چرا دانشجویان مجبورند فریاد بزنند تا صدایشان شنیده شود؟[1]اصل این مطلب در این نشانی در دسترس است: https://www.chronicle.com/article/why-students-must-shout-to-be-heard?sra=true
موج جدید اعتراضات فقط دربارهٔ غزه نیست؛ پاسخی است به دانشگاههایی که غیردموکراتیکاند!
گبریل ویننت
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
زمان مطالعه: 9 دقیقه
به نظر میرسد سیاست آزادی بیان در دانشگاه صدوهشتاد درجه چرخش کرده است. یک دهه پیش، در اعتراضاتی که در محیط دانشگاهها برای خواستههایی مثل عدالت نژادی و حمایتِ بیشتر از دانشجویان در برابرِ آزار و تعرضِ جنسی برپا میشد، محافظت از امنیت دانشجویان قاعده بود و مسئولانِ دانشگاه قرار بود از حریم دانشگاه و دانشجویان حفاظت کنند. این روّیه جناح راست و میانه را در موضعِ بهاصطلاح مطلقگرایانهای در سیاستِ «آزادی بیان» قرار داده بود. البته موضوعات و گسترهٔ این آزادی بیان هم بیحد و مرز نبود و از جمله افزایشِ ناامنیِ شغلی در دانشگاهها را که بزرگترین تهدید علیه آزادی آکادمیک بود شامل نمیشد و بحث آزادی بیان دربارهٔ فلسطین در آن استثنایی خاص بود.
اما امروز اوضاع تغییر کرده است و دستراستیها و میانهروها امنیت دانشجویان را به مخاطره انداختهاند. آنها، یعنی برخی از اعضای هیئت علمی و مسئولان دانشگاه در کنار دولت اسرائیل به دانشجویانی که در دانشگاههای امریکا اعتراضات مسالمتآمیز برپا میکنند و بسیاریشان هم یهودیاند، برچسب یهودستیز یا حتی تروریست میزنند. مقامات از دفاتر رؤسای دانشگاه گرفته تا کاخ سفید صداهایشان را بلند کردهاند که زندگی یهودیان هماکنون در خطر است و تهدید میکنند که هر اقدام سرکوبگرانهای را که لازم بدانند میکنند.
آسان است که بگوییم هر دو طرف تندروی کردهاند، آنها افراط کردند و اینها تفریط، و آنها از سمت چپ بام افتادند و اینها از طرف راستش. اما چنین تفسیری سست و سرسری و سوءبرداشت است. در واقع، باید رشتهای از وقایعِ ظاهراً بیربطی را که از ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۴ روی دادهاند ذیل یک مقوله پیوند بیاوریم: دانشگاهِ غیردموکراتیک.
در امواج اعتراضات دانشجویان از ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۰ بیش از همه این شکایت مطرح میشد که مناسبسازیِ رسمیِ زیستِ دانشگاهی برای حضور بیشترِ زنان و رنگینپوستان با دگرگونی اساسی و بسنده در عملکردهای روزمره و روالهای اجتماعی دانشگاهها همراه نبوده است. بنابراین، بسیاری از اعضای جامعهٔ دانشگاهی- بهویژه دانشجویان کارشناسی که البته دانشجویان تحصیلات تکمیلی و حتی برخی اساتید هم در میانشان هستند- وجود رفتارهای خصمانه را نسبت به خود حس میکردند که معمولاً زیرپوستی و نامحسوس بودند. مثلاَ کسی در حیاط دانشگاه صلیب نمیسوزاند، اما مدیر خوابگاه از حق دانشجویی که میخواهد در جشن هالووین لباسی نژادپرستانه بپوشد دفاع میکرد یا انتظامات دانشگاه رفتار اقلیتها را به طور خاص زیر نظر میگرفت. یا اینکه حضور زنان در آزمایشگاهها رسماً ممنوع نیست، اما شبکههای دوستیهای مردانهٔ آکادمیک بیسروصدا آنها را از دایرهٔ همکاریهای علمی کنار میگذارند. وقتی دانشجویان اعتراض میکردند، مخالفان میگفتند آنها بدبین، نازکنارنجی، یا مغرورند و میخواهند توجه جلب کنند و برخی تا آنجا پیش رفتند که در واکنش به این وضعیت، دانشگاه خاص خود را با رویکرد مقابله با این حساسیتهای فرضیِ مفرط تأسیس کنند یا مثل دانشگاه من، دانشگاه شیکاگو، خود را با این گرایش بازسازی کنند.
