نخستین گامها با انجمن جامعهشناسی ایران
در دفاع از آزادی آکادمیک
لیلا عراقی[1]لیلا عراقی دانشجوی دکترای علوم اجتماعی دانشگاه تهران است.
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
زمان مطالعه: 7 دقیقه
انجمن جامعهشناسی ایران مجموعهای با عنوان «استقلال دانشگاه و آزادی آکادمیک» در وبسایت خود در قالب یادداشت و مصاحبه دارد. درواقع مدیران و فعالان این انجمن که از سال ۱۴۰۰، بهویژه در جریان جنبش زن، زندگی، آزادی در ۱۴۰۱ شاهد وقایع تلخ تعلیق و پاکسازی دانشجویان و اساتید به دلائل سیاسی بودند، در این مطالب موضع خود را نسبت به آن وقایع و وضعیت دانشگاهها تشریح کردهاند. مروری بر نوشتههایی که در پاییز ۱۴۰۲ در این وبسایت منتشر شدهاند نشان میدهد مجموعهٔ «استقلال دانشگاه و آزادی آکادمیک» مقدمهٔ مهمی برای شروع بحث دربارهٔ وضعیت دانشگاه و نقض آزادی آکادمیک در ایران است که البته باید با فعالیتهای مکمل بسیاری در این انجمن و از سوی دانشگاهیان ایران ادامه یابد تا پاسخی درخور برای پرسشهای جاری دربارهٔ نقض استقلال و آزادیهای دانشگاهی در ایران و چشم انداز تحولات آتی آن فراهم شود.
پرویز اجلالی، استاد بازنشستهٔ جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی، که تحلیل خود را در مطلبی با عنوان «معنای دانشگاه، زندگی دانشگاهی، و شمشیر داموکلس»، با پرسش از معنای نهاد علم و چیستی دانشگاه شروع کرده، بر نقش نقد و تفکر نقادانه در فرایند تکوین دانشگاه تأکید میکند و بهویژه این نقد را در علوم انسانی و علوم اجتماعی متوجه جامعه و حکومت میداند. او روند تکوین دانشگاه را در گرو فعالیت مستمر دانشگاه، مستقل از دخالت جامعه و دولت در آن میبیند و مینویسد در این صورت است که دانشگاه به نهادی تبدیل میشود که مدام در حال ساختن ایده و فکر نو است و روند تدریجی شکلگیریِ اندیشه به کمک گفتگو و بحث در آن جاری است و دخالت جامعه و حکومت در این فرایند تنها عاملی مختلکننده است. از نظر اجلالی، جامعه و حکومت فقط وظیفه دارند دیوار دفاعیِ مستحکمی در سه بُعد مادی، مدیریتی، و سیاسی در پیرامون دانشگاه بسازند تا بهطور مؤثری از آن حمایت کنند. او این دیوار حفاظتی را در ایران متزلزل میبیند و کمبود حمایت مالی، عدم استقلال مدیریت دانشگاه از دولت، و عدم پیوند نظام دانشگاهی با جامعهٔ سیاسی را برای تسری ایدهها به احزاب و پارلمانها از دانشگاهها با آنها نشانههای آن میداند. اجلالی وضعیت دانشگاهیان را در فقدان یا ضعف این دیوار به داموکلس تشبیه میکند، شخصیتی افسانهای در یونان که گرچه موقتاً قدرت شاهی داشت، شمشیری آویخته به مو بر فراز سرش آویزان بود. دانشگاهیان هم در چنین وضعیتی در ناامنیِ دائمی ناشی از دخالت دولت در دانشگاه توان ایدهپردازی ندارند و نمیتوانند نقش اندیشهپردازی خود را در جامعه ایفا کنند.
نعمتالله فاضلی، استاد بازنشستهٔ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در مطالبی با عناوین «مسئلهٔ دانشگاه»، «چرا از دانشگاه دفاع کنیم»، و «گفتمان حذف در دانشگاه» از جمله به موج اخراج اخیر استادان ذیل گفتمان حذف پرداخته که نهفقط دامن علوم انسانی را گرفته که به علوم پایه، مهندسی، و پزشکی هم تسری یافته است. از نظر او، چه استادان علوم انسانی چه سایر علوم فقط در صورتی امنیت دارند که به فعالیتهای با جنبهٔ فنی و تخصصی در کارشان بپردازند. فاضلی معتقد است:
در این سالها، در حوزهٔ عمومی چهرهٔ این عالمان و معلمان انسانی را غربزده، سکولار، بیدین، بیاخلاق، مزدور بیگانه، و مروج زشتیها و پلشتیها نشان دادهاند. این مفاهیم سازندهٔ «گفتمان حذف» است. در پرتو این اتهامات و ترویج گسترده آن است که دولتها توانسته و میتوانند عالمان و معلمان انسانها را حذف کنند.
