هنوز وجوه بسیاری از انقلاب فرهنگی ایران هست که آنچنان که باید بررسی نشدهاند. یکی از آنها نسبت انقلاب فرهنگی ایران (از ۱۳۵۹) و چین (۱۳۵۴-۱۳۴۴) است که در این سالها عموماً جز معدود آثار و اشاراتی کوتاه و جستهوگریخته در آثار پژوهشی و دانشگاهی به آن پرداخته نشده است.
یکی از این آثار معدود مقالهای است از خسرو سبحه که دو سالی پس از آغاز انقلاب فرهنگی در ایران که هنوز دانشگاهها بازگشایی نشدهاند در مجلهٔ Comparative Education منتشر شده است و با این وصف آن را میتوان اولین اثر در این خصوص هم دانست.[1]البته بحث دربارهٔ انقلاب فرهنگی در روزنامهها و برخی مجلات و کتابهای غیرپژوهشی و غیردانشگاهی ایران در این … Continue reading سبحه در این مقاله میخواهد به پرسش مهمی پاسخ دهد که در عنوان فرعی مقالهٔ خود آورده است: «آیا ایران انقلاب فرهنگی چین را تکرار کرد؟». طرح این پرسش شاید گویای دغدغهای باشد که در فضای آن زمانِ ایران هم مطرح بوده است. این ظن بیشتر میشود وقتی توجه کنیم سبحه پیش از انتشار این مقاله در مؤسسه تحقیقات و برنامهریزی علمی و آموزشی وزارت علوم و آموزش عالی ایران فعالیت میکند.[2]این مرکز فعالیتش را از ۱۳۴۸، دو سال پس از برپایی وزارت علوم و آموزش عالی کشور، بهعنوان بازوی برنامهریزی … Continue reading (Comparative Education, 1982: 313).
نشانههای دیگری هم در این خصوص وجود دارند. نمونهاش سلسله مقالاتی است که مقارن با انتشار مقالهٔ سبحه، از تیر تا آبان ۱۳۶۱ در نشریهٔ دانشگاه انقلاب، که طی سالها مهمترین تریبون انقلاب فرهنگی در ایران بود، در تشریح انقلاب فرهنگی چین منتشر میشود. پیش از اینها، مصاحبهٔ شمس آلاحمد، از اعضای ستاد انقلاب فرهنگی، با روزنامهٔ رنجبر، ارگان حزب رنجبران ایران، هم در ۱۳۵۹ یعنی کمی بعد از آغاز رسمیِ انقلاب فرهنگی در دست است که در آن میگوید: «باید حوادث انقلاب فرهنگی چین را بدانیم، بدون اینکه کپی بکنیم». (رنجبران، ۵ تیر ۱۳۵۹)
دربارهٔ برآمدن و متعاقباً به حاشیه رفتن این بحث دربارهٔ انقلاب فرهنگی ایران فقط میتوان گمانهایی مطرح کرد و آن حضور و تأثیری است که نیروهای چپ مارکسیستی در فضای انقلاب و مراحل اولیهٔ انقلاب فرهنگی ایران داشتند و البته سیری که بهتدریج طی شد تا نیروهای اسلامگرا حسابشان را از مارکسیسم بهروشنی جدا کنند. نشانههای روشنی از این امر در آخرین بخش از مقالات پیشگفته در نشریهٔ دانشگاه انقلاب با نقد تندی که به مارکسیسم در هر شکلی و همدستی آن با نظام سرمایهداری و ادعای مرگ آن کرده دیده میشود. (دانشگاه انقلاب، آبان ۱۳۶۱: ۴۵)
به هر حال، سبحه در این مقاله میکوشد به مقایسهٔ این دو انقلاب فرهنگی و بهویژه تأثیر آنها بر آموزش عالی در چین و ایران بپردازد. استدلال اصلی مقالهٔ سبحه این است که علیرغم برخی شباهتها، تفاوتهایی بنیادی در زمینههایی مانند ایدئولوژی محوری، تمرکززدایی، و نقشآفرینی مردم این دو واقعه را متمایز میکند. در نهایت، مقالهٔ سبحه با تأکید بر درسهای آموختهشده از تجربهٔ چین به اتخاذ رویکردی متعادل به آموزش عالی در ایران توصیه میکند که مبادا توجه به تعهد ایدئولوژیک موجب بیتوجهی به تربیت متخصصان شود.