اما چرا این اعتراضات از گفتار آسیبپذیری استفاده کردند؟ اگر این پدیده از نظر تاریخی جدید است، پس باید دلایل تاریخی داشته باشد. به تعبیر ملیندا کوپر، پژوهشگر علوم سیاسی در کتاب ارزشهای خانوادگی: میان نئولیبرالیسم و محافظهکاری اجتماعی جدید (۲۰۱۷)، جنبش دانشجویی دههٔ ۱۹۶۰ مدیریت دانشگاه را از جایگاه والدانهاش خلع کرده بود، اما افزایش شهریهها به مدیریت دانشگاه اجازه داده تا نقش ازدسترفته را پس بگیرد. دانشجویان امروزی در فضایی آکنده از بدهی درس میخوانند، بدهکاریای که تصور میشود شرط موفقیت حرفهای آنها در بازار کار رقابتیتر آینده را فراهم میکند. بر این بستر است که آنها از مسئولان دانشگاه تقاضا داشتند که از آنها محافظت کنند، زیرا خود و خانوادههایشان قراردادی را پذیرفته بودند که دانشگاه را بهواقع در جایگاه متولی دانشجو و آیندهاش قرار میداد.
دانشجو تبدیل به مشتری شد، نکتهای که منتقدان آموزشِ عالیِ شرکتی بارها به آن اشاره کردهاند، اما نه یک مشتری عادی. بدهی غیرقابلپرداختی که برای ورود به دورهٔ بزرگسالی و امنیت اقتصادی هزینه شده، معاملهای معمولی و بدونِ رد و نشان نیست بلکه حامل قیدوبندهای اجتماعیای است که در روابط اقتدار پیشامدرن دیده میشود. اینجا نه با نسبت خریدار و فروشنده، که با نسبت پاترون و کلاینت مواجهیم.
البته شروط رابطه را بیشتر دانشگاه تعیین میکند تا دانشجو، گرچه تغییرات ساختاریِ بزرگتری در بازار مالی، بازار کار، و همچنین سیاستگذاری عمومی هم در پشت این واقعیت وجود دارد. دانشگاهها برای ارائهٔ بهترین آموزش ممکن به دانشجویان رقابت نمیکنند، بلکه میکوشند مشتریهای خود را به اندازهٔ کافی راضی نگه دارند. این جایگاهی کاملاً متفاوت است. اگر چنین نیست، چرا بسیاری از مؤسسات دانشجویان را بهسمت دورههای حرفهآموزی که مدرک میدهند و جایگزین آموزشهای شغلی در محیط کار شدهاند سوق میدهند؟ یا مثلاً بهسمت آموزش آنلاین؟ چرا آنها تا این حد مشغول جایگزینیِ اعضای هیئت علمیِ ثابت با مدرسان قراردادیاند که بهدلایل ساختاری نمیتوانند بهاندازهٔ استادان رسمی روی کار دانشگاهی متمرکز شوند؟
هیچکس از این تغییرات بهعنوان بهترین اقدامات آموزشی دفاع نمیکند، بلکه میگویند این اقدامات واقعگرایانهاند. آنها راهبردهایی برای یافتن نقطهٔ تعادل در منحنی هزینههایند، جایی که دانشگاه پایینترین سطح ممکن آموزش را فراهم کند و دانشجویان هم حاضر باشند با پرداخت شهریه کلاسها را پر کنند.
درست است که دانشگاهها به دانشجویان احتیاج دارند: در درجهٔ اول برای پرداخت شهریه و بعد شاید حمایت مالی، همانطور که هر پاترونی به پیشکشهای مشتریهایش وابسته است. با این حال، دانشجویان جز از راه اعتراض نمیتوانند در تصمیمگیریهای دانشگاهها دخیل شوند. البته دانشگاهها بوروکراسی دستوپاگیری راه انداختهاند تا شکایات دانشجویی را جذب و هضم کنند و تجربه آنها از محیط را مدیریت کنند به جای آنکه از موضع برابر با دانشجویان روبهرو شوند و آنها را اعضای بالغ زندگی جمعی در دانشگاه محسوب کنند. اینگونه، با صغیر کردنِ نهادینهٔ دانشجویان، نارضایتی دانشجویان به کانال نهادهای بوروکراسی سرازیر میشود و به قالب تقاضا از مسئولان برای مدیریت بهتر درمیآید. بوروکراسی هم راهی برای آن پیدا میکند، و رابطه پاترون-کلاینت با کمی تغییرِ تنظیمات حفظ میشود.
