرنامه، مشکلات در جامعه مقصد، انگ خوردن مهاجرانی که باز میگردند، و حتی پیامدهای آن برای جنبشهای اجتماعی در ایران واکاوی میکند.
در بخش «خاورمیانه و جهان»، سه کتاب معرفی شده که برخی از شباهتها و تفاوتهای وضعیت مهاجرت و دیاسپورا را در مطالعات خاورمیانه نشان میدهند. میشل عبید در مرور کتاب مهم وضعیت دیاسپوریک به قلم غسان حاج (۲۰۲۱) مفاهیم اصلیِ نویسنده را در تحلیل وضعیت دیاسپوریک بررسی میکند که شامل «چندنگری»، یعنی وضعیت هستیشناختیِ تجربه و زیستن در واقعیتهای چندگانه، بهعنوان شیوهای از بودن است که ملازم با «جفتشدن ناجور» میشود، یعنی درگیر شدن افراد در تبادلی نابرابر با اعضای جامعهٔ میزبان. در کتاب بازگشت به ویرانه به قلم زینب صالح، انسانشناس عراقیتبار، زندگی مهاجران عراقی در لندن بررسی میشود که جنگ، تحریم، تبعید، و رژیم صدام حسین حافظهٔ آنها و هویت و زندگی روزمرهشان را شکل داده است. انی وبستر در مرور کتاب صالح اشاره میکند که او شکست پروژهٔ ملیگرایی و بعثیِ عراق و تجربهٔ بازگشت به وطنِ جنگزده، یا امتناع از آن، را با مفهوم «ویرانه» تحلیل کرده که نمادی از ویرانیِ فیزیکی کشور و درهمشکستگی معنویِ مهاجران آن است. کتاب «نیویورک عربی» اثر امیلی ریگان ویلز، پژوهشی قومنگارانه درباره محلههای عربنشین نیویورک و نحوه جاری شدن سیاست در زندگی روزمرهی کسانی است که از سیاست رسمی کنار گذاشته شدهاند. او نشان میدهد که همین تبعیض ساختاری موجب درگیرشدن امریکاییهای عربتبار با سیاست در زندگی روزمره است. سونینا مایرا در مرور این کتاب بر غنای پژوهشهای میدانی کتاب و سازماندهی خوب آن تاکید میکند وآنرا اثری مهم در حوزه مطالعات آمریکاییهای عربتبار و مطالعات جنبشهای اجتماعی میداند، هرچند از نظر نظری شاید تفاسیر آن چندان نوآورانهای محسوب نشود.
پانوشتها
- از دکتر محمد توکلی برای یادآوری اهمیت مفهوم «غربت» در ادبیات فارسی مربوط به مهاجران در دهههای آغازین قرن سپاسگزاریم. ↑
نظرات بسته شده است.