سبحه با مرور مختصات نظام آموزشی چین پیش از انقلاب فرهنگی و تأثیری که از نظام آموزشی شوروی گرفته بود، نشان میدهد که چطور از ۱۹۵۸/۱۳۳۷ مائوتسه تونگ با متهم کردن مقامات شوروی به اصلاحطلبی، مشی رادیکالی را در تغییر نظام آموزشی در چین در پیش گرفت. در این مسیر، در گام اول، بنا بر تز «جهش بزرگ رو به پیش»، ادغام کار و آموزش و همچنین تأکید بر خودکفایی و گسترش تودهایِ سوادآموزی در دستور کار قرار گرفت. اما فقر و فاقهای که در اثر پیگیری تز جهش بزرگ متوجه جامعه شد مجدد توسعهٔ اقتصادی و تربیت مهندسان و پژوهشگران به همان اندازه و حتی بیشتر از سوادآموزی تودهای در چین اهمیت یافت. (Sobhe, 1982: 272)
گام بعدی از اواسط دههٔ ۱۹۶۰/۱۳۴۰ در چین برداشته شد که طی آن، برای بازبینی در مطالب آموزشی و رویههای جذب اساتید و دانشجویان و مدیریت دانشگاهها و غیره، همهٔ مراکز آموزش عالی تعطیل شدند و بازگشایی آنها در مواردی تا ۱۹۷۲/۱۳۵۱ به تعویق افتاد. در این میان، پذیرش دانشجویان در نظام عالی چین دچار تحولاتی اساسی شد و برای مقابله با نخبهگرایی، پیشینهٔ طبقاتیِ متقاضیان به مهمترین معیار برای پذیرش بدل شد و از جمله «کمونیست بودن» بر «متخصص بودن» در این خصوص ملاکی تعیینکننده بهشمار آمد (Sobhe, 1982: 274). سبحه همین نکته، یعنی تعبیر ایدئولوژیک از آموزش، را از مهمترین فصول مشترک دو انقلاب فرهنگی ایران و چین میداند:
در چین «مارکسیست بودن» و ایدئولوژی مارکسیستی مهم بود و در ایران «تعهد اسلامی»، یعنی پایبندی به فلسفهٔ دینیِ اسلام، اهمیت یافت. بنابراین، بحث «مارکسیست بودن» در مقابل «تخصص» در چین به «تعهد» در برابر «تخصص» در ایران تبدیل شد. (Sobhe, 1982: 276)
در کنار این، سبحه شباهتهای دیگری را هم بین این دو واقعه تشخیص میدهد که شیوهٔ مدیریت شورایی دانشگاهها در ایران و تشکیل کمیتههای انقلابی برای این امر در چین از جملهٔ آنها است. اما به رغم این شباهتها، سبحه تفاوتهایی را هم بین این دو تشخیص میدهد که مهمترین آنها به نقش دولت و میزان مشارکت مردم در آنها برمیگردد:
از تفاوتهای عمدهٔ انقلاب فرهنگی در چین با ایران این بود که در چین تمرکززدایی محوریت داشت و مشارکت جامعه در آن قوی بود. در ایران، گرچه شاید مردم تاحدی به اجرای انقلاب فرهنگی کمک کرده باشند، سیاستهای آن را دولت مرکزی تدوین میکرد. (Sobhe, 1982: 276)
فارغ از دقت ارزیابی سبحه دربارهٔ مشارکت مردمی در انقلاب فرهنگی چین که بنا به برخی برآوردها طی دورهٔ اجرا، ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۶، تا ۲۰ میلیون نفر تلفات از سوی مخالفان بهجا گذاشت (Pye, 1986: 597) و برخی به آن لقب «ترور سرخ» و امثالهم دادهاند (Ho, 2018: 195; Bridgham, 1967: 2)، اینکه بهواقع تا چه مایه دولت مرکزی در ایران در آغاز کردن و پیشبرد انقلاب فرهنگی دستکم در مراحل اولیه نقش داشته از موضوعات مناقشهبرانگیز سالهای بعد است. این مناقشات از جمله بین دستاندرکاران ستاد انقلاب فرهنگی و افراد منسوب به گروههای سیاسیای بوده است که مشمول روند تصفیهٔ دانشگاهها شدند.