اینگونه است که تنها با اعتراض و رسانههای بدی که آن را پوشش میدهند، مسئولان وادار میشوند انتقادها را بشنوند. آن شکل کنشی که برخی ناآشنایان با فضای دانشگاهی دست میگیرند که از جمله آمیخته به هوچیگری و مبالغهآمیز است، در واقع، معمولاً لازمهٔ اثرگذاری هر نوع اظهار نظر سیاسی در محیط دانشگاه است. هر چه کمتر به دانشجویان گوش کنند، فریاد آنها باید بلندتر شود. این واقعیت که مؤسسات ممتاز، که در آنها بار بدهی نسبتاً کمتر است، اغلب اولین جاهایی هستند که اعتراضات در آنها رخ میدهند، نتیجهٔ این است که دانشجویان ممتازتر آسانتر میتوانند کاری کنند صدایشان شنیده شود.
اما اعتراضات را نباید خاص محیطهای دانشگاهی ممتاز دانست. در ۲۰۱۵ که اغلب سال اول این سبک از اعتراضات دانشگاهی دانسته میشود، کنشگری دانشجویان تقریباً بهطور همزمان در دانشگاه ییل و دانشگاه میسوری در کلمبیا درگرفت، اما در حالی که اعتراضات ییل واکنشهای موافق و مخالف گستردهای برانگیخت، مورد دوم تا حد زیادی از یادها رفت. امروز هم دانشجویان و مسئولان فقط در دانشگاههای کلمبیا، نیویورک، و ییل با هم سرشاخ نشدهاند، بلکه دانشگاههای مینهسوتا-تویین سیتیز و پیتسبورگ در کنار پلیتکنیک ایالتی کالیفرنیا در هومبولت هم شلوغ شدهاند و مطمئناً شلوغیهای بیشتری هم خواهیم داشت.
طبق الگویی که تا پیش از امسال معمول بوده، مسئولان دریافته بودند که این چالشها مقعطیاند. جنبشهای دانشجویی با سخنان نرم و وعدههای توخالی آرام شدهاند، اما پاسخی درخور نگرفتهاند، چون کوشش دانشگاهها صرفاً معطوف به این بود که وقت بخرند تا جنبش در نهایت فرسوده شود و فروکش کند. اگر جنبش قرار بوده که در نهایت با اعمال زور سرکوب شود، چنانکه در مواردی شد، معمولاً پس از یک دورهٔ طولانیتر طفرهرفتن و وقت خریدن و تلاش برای حلوفصل یا بهقولی خریدن برخی فعالان جنبش بوده تا در آن انشقاق بیندازند.
بهعبارت دیگر، محدودیت آزادی بیان که به اعتراضات دههٔ ۲۰۱۰ تحمیل شد، نه محدودیت موضوعات قابل بیان، بلکه محدود شدن دایرهٔ کسانی بود که صدایشان ارزش شنیدن داشت. پس نارضایتیها مثل بخاری بودند که از کتری خارج میشوند و منشأ اثری نشدند. مدیران هم هیچ سازوکاری برای گرفتن بازخورد از دانشجویان و اصلاح روندها بر اساس آنها نداشتند.
با این وصف، دانشگاهها در سالهای اخیر با شورشهای دانشجویی مکرر و بزرگ، رأی عدم اعتماد از سوی اساتید، و اعتصابهای گستردهٔ کارکنان آموزشی و غیرآموزشی مواجه شدهاند. بهجز مواردی که دانشجویان، اساتید، یا کارکنان به تمهیدات قانونی، بهویژه حقوق مدنی یا قانون کار، متوسل شدهاند، مدیران ثابت کردهاند که بهطور کلی میتوانند اعتراضات را بخوابانند. در دانشگاهها چنان بدنهٔ اجتماعیای که قدرت رأیدهندگان یک دموکراسی را داشته باشند و بتواند مدیران را پاسخگو کند وجود ندارد.
وقتی ای. گوردون گی، رئیس دانشگاه وِست ویرجینیا، سال گذشته تصمیم گرفت ۱۴۳ عضو هیأت علمی را اخراج، ۲۸ رشته و دورهٔ دانشگاهی را منحل، و واحدهای درسیِ در دسترس دانشجویان را بهشدت محدود کند، صدای اعتراض دانشجویان و اساتید رسا بود و در رسانههای ملی هم بازتاب یافت، گرچه در نهایت هیچ نتیجهای حاصل نشد. در پایان، گوردون گی یکی از رؤسای دانشگاههایی بود که رأی عدم اعتماد اعضای هیئت علمی را گرفت و در ۲۰۲۳ رؤسای ۲۳ دانشگاه دیگر ازجمله دانشگاههای راتگرز، تمپل، و آریزونا هم چنین رأیی گرفتند. البته این آرا بهندرت مدیریت دانشگاه را وادار به تغییر مسیر کرده است.
