/مرور کتاب | زمان مطالعه: 6 دقیقه
زنانی که دربارهٔ ایران نوشتهاند
نوستالژی و حقوق بشر در دیاسپورا*
لیلا معیری پازارگادی | خرداد ۱۴۰۴
درونمایهٔ اساسی تازهترین اثر نیما نقیبی، زنانی که دربارهٔ ایران نوشتهاند: نوستالژی و حقوق بشر در دیاسپورا، نوستالژی است. آثار خودزندگینامهایِ مورد مطالعهٔ نویسنده را دلتنگیِ نوستالژیک برای ایرانِ پیش از انقلاب به یکدیگر پیوند میدهد. نقیبی با بررسی رسانهها و ژانرهای گوناگونی مثل مطالب شبکههای اجتماعی، شهادتنامههای حقوق بشری، فیلمهای مستند، خاطرات زندان، و خاطرات گرافیکی رابطهٔ میان قهرمانان خودزندگینامهای و ایرانِ متحولشده پس از انقلاب را در آثار دیاسپورایی بهخوبی واکاوی میکند. نقیبی با تمرکز بر موج خاطرهنویسی در این زمان متنهای موفق را در بستر دیاسپورا بررسی میکند اما به آنها بسنده نمیکند و متونی را که عموم مردم و پژوهشگران ادبی نادیده گرفته و به فراموشی سپردهاند دوباره مطرح میکند. او آثار دورهٔ پس از انقلاب نویسندگان ایرانیای را که به زندگی پیشاانقلابی مینگرند از آثار متمرکز بر ژئوپلیتیک و خصومتهای احیاشدهٔ دورهٔ پسا-۱۱سپتامبر جدا میکند و برای برجسته کردن آن دلتنگیِ نوستالژیک برای موطن به سراغ دستهٔ اول آثار میرود. او با شناسایی نویسندگان ایرانی در دیاسپورا که در نوستالژی غرقاند مینویسد: «بازگشتن است که… آرزو است، نه ترک وطن؛ در جای دیگر بودن چندان شور و احساسی در آنها برنمیانگیزد» (ص ۹، تأکید از نقیبی). در همین خصوص، او هدف کارش را بسط انگارههای هویت ایرانی و دلتنگی برای وطن میداند که نخستینبار در اثر مشهور زهره تی. سالیوان، خاطرات تبعید: روایتهایی از دیاسپورای ایرانی (۲۰۰۱)، به آن پرداخته شده (ص ۱۴). درواقع، نقیبی در این پژوهش دقیق و خوشپرداخت دربارهٔ نویسندگان زن ایرانی در دیاسپورا با بیانی گیرا به بررسیِ نوشتار دیاسپورایی ایرانی میپردازد که بهویژه در بحث از قدرت نوستالژی و توان آن برای دگرگون کردن ادراک نسبتبه گذشته و حال بسیار شایان توجه است.
در آغاز کتاب، نقیبی بیمعطلی وارد مباحث مناقشهبرانگیز میشود. در فصل اول، «تصاحب ندا»، با تمرکز بیشتر بر شبکههای اجتماعی، چگونگی ثبت و انتشار گزارش مرگ ندا آقاسلطان را در جریان جنبش سبز ۱۳۸۸ بررسی میکند. او نشان میدهد که ایرانیان، در داخل و خارج کشور، بنابر تمایل جمهوری اسلامی به بهرهبرداری از درونمایهٔ شهادت بهسرعت این روش را از آن خود کردند و آقاسلطان را به شهیدی در حافظهٔ جمعی بدل کردند. بهاینترتیب، آقاسلطان برای ایرانیان، بهویژه آنها که خارج از کشور بودند، تبدیل به نمادی از رنجها و تجربههای دردناک خودشان شد؛ تجربههایی که برای گروه اخیر به فقدان وطن و مهاجرت پس از انقلاب منتهی شده بود. از نظر نقیبی مسئله این نیست که سوگواری از جانب چه کسی موجه است؛ موضوع این است که سوگ، بهویژه سوگ ملی، چگونه طلب میشود، احساس میشود، و در میان ایرانیان اشاعه مییابد. بحث او آنجا که واکنشهای عاطفی ایرانیان دیاسپورا را در مواجهه با فیلم دلخراش مرگ تراژیک آقاسلطان با شلیک تکتیرانداز بررسی میکند تیزبین و هوشمندانه است. او همچنین توجهمان را به این نکته جلب میکند که این نوع واکنشهای احساسی میتواند، بهجای درک و دریافت داستان واقعی زندگیِ کشتگان، به روایتهایی منجر شوند که مخاطبان و ناظران بر زندگی آن سوژههایی بار میکنند که با مرگشان بدل به ابژهٔ داستانسرایان شدهاند.