[3]در این مورد، برای نمونه ن.ک. مجموعه مصاحبههای ماهنامهٔ آموزشی لوح با دستاندرکاران انقلاب فرهنگی … Continue reading اما به هر حال، ظاهراً این تصفیهها بهبهانهٔ سیاستزدایی از دانشگاهها و محدود کردن نقش آنها به آموزش بوده است:
در یکی دو سال بعد از انقلاب، دانشگاهها مقّر ضدانقلاب بودند. نقش اصلی دانشگاه دیگر نه آموزش که سیاسی بود. البته، بعد از تعطیلی و تصفیهٔ ضدانقلاب، دانشگاهها مجدد نقش آموزشیشان را بازیافتند. (اطلاعات هفتگی، ۱۳۶۱، ن.ق. Sobhe, 1982: 279)
سبحه چنین اظهاراتی را با توجه به فرایند تصفیهٔ نیروهای سیاسی مخالف متناقض مییابد و مینویسد: «گیجکننده این است که وقتی سیاستهای اجرایی و معیارها در دانشگاه مبتنی بر دیدگاههای سیاسی و دینیاند، مقامات چطور میتوانند انتظار داشته باشند دانشگاهها صرفاً نقشی آموزش داشته باشند». (Sobhe, 1982: 279)
توضیحی برای این تناقض را در فضای انقلاب فرهنگی ایران که مایهٔ تعجب سبحه است، بهنظر میتوان در مقالات پیشگفته در نشریهٔ دانشگاه انقلاب پیدا کرد. از جمله دربارهٔ هدف از انتشار این مقالات در مقدمهٔ شمارهٔ اول آن میخوانیم:
یکی از مسائل بسیار مهمی که باید در دانشگاههای اسلامی آینده به آن توجه شود موضوع سیاست و چگونگی وجود آن در دانشگاه است. دانشگاهها که بهعنوان یکی از مراکز فعال سیاسی سالها مطرح بودهاند بعد از پیروزی انقلاب نشان دادند که صلاحیت راهبری افکار سیاسی مردم را ندارند و معلوم گردید که آنچه تاکنون دانشگاه بهعنوان سیاست مطرح میکرده است در واقع چیزی جز شعار توخالی و بهدور از واقعیتهای جامعه نبوده است و اکنون زمان آن فرا رسیده است که این شعارها اصلاح و تبدیل به شعور گردند. (دانشگاه انقلاب، ۱۳۶۱، شمارهٔ ۱: ۲۰)
با این وصف، روشن است که در آن فضا با تقابل دو سیاست، سیاست ما و آنها، مواجه بودیم نه حذف سیاست از دانشگاه. در همین خصوص، میرحسین موسوی هم بعدتر در ۱۳۶۳، در آستانهٔ برگزاری انتخابات دومین مجلس شورای اسلامی، در سخنرانیاش در جمع دانشجویان دانشگاه پلیتکنیک انقلاب فرهنگی را مقابله با جریانی تعبیر میکند که در پی «سیاستزدایی» از دانشگاه و دانشجویان بوده است. (نشریهٔ دانشگاه انقلاب، ۳۵: ۵۳)
سالها پس از مقالهٔ سبحه که در بحبوحهٔ انقلاب فرهنگی منتشر شد، به مقالهای از علیمحمد حاضری، استاد بازنشستهٔ دانشگاه تربیت مدرس، برمیخوریم که در کنار شرح و تحلیل انقلاب فرهنگی ایران به مقایسهٔ آن با انقلاب فرهنگی چین هم پرداخته است. او که بهگفتهٔ خود از «کنشگران» انقلاب فرهنگی بوده که «کمابیش در بطن حوادث آن حضور داشته» قصدش این است که در این مقاله به بازخوانی آن بپردازد. (حاضری، ۱۳۷۹: ۸۲)