اما حامیان مالی و سیاستمدارانِ ضعیفکُش با اشارهای میتوانند آزادی بیان دانشجویان را پایمال کنند. بسط ید ایشان را در ماههای اخیر که در موارد متعددی رؤسای دانشگاهها را به زانو درآوردهاند بهکرات شاهد بودهایم. «ایمنی دانشجویان» اکنون مطالبهٔ میلیاردرهای هیئت امنا و سیاستمداران قدرتمند است و مدیران درماندهٔ دانشگاهها به این فشارها گردن میگذارند. هر رئيس دانشگاهی که برای شهادت دادن در كنگره حاضر میشود، اين ادعای بیاساس را كه دانشجويان یهودی در محیط دانشگاه وسیعاً در معرض خطرند بیهیچ مقاومتی پذيرفته است. رئیس دانشگاه کلمبیا، مینوش شفیق، حتی بهنظر میرسید که در تلاشی بیحاصل برای آرام کردن عضو کنگره، الیز استفانیک، رأساً تصمیماتی علیه کارکنان دانشگاه گرفته بوده است.
اعتراضات دانشجویی اخیر، همچون اعتراضات دههٔ ۲۰۱۰، گرچه از حد سروصدا و کمی مختل کردن نظم دانشگاه فراتر نرفته، با پاسخهایی نظیر ممنوعیت تشکلها و فعالیتهای دانشجویی و تعلیق گروهی و حتی بازداشت متخلفان مواجه شده که بسیار فراتر از دستاوردها یا تبعات حرکات دانشجویی در دههٔ قبل است. به همین دلیل بهتر است روی شباهتهای اصطلاحاً سیاست امنیتی در دورهٔ کنونی با موارد دورهٔ قبلی زیاده تأکید نکنیم و تفاوتهای این دو را در نظر داشته باشیم.
امواج اعتراض در دههٔ ۲۰۱۰ ناشی از ناتوانی دانشجویان در اثرگذاری عینی بر مؤسسات خود بود، مگر از مجرای موقعیتشان بهعنوان کلاینت که ایشان را ازپیش به قسمی محافظهکاری واداشته بود. تنها برگ آنها برای بازی صدایشان بود: میتوانستند فریاد بزنند، البته برای مدتی، و بعد دوباره ساکت شوند. در فضای اعتراضی امروز، مدیران مطالبات امنیتی را مصادره کردهاند و از آن ابزاری برای دوختن دهانها ساختهاند. در هر دو مورد، دانشجویان، اعضای هیئت علمی، و کارکنان از مشارکت معنادار در ادارهٔ اجتماع دانشگاه محروم شدهاند. آنها به بازی گرفته نمیشوند و برای اینکه صدایشان شنیده شود مجبورند فریاد بکشند. بعد وقتی صدایشان را بلند میکنند، برچسب هوچیگر، حساس، و بچّهننه (یک دهه پیش) یا تهدیدآمیز، یهودستیز، و تروریست (اکنون) میخورند. در همین اثنا، کشف گورهای دستهجمعی در غزه به تیتر رسانهها راه نمییابد و تخریب کامل و عمدی دانشگاههای غزه گویی اصلاً به آزادی آکادمیک مربوط نمیشود که دربارهاش بحثی کنند.
این مسئله تنها به هنجارهای دموکراتیکِ جامعهٔ دانشگاهیان مربوط نیست و به انحائی که چندان درک نشده به پرسش از کارکرد و هدف آموزش عالی مربوط است. در سالهای اخیر از نگرانیها و گلایههای منتقدان دانشگاه و حتی خود اساتید و مدیران زیاد شنیدهایم که فضای دنبالهروی بر محیط دانشگاهها مستولی شده و توجه دانشجویان به امور آموزشی و تکالیف درسی رو به زوال است.