بعد از این شروع طوفانی، کاملاً بهجا است که نقیبی به سراغ ژانری جنجالی نظیر خاطرات زندان برود. عنوان این فصل «حقوق بشر، انساندوستی، و شهادت همدلانه: خاطرات زندان» است. بهرغم تلخی و سنگینی موضوع، بحث پیچیدهٔ نقیبی دربارهٔ خاطرات زندان ایرانیان و شیوهای که او انگارهٔ «افشای شهادت» را از جیلیان ویتلاک، در کتاب روایتهای زندگی پسااستعماری: مبادلات شهادتین (۲۰۱۵)، میگیرد، این فصل را به یکی از جذابترین بخشهای کتاب بدل کرده است. نقیبی با تأملاتش دربارهٔ روایتهای زندان از جمله کتابهای کاملیا، نجاتت را در گفتن حقیقت بجو (۲۰۰۷) نوشتهٔ کاملیا انتخابیفرد، زندگی من بهعنوان یک خائن (۲۰۰۸) اثر زهرا قهرمانی، زندان من، خانهٔ من (۲۰۱۰) اثر هاله اسفندیاری، میان دو جهان (۲۰۱۰) اثر رکسانا صابری، و اشباح انقلاب (۲۰۱۱) اثر شهلا طالبی نشان میدهد که چطور روایتهای زندان زنان میان درد شخصی و افشاگری رواییِ انساندوستانه تعادل برقرار میکنند. در این فصل، نقیبی به مسئلهٔ شاهد تروما بودن از منظر خواننده و دشواریِ روایت کردنش میپردازد. او این پرسش اساسی را مطرح میکند که «چگونه میتوان به ادبیات شهادتدادن و داستانهای رنج دست یافت بیآنکه نابرابری بین خوانندگان همدل و سوژههای رنجدیدهای را که بهنحو متفاوتی صورتبندی شدهاند بازتولید کرد؟» (ص ۶۴) در پاسخ، او به اشباح انقلاب شهلا طالبی ارجاع میدهد که شرحی تکاندهنده و تأثیرگذار از ایران پیش و پس از انقلاب و حبسهای سیاسی و اعدامهای جمعی پس از ۱۳۵۷ ارائه میکند. نقیبی نتیجه میگیرد که خاطرات طالبی بهشکلی واقعی و گواهگونه واکنشِ احساسیِ خواننده را برمیانگیزد و بهشکلی مسئولانه، اخلاقی، و تأثیرگذار رنج سیاسی و جسمانی را بازآفرینی میکند.
در فصل سوم، «احساس نوستالژی، احساس گناه: بهیاد آوردن ایران در فیلمهای مستند»، نقیبی سه مستند را بهعنوان منبع نوستالژی برای ایرانیان خارج از کشور بررسی میکند: سفر رفت و برگشت (۲۰۱۰) اثر گلکو پرهیزگار و انقلاب ربودهشدهٔ من (۲۰۱۳) و من و ملکه (۲۰۰۸) هر دو از ناهید پرسون سروستانی. بهویژه تحلیل او از من و ملکه، که دوستیِ غیرمنتظرهٔ ناهید پرسون، انقلابی کمونیست سابق، و ملکهٔ پیشین ایران فرح دیبا را تصویر میکند، برای بینندگان تسلیبخش است. کنار هم آمدن این «زوج نامتجانس» و، بهتعبیر دقیق نقیبی، این «کاریکاتور» سیاسی نشاندهندهٔ قدرت نوستالژی است؛ اینکه چطور اشتیاق شدید برای بازگشت به وطن میتواند بعیدترین جفتهای سیاسی را جور کند (ص. ۸۵). «ملکه و کسی که برای سرنگونیاش جنگیده بود» با رشتههای سوگ و فقدان که در فرهنگ ایرانی، دو احساس ریشهدار است که بهصورت جمعی ابراز میشوند، پیوند میخورند (ص. ۸۷). این فصل بهشیوهای تأملبرانگیز نشان میدهد که چگونه مضامین دلتنگی برای وطن، احساس گناه از ترک آن، و همدلی با جاماندگان در هر یک از این مستندها موردتوجه قرار میگیرند.
نقیبی با حفظ نوستالژی و حافظه در کانون توجه خود، در فصل ماقبل آخر با عنوان «تکرار گذشته: مرجان ساتراپی و حافظهٔ میاننسلی»، به روابط خانوادگی و قصهگویی میپردازد. او با تکیه بر مجموعه آثار ساتراپی، در آثاری مثل گلدوزیها (۲۰۰۵)، مرغآلو (۲۰۰۶)، و مجموعهٔ مشهور پرسپولیس (۲۰۰۳ و ۲۰۰۴) بر این نکته تمرکز میکند که چطور نسلهای متعدد، بهویژه زنان خانواده ساتراپی، داستانهایی حاکی از زخم و نوستالژی را نقل، تبادل، و حفظ میکنند. او در این فصل نهفقط تفسیرهای تازهای از این آثار محبوب ارائه میکند، بلکه فرصتی در اختیار منتقدان ادبی میگذارد که بازگشتی نوستالژیک به این آثار پیچیده و زیبا داشته باشند. او بهجای بررسی جامع همه آثار ساتراپی در این فصل، چند نمای معدود را بهدقت تحلیل میکند که نشان میدهند شخصیتهای هر مستند رابطهٔ خود را با تروماهای شخصی و جمعی کودتای ۱۳۳۲ و انقلاب ۱۳۵۷ چطور میفهمند.