حاضری ضمن اینکه تأثیرپذیری انقلاب فرهنگی ایران را از چین تأیید میکند، تمرکز مقالهاش را بر نقاط افتراق این دو میگذارد. او مهمترین تمایز انقلاب فرهنگی ایران از چین را در گسترهٔ آنها میداند. به تعبیر او، اگر انقلاب فرهنگی در چین حرکتی مکمل برای انقلاب چین بوده است برای «تحکیم موقعیت ایدئولوژی انقلاب و دفاع از آن در برابر ایدئولوژیهای رقیب»، انقلاب فرهنگی ایران را در اساس باید زمینهساز انقلاب سیاسی سال ۵۷ دانست. (حاضری، ۱۳۷۹: ۸۴-۸۳)
حاضری که ریشههای انقلاب فرهنگی را در ایران به پیش از ۱۳۵۷، یعنی آغاز دههٔ ۴۰ و بهطور بارزتر اواسط دههٔ ۵۰، میبرد، مدعی است پس از دههها مبارزه و رقابت ایدئولوژیهای گوناگونی که «هر یک مدعی راهکارهای نجات و پیشرفت کشور بودند» در نهایت «اسلامگرایی بهعنوان یک ایدئولوژی رقیب… در آغاز نیمهٔ دوم دههٔ ۵۰ در اغلب مراکز دانشگاهی لااقل در سطح دانشجویی به جریان غالب و مسلط تبدیل شد». برآورد حاضری از نسبت نیروهای سیاسی در دانشگاههای ایران در سالهای ۵۵ تا ۵۷ عبارت است از ۵۰ تا ۷۰ درصد جناح مذهبی، که همراهی جریانهای ملّی را هم داشت، و ۳۰ تا ۵۰ درصد جناح مارکسیستی. البته باید توجه داشت که تنها مرجع این برآورد حاضری حضور و مشاهدات و خاطرات شخص خودش است (حاضری، ۱۳۷۹: ۸۷-۸۶) و بهواقع جز در اخبار افواهی از آن دوران سند دقیقی در این خصوص دردست نیست. ضمن اینکه دیگران روایتهای دیگری از فضا دارند (برای نمونه، ن.ک. پیوندی، ۱۴۰۳؛ ملکی، ۱۳۷۸) با این وصف، حاضری در واقع میکوشد روایتی فرهنگی از انقلاب سال ۵۷ را بهجای روایتی سیاسی از آن بگذارد و با بسط تاریخیِ انقلاب فرهنگی ایران آن را در چنین بستری بخواند.
حاضری این نگاه را بعدتر در مقالهٔ مشترکی که با حسین احمدی در ۱۳۹۹ منتشر میکند هم پی میگیرد. نویسندگان این مقاله، برخلاف نظر سبحه، که روشن نیست بر چه اساسی دیدگاه او را از «جریان مخالف انقلاب فرهنگی ایران» ارزیابی میکنند که هوادار «تکرار انقلاب فرهنگی چین» در ایران است (احمدی و حاضری، ۱۳۹۹: ۳۰۸)، از قضا انقلاب فرهنگی چین را انقلابی تمرکزگرا و از بالا با محوریت مائو و هوادارانش میدانند و، در مقابل، انقلاب فرهنگی ایران را حاصل نوعی توافق بین رهبر انقلاب با نیروهای انقلابی تعبیر میکنند (احمدی و حاضری، ۱۳۹۹: ۳۰۵). لازم به یادآوری است که تمرکززدایی در منابع دیگری هم، با رجوع به نظرات آیتالله خمینی، از مختصات انقلاب فرهنگی ایران تلقی شده است (برای نمونه، ن.ک. حقشناس، ۱۳۸۹: ۱۱۰). این در حالی است که سبحه (۱۹۸۲) دقیقاً همین مشخصهها، یعنی تمرکززدایی و توافق جامعه و دولت، را از مشخصههای انقلاب فرهنگی چین و نقاط تمایز آن با انقلاب فرهنگی ایران تلقی کرده است.