این پدیده، آن بخشی که واقعی است، ریشه در فضایی دارد که خود دانشگاهها ساختهاند،و در این فضا به دانشجو حالی میشود که هدف دورهٔ تحصیلیاش این نیست که در آینده متفکری مستقل شود. اگر ایدههای دانشجویان برای دانشگاهها مهم باشد، چرا باید فریاد بزنند تا شنیده شوند؟ و وقتی صدایشان را بلند میکنند چرا باید با تعلیق و بازداشت مواجه شوند؟ کمی پیش، دانشگاه کلمبیا که تشکلهای دانشجویی را از پیش ممنوع کرده و پلیس را سر وقت معترضانِ آرام فرستاده بود، از جمله تهدید کرد که ایستگاه رادیویی دانشجویی را تعطیل میکند. آیا این به مؤسسهای میماند که دغدغهاش رشد فکری دانشجویان باشد؟ وقتی دانشجویان با اکثریت قاطع به عدمسرمایهگذاری دانشگاهها [در حوزههایی مثل کسبوکارهای غیراخلاقی، غیرمحیط زیستی، و غیره] رأی میدهند و مسئولان آن را نادیده میگیرند، نتیجهٔ انکارناپذیری که گرفته میشود این است که رشد تفکر انتقادی دانشجویان هدف دانشگاه نیست، بلکه مایهٔ دردسر آن است.
برای کسانی که واقعاً مایلند شاهد فرهنگِ پرنشاطِ گفتگو و تبادل آرا باشند، پاسخ واضح است: دموکراسی حقیقی و غیرصوری در دانشگاه، که مبتنی بر مشارکت معنادار دانشجویان، اعضای هیئت علمی، و کارکنان در ادارهٔ دانشگاه است، تنها راه تحقق آزادی آکادمیک و بیان است که مدیران دانشگاهها و مخدومانشان، حامیان مالی و سیاستمداران، در موردش لاف میزنند. مهمترین قدمی که در این مسیر تاکنون برداشته شده گسترش سریع چانهزنی جمعی در دانشگاهها است و اتحادیهها سپر حیاتیِ اهالی دانشگاه در برابر سرکوبگری مدیریت شدهاند.
اما اگر قرار است نقش دانشگاه بهمنزلهٔ محلی برای رشد آزاد اندیشهٔ انتقادی و شهروندیِ دموکراتیک جدی گرفته شود، حضور معنادار و دموکراتیک دانشجویان، اساتید، و کارکنان در هیئت مدیرهٔ دانشگاهها احتمالاً تنها سازوکار نهادیای است که میتواند آن را تضمین کند. کسانی که زندگی بالفعل دانشگاه متکی به ایشان است باید اکثریت را در اختیار داشته باشند، نه اینکه بهطور نمادین یکی دو کرسی در اختیارشان قرار بگیرد. اگر لازمهٔ چنین اصلاحاتی این باشد که ساختار تأمین مالی دانشگاهها زیرورو شود و سرمایهگذاریِ عمومی جایگزین حامیان خصوصی شود، حتماً چنین دگرگونی کلانی به دستاوردهایش میارزد.
البته مسئلهٔ آزادیهای آکادمیک و نحوهٔ ادارهٔ دانشگاه، نسبت به خشونت بیپروایی که در غزه همچنان جاری است، از نظر اخلاقی مسئلهای فرعی است. هدف مبارزات کنونی در دانشگاهها صرفاً پیشبرد اصلاحاتی در دانشگاهها نیست، بلکه به دست آوردن صلح و آزادی برای فلسطین، از طریق مطالبهٔ عدمسرمایهگذاری [در امور مربوط به این کشتار] است. درعینحال، آنچه این دو مسئله را به هم مربوط میکند مبیّن مواجههٔ دو ارزش جهانشمول است: خودگردانی ملی و آزادی پژوهش و بیان. شکی نیست که تلاش برای آزادی فلسطینیان با ساختار نابرابر و غیردموکراتیک نهادهای اجتماعی امریکا در ارتباط است. جنبش دانشجویی نشان داده که این دو درهمتنیدهاند.
آزادی بیان منهای دموکراسی عبارتی متناقضنما است؛ غیرممکنی است که میکوشند با اقتدارگراییِ دمافزون زورچپان کنند. با چنین روندی، ظرفیتهای حیاتبخشی که باید در قلب آموزش عالی جای داشته باشند مسدود میشوند.
طرفه آنکه هرچند عمدتاً اعضای هيئت امنا و دانشآموختگانِ ثروتمندند که در دفاع از ارزشهای آزادی بیان با صدای رسا سخن میگویند، همینها بزرگترین مانع آزادی بیان به شمار میروند. اگر آنها میخواهند سخنان و اظهارنظرهای مستدل دانشجویان و اساتید را بشنوند، قدم اول ساده است: چنگالشان را از گلوی آنها بردارند.
منابع
Cooper, Melinda. 2019. Family Values : Between Neoliberalism and the New Social Conservatism. Brooklyn, New York: Zone Books.
پانوشتها
↑1 | اصل این مطلب در این نشانی در دسترس است: https://www.chronicle.com/article/why-students-must-shout-to-be-heard?sra=true |
---|
نظرات بسته شده است.