فاضلی مینویسد بازتاب مسئلهٔ اخراج دانشگاهیان در جامعهٔ ایران پررنگ است و این اقبال و حمایت از دانشگاهیان در سپهر عمومی ناشی از اهمیت دانشگاه در جامعهٔ ایران و توجه به استقلال آن است که موجب شده در جامعه احساس تعرض به دانشگاه شکل بگیرد.
سعید معیدفر، دانشیار بازنشستهٔ جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران که هم اکنون ریاست انجمن جامعهشناسی ایران را بر عهده دارد، در دو مصاحبه در این مجموعه با عناوین «جسم دانشگاه را تصرف میکنند ولی روح آن را هرگز» و «سیاستهای جذب و اخراج اساتید و آیندهٔ دانشگاهها» حق اعتراض را حقی طبیعی و واقعیتی اجتماعی میداند که سلبشدنی یا قابلانکار نیستند. او خاطر نشان میکند:
پروژهٔ ایدئولوژیک کردن دانشگاهها سیاستی است که در رژیمهای کمونیستی مثل شوروی و کوبا و یا رژیمهای توتالیتر مثل آلمان هیتلری اجرا شده است. این نوع رژیمها دانشگاه را مرکزی برای تبلیغات و امتیاز دادن به هوادارانشان میبینند. بعضی مسئولان و گرایشها و جناحهای سیاسی در ایران هم تلقی مشابهی از دانشگاه دارند. دوباره موضوعاتی مثل تعهد و تخصص که در اوایل دههٔ شصت مطرح شده بود مطرح میشود، اما اینبار با واژهٔ خالصسازی به میدان آمدهاند.
معیدفر سیاست بازنشستگی اجباری و دومینوی مهاجرت نخبگان را از نتایج اجرای چنین سیاستهایی میداند و معتقد است این فشارها دانشگاه را از دو جهت تضعیف میکنند: اول ضعف تولید علم و گفتگو و جریان تبادل آن در دانشگاه و دوم ضعف دانشگاه در سیاستورزی و مسئولیتپذیری نسبت به جامعه. این عوامل مهاجرت دانشگاهیان را هم شکل میدهد. او مینویسد هدف تعلیق دانشجویان و اخراج گستردهٔ اساتید و جایگزینی آنها با کسانی که به دلیل روحیهٔ پیروی و تبعیت به دانشگاهها راه یافتهاند، از نفَس انداختنِ دانشگاه است— هدفی که بهدلیل ماهیت دانشگاه بعید است بهطور کامل اجرایی شود ولی به هرحال ادامهٔ آن بحران کارآمدی فعلی را تشدید خواهد کرد.
حسین سراجزاده، استاد جامعهشناسی دانشکدهٔ علوم اجتماعی دانشگاه خوارزمی و رئیس سابق انجمن جامعهشناسی ایران که اخیراَ خود مشمول طرح بازنشستگی زودرس اساتید شده است، متنی با عنوان «جنجالی شدن یک جلسهٔ دفاع و آزادیهای آکادمیک» در این مجموعه دارد. سراجزاده این متن را با اشاره به جلسهٔ دفاع پایاننامهٔ کارشناسی ارشد لیلا حسینزاده، دانشجوی کارشناسیارشد دانشکدهٔ علوم اجتماعی دانشگاه تهران در شهریور ۱۴۰۲ آغاز میکند. حسینزاده، که سابقهٔ فعالیت سیاسی و زندان دارد، در این جلسه شعار «زن، زندگی، آزادی» سرمیدهد و پایاننامهاش را به جعفر پیشهوری و محمد قاضی تقدیم میکند که از این بابت به سردادن شعارهای تجزیهطلبانه متهم میشود.