نکتهٔ شایانتوجه دیگری که حاضری و احمدی (۱۳۹۹) به آن توجه دارند فاصلهٔ زمانی بین انقلاب سیاسی-اجتماعی و انقلاب فرهنگی در دو کشور است. به تعبیر آنان، در حالی که این فاصله در انقلاب چین قابلتوجه است و این گذر زمان «زمینه را برای فرسایش توان مبارزاتی مخالفان تا حدی فراهم ساخته است»، این فاصله در ایران بهلحاظ رسمی کمتر از دو سال بوده است. تفاوت در شیوهٔ مواجهه با مخالفان هم در همین رابطه در نظرشان اهمیت دارد و در حالی که برنامهٔ حزب کمونیست چین عمدتاً متمرکز بر بازآموزی آنان بوده، در ایران اقدام علیه نیروهای بهاصطلاح «خودباخته» در دستور کار بوده است (احمدی و حاضری، ۱۳۹۹: ۳۰۵)، که چهبسا منظورشان بهتعبیر روشنتر حذف نیروهای دگراندیش است که میدانیم ابعاد گستردهای داشته.[4]برای تشریح این موارد، از جمله ن.ک. ملکی، ۱۳۵۹: ۲۶-۲۵؛ هوشمند، ۱۴۰۰
حاضری و احمدی به تفاوتهای دیگری هم در این دو واقعه میپردازند، از جمله کاهش مدت تحصیل در چین در مقابل افزایش آن در ایران بهسبب افزودن دروس تازه با محتوای ایدئولوژیک به مواد درسی دانشجویان، و همچنین پایانی مشخص بر این روند از ۱۹۷۸/۱۳۵۷ در چین در مقابل تداوم آن تا امروز در ایران. (احمدی و حاضری، ۱۳۹۹: ۳۲۲-۳۲۰)
تفاوتهای آشکاری که در روایت انقلاب فرهنگی در چین و همچنین ایران در بین تحلیلگران ایرانی دیده میشود نشان میدهند همچنان نقاط مبهم دربارهٔ نسبت این دو واقعه موضوع مهمی برای کنکاشهای بیشتر است. در کنار پرسشهای بسیار در این خصوص، در ضمن هنور نمیدانیم علت بیتوجهیِ پژوهشگران به چنین موضوعی چه بوده است. آیا تأثیرپذیری انقلاب فرهنگی ایران از چین چنان بدیهی تصور شده و میشود که بررسی آن را تاکنون از موضوعیت انداخته است یا برعکس، تفاوت فرایند این دو چنان عیان بوده که نیازی برای تعمیق شدن ایجاد نکرده است.
منابع
احمدی، حسین و علیمحمد حاضری. ۱۳۹۹. «مطالعهٔ تطبیقی-تاریخی تجربهٔ انقلاب فرهنگی در ایران و چین از دیدگاه جامعهشناسی تاریخی». دوفصلنامهٔ علمی جامعهشناسی جهان اسلام، ۸(۲): ۳۳۳-۳۰۵
پیوندی، سعید. ۱۴۰۳. «انقلاب فرهنگی، موعد ارائهٔ بیلان کار!». گفتوگو با مجلهٔ مرور ایرانشناسی در جهان
حاضری، علیمحمد. ۱۳۷۹. «تأملی در علل و پیامدهای انقلاب فرهنگی». پژوهشنامهٔ متین، ۱۳۷۹ (۸): ۱۰۶-۸۱
حقشناس، فرامرز. ۱۳۸۹. جهاد دانشگاهی، قاعدهٔ انقلاب فرهنگی. تهران: سازمان انتشارات جهاد دانشگاهی
دادگستری جمهوری اسلامی ایران. ۱۳۶۴. غائلهٔ چهاردم اسفند ۱۳۵۹، ظهور و سقوط ضدانقلاب. تهران: دادگستری جمهوری اسلامی ایران
روزنامهٔ رنجبران، ارگان حزب رنجبران ایران. ۵ تیر ۱۳۵۹