در فصل پنجم و نهایی، «انقلاب، نوستالژی، و حافظه در خاطرات ایرانیان دیاسپورا»، نقیبی برای بررسی مشارکت ایرانیان در ادبیات دیاسپوریایی امریکای شمالی به سراغ داستانهایی میرود که بهطور خاص دربارهٔ انقلاب ۱۳۵۷، پیامدهای آن، و «اشتیاق نوستالژیک» برای وطن هستند (ص. ۹). از جمله به کتابهای آسمان زعفرانی: زندگی میان ایران واآمریکا (۱۹۹۹) نوشتهٔ گلاره آسایش و دیدن و باز دیدن: یک زندگی در ایران و آمریکا (۱۹۹۹) از تارا بهرامپور میپردازد تا تأملات زنان ایرانی را دربارهٔ انقلاب ۱۳۵۷ و از دست دادن موطن توصیف کند. او بهویژه از این بحث میکند که چگونه این نویسندگان حافظه و ترومای خود را با شیوههای نوشتن از زندگی مرور میکنند. از نکات شایان توجه در این فصل برای پژوهشگران ادبیات زندگینگاری بهرهگیریِ دقیق نقیبی است از کتاب سلاحهای نرم: خودزندگینامههای در گذار (۲۰۰۷)، نوشتهٔ جیلین ویتلاک، برای تحلیل خاطرات متضادی که در خدمت تبلیغات برای مداخلات نواستعماری در خاورمیانه قرار میگیرند. او بهطور ضمنی گویی به نقد مشهور حمید دباشی در مقالهٔ «مطلعین محلی و ساخت امپراتوری» (۲۰۰۶) بر کتاب لولیتاخوانی در تهران (۲۰۰۳) نوشتهٔ آذر نفیسی اشاره دارد که در آنجا دباشی بزرگنماییهای اجتماعی-سیاسی نفیسی را درباره جامعهٔ ایران در تهران پسا-انقلابی نقد میکند. نقیبی با در نظر داشتن این بحثها، ابتدا نظر دباشی را با احتیاط تصدیق میکند و سپس دیدگاه بدیل خود را دربارهٔ آنها ارائه میکند: آنها نمونههای مصنوعات فرهنگیای هستند که اشتیاق نوستالژیک به ایران پیش از انقلاب را به نمایش میگذارند (ص. ۱۳۲). در سرتاسر این فصل، نقیبی استدلال میکند که «اشتیاقی دردناک» به بازگشت به ایران، که ناشی از گسست انقلاب است، نویسندگان دیاسپورایی ایرانی را به هم پیوند میدهد، زیرا آنها نمیتوانند از نگاه به چیزی که زمانی بوده و احتمالاً هرگز بازنمیگردد دست بردارند.
آنچه من در مطالعهٔ تأملبرانگیز نقیبی میپسندم تمرکز او بر نوستالژی درحکم مضمونی است که آثار خودزندگینگاری را در رسانههای گوناگون به هم متصل میکند. استدلالهای نقیبی بهویژه با توجه به پیچیدگی آثاری که بررسی میکند، ظریف و هوشمندانه است. نقیبی در این کتاب که بهرهمند از بینش و دانش و نثری قابلفهم برای خوانندگان غیردانشگاهی است، بسیاری از آثار زندگینگاری زنان ایرانی را که قبلاً نادیده گرفته یا کنار گذاشته شده بودند بهخوبی معرفی و بررسی میکند. او در پایان با سه پرسش دقیق از خوانندگان کتاب را تمام میکند: «انتخاب ما درگیری با کدام روایتها است؟ از کدام روایتها میخواهیم اثر بپذیریم؟ و کدام روایتها را میخواهیم نادیده بگیریم؟» (ص ۱۶۹). زنانی که دربارهٔ ایران نوشتهاند به پژوهشگران، ایرانیان، مهاجران، و دیگران این امکان را میدهد که رابطهٔ خود را با وطن دوباره ارزیابی کنند و درعینحال دربارهٔ موقعیتمندیشان در کشور میزبان تعمق کنند.
* Iranian Studies, 55, 4 (2022), 1091–93, doi.org/10.1017/irn.2022.5
نظرات بسته شده است.