سراجزاده در مطلب خود به نظریهٔ ماکس وبر دربارهٔ داوریِ ارزشی در علوم اجتماعی ارجاع میدهد و مینویسد پژوهشگران دانشگاهی از ارزشهای پیشین در کار علمی گزیری ندارند و به همین دلیل دانشگاه باید مأمن نظرات و دیدگاههای گوناگونی باشد که پژوهشگران گوناگون حامل آنهایند. او مینویسد اگر دانشگاهها، بهویژه در رشتههای علوم انسانی، در بسترها و فضاهای دیگر توسعه یافتهاند نتیجهٔ آزادی آکادمیک در آنها بوده و این آزادیها لازمهٔ رشد این علوماند.
محمد زاهدی اصل، استاد مددکاری اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی، در مصاحبه خود بر رابطهٔ دانش و توسعه تأکید میکند و میگوید دولتها کم یا زیاد از دانش تولیدشده در دانشگاهها بهرهمند میشوند، اما باید در نظر داشت که آزادی آکادمیک لازمهٔ تولید این دانش است. او هجوم گسترده به دانشگاه را در دولت ابراهیم رئیسی ناشی از بینیازیِ این دولت به علم میداند و بهویژه جذب ۱۵ هزار مدرس تازه را در دانشگاهها با امضای وزیر کشور وقت در تاریخ ایران و جهان بیسابقه ارزیابی میکند.[2]اشاره به سند مصوب شورای عالی امنیت ملی در دیماه ۱۴۰۱ است که در آن از نقش تحریککنندهٔ اساتید در دانشگاهها … Continue reading زاهدی اصل اشاره میکند که همین عوامل موجب شده برخی رسانهها و شخصیتهای علمی و فرهنگی نگران شروع انقلاب فرهنگی سوم باشند. او به مسئولان توصیه میکند از یکدستسازی و تسویهٔ دانشگاهها بر اساس عقاید ایدئولوژیک و غیرعلمی در دههٔ ۱۳۶۰ عبرت بگیرند:
میگفتند که علوم انسانی باید اسلامی بشود و حتی پزشکی اسلامی و مهندسی اسلامی را هم بحث میکردند. اما بعدها تمرکز بر جامعهشناسی اسلامی و روانشناسی اسلامی و این رشتهها بود که مطالبی را هم مکتوب کردند. این حرکت را آقای مصباح یزدی در قالب [پیوند] حوزه و دانشگاه در اوایل انقلاب آغاز کرد و ما دو سال بین تهران و قم در رفتوآمد بودیم و به ادغام برخی رشتههای علوم انسانی مثل فقه و حقوق و متوقف شدن برخی رشتههای دیگر منتهی شد.
زاهدی اصل در نقد این روند مینویسد: «دانشگاه یکدست دانشگاه حزبی است و دانشگاه حزبی دیگر دانشگاه نیست، بلکه مؤسسهای است که افرادی را برای یک فکر خاص و یک جناح خاص یا یک ایدهٔ خاص تربیت میکند. این دانشگاه دیگر نمیتواند مرکزی برای نقد و نظریهپردازی باشد و آزادی قلم و آزادی بیان در این دانشگاه اتفاق نمیافتد». زاهدی به روند تضعیف هیئت امنای دانشگاهها هم اشاره میکند که در دههٔ چهل و پنجاه برای کمک به استقلال دانشگاهها بهوجود آمده بودند و در دههٔ هشتاد، بعد از یک دوره انحلال، دوباره تشکیل شدند. ولی میگوید وقتی هیئت امنا تبدیل به هیئتی سهنفری شده و هیئت مرکزی سیاستِ هیئت امنای دانشگاههای سراسر کشور را مشخص میکند، در عمل «این هیئت امناها همه وابسته هستند و نمیتوانند استقلال دانشگاهها را حفظ کنند».