صورت مذاکرات شورای انقلاب، شهریور ۱۳۵۸
کمالی، مهرک. ۱۴۰۳. «انقلاب فرهنگی ۱۳۵۹ و حذف رقبا» گفتوگو با مجلهٔ مرور ایرانشناسی در جهان
ملکی، محمد. ۱۳۵۹. دانشگاه تهران و جای پای امپریالیسم امریکا. بیجا: بینا
ملکی، محمد. ۱۳۷۸. «کسی از ما نظر نخواست: گفتگوی مهرک کمالی با محمد ملکی». ماهنامهٔ آموزشی لوح، شمارهٔ ۷، دیماه ۱۳۷۸
نشریهٔ دانشگاه انقلاب. «نگاهی کوتاه به چین و انقلاب فرهنگی». شمارههای ۱۳ تا ۱۷، تیر تا آبان ۱۳۶۱
نشریهٔ دانشگاه انقلاب. «اخباری از دانشگاهها همراه با برخی از مصوبات جدید ستاد انقلاب فرهنگی». شمارهٔ ۳۵: ۴۶-۵۹
هوشمند، احسان. ۱۴۰۰. «بررسی فرایند و چگونگی وقوع انقلاب فرهنگی». چشمانداز ایران، ویژهنامهٔ بررسی زمینههای انقلاب فرهنگی: دانشگاه در تعلیق، دیماه ۱۴۰۰
Bridgham, Philip. 1967. “Mao’s ‘Cultural Revolution’: Origin and Development.” The China Quarterly 29 (January): 1–35.
Ho, Denise Y. 2018. Curating Revolution: Politics on Display in Mao’s China. Cambridge: Cambridge University Press.
Pye, Lucian W. 1986. “Reassessing the Cultural Revolution.” The China Quarterly 108 (December): 597–612.
Sobhe, Khosrow. 1982. “Education in Revolution: Is Iran Duplicating the Chinese Cultural Revolution?” Comparative Education 18(3): 271-280.
پانوشتها
↑1 | البته بحث دربارهٔ انقلاب فرهنگی در روزنامهها و برخی مجلات و کتابهای غیرپژوهشی و غیردانشگاهی ایران در این دوره بهوفور در جریان بود که بررسی آنها مجال دیگری میطلبد. |
---|---|
↑2 | این مرکز فعالیتش را از ۱۳۴۸، دو سال پس از برپایی وزارت علوم و آموزش عالی کشور، بهعنوان بازوی برنامهریزی آموزشی و پژوهشی این وزارتخانه شکل گرفت و تا ۱۳۵۹ فعال بود و، با وقوع انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها، فعالیتش متوقف شد. بازگشایی مجدد آن تا ۱۳۶۴ بهتعویق افتاد و از ۱۳۷۰ تاکنون با نام مؤسسه تحقیقات سیاست علمی کشور فعال است. (nrisp.ac.ir/introduction) |
↑3 | در این مورد، برای نمونه ن.ک. مجموعه مصاحبههای ماهنامهٔ آموزشی لوح با دستاندرکاران انقلاب فرهنگی (۱۳۷۹-۱۳۷۷) و همچنین کمالی، ۱۴۰۳، از همکاران نشریهٔ لوح که بخش عمدهٔ مصاحبههای فوق را انجام داده است. همینطور، بخشی از اظهارنظرهای مقامات دولت در مقطع انقلاب فرهنگی که در دادگستری، ۱۳۶۴ آمده، صورت مذاکرات شورای انقلاب (۱۴ و ۱۵ شهریور ۱۳۵۸)، و مقالهٔ مفصل هوشمند (۱۴۰۰) دربارهٔ انقلاب فرهنگی روشنگرند. |
↑4 | برای تشریح این موارد، از جمله ن.ک. ملکی، ۱۳۵۹: ۲۶-۲۵؛ هوشمند، ۱۴۰۰ |
نظرات بسته شده است.