ناصر فکوهی، استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، هم در مصاحبه خود بر اهمیت عقلانیت دولتها در جهان امروز تأکید میکند و اینکه انقلابهای علمی و فنی جوامع و دولتها را با پرسشهایی مواجه کرده که وجه اگزیستانسیل دارند و پاسخ به آنها مسیر آینده و حتی بود و نبود جوامع را تعیین میکند. نقش دانشگاه در دنیای امروز، از نظر او، با توجه به این پیچیدگی روزافزون است و از این رو حکومت بر زمین سوخته نه حکومت بلکه توهم حکومت است. فکوهی با یادآوریِ فلسفه تشکیل دانشگاه تربیت مدرس در سالهای اولیه انقلاب، که هدفش تربیت و استخدام نیروهای «قابل اعتماد» برای نظام سیاسی بود، تأکید میکند که این دانشگاه نیز مثل هر دانشگاهی بعد از چند سال به یک نهاد «متعارف» آموزش عالی تبدیل شد. البته او استقلال دانشگاه در ایران و جهان را امری نسبی میداند و استقلال کامل یا عدم استقلال کامل را برای دانشگاه ناممکن میداند که البته جزئیات دیدگاهش را دربارهٔ مبانی این ارزیابی و قضاوت روشن نکرده است. باری، فکوهی عدم استقبال دانشجویان از رشتههای هنر و علوم انسانی و مهاجرت گستردهٔ تحصیلی را در این شرایط مقدمهای بر فروپاشی دانشگاه میداند.
محمدحسین پناهی، استاد بازنشستهٔ دانشگاه علامه طباطبایی هم در نوشتهٔ خود، «دانشگاه، جامعه و نظام سیاسی»، بر نقش دوگانهٔ دانشگاه در تولید متخصص و تولید پژوهش تأکید میکند و تنها معیار انتخاب اساتید را توان و اخلاق علمی آنها میداند. بر این اساس، استقلال و آزادی دانشگاهیان در نظر پناهی لازمه عملکرد صحیح آنها است. او معتقد است پژوهشگر نباید در فرایند تولید علم نگران امنیت شغلی خود باشد و در غیر این صورت قطعاً تولید علم یا رخ نخواهد داد یا علم تولیدشده در واقع «شبهعلم» بوده و قابل طرح و دفاع با معیارهای متقن علمی نخواهد بود. ضمن اینکه، جامعه هم با هدررفت منابعش و عدم تولید علمی معتبر از این روند متضرر میشود.
محمدرضا کلاهی، عضو هیات علمی پژوهشکدهٔ مطالعات فرهنگی و اجتماعی، نیز در یادداشت خود، به بهانهٔ مناقشاتی پیشگفته بر سر جلسهٔ دفاع پایاننامهٔ لیلا حسینزاده در شهریور ۱۴۰۲ که موضوعش تشکیل حکومت خودمختار در شهرهای کردستان بود، به موضوع ژانر پایاننامه در تألیفات دانشگاهی ایران میپردازد. او کمتوجهی به پایاننامههای دانشجویی را ناشی از کمتوجهی به نقش دانشجویان در تولید علم میداند. به نظر کلاهی، پایاننامه باید عصارهٔ کار دانشگاه یعنی آموزش و پژوهش دانشگاهی تلقی شود اما در نظام منزلتیِ موجود در رابطهٔ استاد–دانشجو در دانشگاهها که در آن دانشجو فقط گیرنده و مصرفکنندهٔ علم بهشمار میآید، پایاننامهها هم اهمیت لازم را ندارند، در سکوت و عزلت به فراموشی سپرده میشوند، و نوشتن آنها مثل جلسهٔ دفاع از آنها بیشتر به مناسک گذار از یک دوره بدل میشود. او پیشنهاد میکند که امکان برای ارائه و بحث دربارهٔ پایاننامهها در فضای عمومی بهوجود آید.
همانطور که اشاره شد، انجمن جامعه شناسی ایران با تدارک یادداشتها و متون مربوط به «استقلال دانشگاه و آزادی آکادمیک» پرسشها و نکات قابل تأملی را برای آغاز بحث دربارهٔ موضوع آزادیهای آکادمیک در دانشگاههای ایران تدارک دیده است که امیدواریم آن را در آینده با رویکردی همهجانبهتر و دعوت از طیف وسیعتری از نویسندگان پیگیری کند. باید توجه داشت که عموم نویسندگان این مجموعه اساتید بازنشسته و مردان دانشگاهیاند که در مقایسه با سایرین کمتر تحتتأثیر فشارها و سیاستهای حذف سالهای اخیر قرار گرفتهاند. دعوت از اساتید جوانتر و اساتید زن برای ادامه این مباحث و بهویژه اختصاص فضا برای اساتیدی که در روند پاکسازیهای اخیر شغل دانشگاهی خود را از دست دادهاند به غنا و دقت این مباحث کمک میکند.
نظرات بسته شده است.